بحث تقلید یكی از موضوعات مهم فقهی است كه در این نوشتار تقلید، علت آن، مرجع تقلید، شرایط مرجع تقلید و مرجعیت نزد شیعه را بررسی كرده و به نتیجه‌گیری می‌پردازیم.
تقلید در لغت و اصطلاح
تقلید در لغت به معنای قلاده بر گردن نهادن و دنباله‌روی است و در اصطلاح به معنای پیروی جاهل از عالم و غیرمتخصص از متخصص است.
علت و فلسفه تقلید
تقلید یا پیروی جاهل از عالم و اطاعت غیرمتخصص از متخصص، یك امر فطری، عقلی و عقلائی است كه مورد تأیید قرآن و سنت نیز قرار گرفته است. و چون كه هر انسانی در حركت و تكاپو است، و برای این حركت نیاز به شناخت دارد. لذا برای كسب این شناخت یا باید خود، عالم و متخصص بوده باشد و یا به عالم و متخصص مراجع و از نظرات او پیروی كند تا حركت او از سوی بصیرت و شناخت صورت گیرد.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این‌باره می‌فرمایند: كسی كه بدون بصیرت حركت كند، مثل كسی است كه در بیراهه قدم گذارد و سرعت حركت او جز دوری از هدف نتیجه‌ای در برنخواهد داشت.
[1]
نكته قابل توجه اینست كه؛ مراجعه شخص غیرمتخصص به عالم و متخصص در رشته مورد نیاز، سلب آزادی از او نیست بلكه عین آزادی است، چرا كه تقلید را بر اساس بینش و آگاهی خود انتخاب نموده و از مسیر تقلید به دنبال حقیقت‌جویی و رفع ظلمت و رسیدن به نور حق و سعادت است.
لذا اگر خود انسان متخصص و دانشمند، در رشته‌ای كه تخصص ندارد به صاحب‌نظران آن رشته مراجعه كند، نوعی خفقان و سلب آزادی او محسوب نمی‌شود چرا كه اساس و بنیان زندگی اجتماعی، بر اساس تحقیق و تقلید از متخصص و عالم پی‌ریزی رشده است و الّا سیر رشد و تعالی جامعه مختل می‌گردد.
البته روشن است كه اصل بر این است كه انسان خود بفهمد و متخصص باشد ولی چون امكان ندارد كه همگان به خاطر علل و موانعی، متخصص تمام علوم و رشته‌ها در تمام امور زندگی باشند، لذا در كنار این اصل، اصل دیگری وجود دارد كه انسان باید در هر موردی كه متخصص نیست، از متخصص پیروی كند كه این امری متداول و مورد قبول و متعارف در بین تمام جوامع است.
فقها هم بدون استثنا تقلید را جایز می‌دانند و ادله‌ای برای آن اقامه كرده‌اند، كه به آنها اشاره می‌شود:
دلیل اول: فطرت
مرحوم آخوند خراسانی می‌فرماید:
«تقلید و رجوع جاهل به عالم یك امر بدیهی و فطری است كه احتیاج به دلیل ندارد.»
[2]
دلیل دوم: قرآن
در قرآن هم آیاتی است كه مسأله تقلید و جواز آن را می‌رساند، آیاتی مثل آیه «نفر» كه می‌فرماید: «سزاوار نیست كه تمامی مؤمنین كوچ كنند و باید از هر فرقه‌ای چند نفر برای تفقه در دین بروند و پس از كسب معارف، مردم را انذار كنند. باشد كه از لغزش و انحراف دوری نمایند».
[3] این آیه دلالت می‌كند كه وقتی فقیه انذار می‌نموده و حكم شرعی را بیان می‌نماید، بر مردم لازم است كه از او پیروی كرده و به دستورات دین كه از طریق عالم دینی به آنها منتقل می‌شود، عمل نمایند.
دلیل سوم: روایات
یكی دیگر از ادله تقلید، روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد كه اظهر روایات در این زمینه، روایت اسحاق بن یعقوب می‌باشد: «... و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا...»؛
[4] یعنی نسبت به حوادثی كه رخ خواهد داد، به فقهاء و راویان احادیث ما مراجعه نمایید.
این حدیث و احادیث فراوان دیگری كه امر به مراجعه به فقهاء و عالمان شیعه می‌نماید بیانگر لزوم تقلید و سؤال از مسایل شرعی و انجام واجبات و تكالیف دینی با پیروی از عالمان دینی است.
دلیل چهارم: عقل
یكی دیگر از دلایل تقلید، عقل می‌باشد كه مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی، دلیل عقلی را چنین بیان نموده است: بعد از پذیرفتن مبدأ هستی و ارسال انبیاء و این كه بندگان خدا بی‌هدف آفریده نشده‌اند، عقل اقرار می‌كند كه اطاعت از خدا ضروری و نافرمانی او موجب خروج از بندگی است و كیفیت اطاعت احكام الهی مبتنی بر علم به احكام است و این علم یا از طریق شنیدن سخن معصوم ـ علیه السّلام ـ و یا به اجتهاد و یا با تقلید حاصل می‌شود، راه اول برای مردم زمان غیبت ممكن نیست و راه دوم برای عموم مردم میسر نیست، پس عقل حكم می‌كند كه باید تقلید كرد.
[5] (به مجتهد رجوع نمود)
مرجع تقلید و شرایط آن
حال كه ثابت شد تقلید یكی از ضروریات دین می‌باشد باید بدانیم كه از چه كسی و با چه شرایطی می‌توان تقلید كرد. مرجع تقلید در فرهنگ شیعه دارای ویژگی‌های مهمی است كه كمتر در رشته‌های علمی دنیا یافت می‌شود. لذا مرجع تقلید باید دارای شرایط و ویژگی‌های خاصی مانند اعلمیت، عدالت، حیات، تقوی و دوری از گناه و... باشد و با فقدان هر یك از این شرایط نمی‌توان از آن شخص تقلید نمود.
موارد تقلید
حال باید به این نكته توجه داشت كه تقلید هم مواردی دارد و در همه جا نمی‌شود تقلید نمود. موارد وجوب افتاء و تقلید عبارت است از امور شرعی كه فقیه از قول شارع نقل می‌كند.
امّا تقلید در اصول دین؛ به لحاظ اینكه در اصول دین، یقین و اعتقاد و باور، معتبر است و عمل در این امور دخلیتی ندارد لذا جواز تقلید، در مسائل عملیه است نه اعتقادات. لذا تقلید در اصول دین جایز نیست و قرآن كریم نیز در سوره زخرف آیه 23 مقلدین در اصول دین را مذمت نموده است.
تقلید در موضوعات خارجیه هم جایز نیست و صحیح نمی‌باشد، زیرا تشخیص موضوعات و مصادیق خارجیه از وظائف مجتهد نیست تا تقلید از او جایز باشد و چه بسا افراد عادی، چون با مسایل خارج و روزمره زندگی در ارتباط نزدیك هستند، تشخیص موضوعات را بهتر انجام دهند.
امّا در موضوعات مستنبطه، از آن جهت كه احكام فرعیه بر آنها مترتّب می‌گردد از موارد تقلید به شمار می‌آید، مانند موضوع غناء و فسق از آن جهت كه حكم خبر فاسق و عادل، در تشخیص وقت و قبله بر آن مترتب می‌باشد.
پس توجه به موارد تقلید در امور دینی، لازم است.


[1] . وسائل الشیعه، ج 27، ص 24، كتاب القضاء، باب 4، حدیث 11.
[2] . كفایه الاصول، ص 539.
[3] . توبه، 122.
[4] . وسائل الشیعه، ج 27، ص 14، حدیث 9.
[5] . بحوث فی الاصول، بحث اجتهاد و تقلید
+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 1:11  توسط عبدالله  | 

دوران جوانی یکی از با ارزش ترین، متنوع ترین و پیچیده ترین چشم انداز های زندگی است. ایام جوانی دوران درخشندگی و فروغ شور و هیجان، سرور و شادی و نشاط و امید و دوران قوّت و قدرت و کار و کوشش است.
هر چند جوان در اول راه، بی تجربه و به دنبال هویت گم شده خویش است؛ اما اگر به نیروها و استعدادهای فطری با ارزش خود توجه کرده و به خویشتن دست یابد و از این فرصت طلایی استفاده کند، پایه های زندگی خویش را استحکام بخشیده و به خوشبختی و کمال دست می یابد. پس به شما جوانان عزیز توصیه می کنیم، تا این فرصت گران بها از دست نرفته به نکات زیر توجه کنید:
1ـ قدر و قیمت خود را بدانید: ارزش جوانی نسبت به سایر زندگی به حدی است که اولیای گرامی اسلام، آن را هم ردیف ارزش سلامتی و تندرستی نسبت به ضعف و بیماری معرفی کرده اند. امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «دو چیز است که قدر و قیمتش را نمی شناسد مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد، یکی «جوانی» و دیگری «تندرستی و عافیت».»[1]
2ـ جوانی دوران حق پذیری و هدایت پذیری: امام صادق ـ علیه السلام ـ در دلیل معطوف کردن توجه تبلیغی به نسل جوان می فرماید: «جوانان زودتر حق را می پذیرند و سریع تر به هر خیر و صلاحی می گرایند.»[2]
3ـ جوانی دوران فطرت پاک، لطافت روح و بیداری احساس مذهبی: سیاهی گناه، خطا، کینه و حسد روح جوان را در بر نگرفته و فطرت پاکش دست نخورده است و کشش های معنوی او را به سوی پاکی و تعالی سوق می دهد؛ جوانانی که از نیرو های شهوانی خود شکایت می کنند و خود را در برابر این تمایلات تحریکی ضربه پذیری پندارند، بدانند که در مقابل آن علاوه بر نیروی جسمی و روحی قوی، یک نیروی فطری قوی معنوی در وجود شان هست که می توانند با بیدار نگه داشتن آن به مقابله با شهوات غریزی خود بپردازند.
4ـ جوانی دوران تربیت پذیری و رشد و تعالی: جوان دارای سلامتی فکر و روح می باشد و از چنان آمادگی ذهنی برخوردار است که چون زمین حاصلخیز خالی مستعد پرورش و رویاندن هر بذری است که در آن کاشته می شود. امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «دل جوان نوخاسته مانند زمین آماده ایست که از هر سبزه و گیاه خالی است، هر بذری که در آن افشانده شود، می پذیرد و در خود می پرورد. [3]
جوانی دوره توانمندی و تلاش: مهم ترین نیروی انسانی هر جامعه ای رادر نسل جوان آن می توان یافت قدرت و نیروی جوانی است که می تواند بر مشکلات زندگی فایق آید و راه حلی سخت و ناهموار را به آسانی بپیماید. به همین دلیل است که دنیای امروز، جوانان را در کلیه شئون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و .... مورد توجه ویژه قرار می دهد.
6ـ جوان و عزت نفس: ایام جوانی، دوران شکفتگی شرافت دوستی و عزّت خواهی است که یکی از ارکان اساسی سعادت بشری می باشد. اگر جوانان بتوانند آن تمایل عالی فطری را همواره در نهاد خود زنده وحاکم نگه دارند و خود را از ذلّت و تحقیری حفظ کنند، زمینه خوشبختی و کامیابی دائمی خویش را فراهم می کنند. جوانان با عزت و کرامت نفس خود را از پستی گناه و شهوت به دور می دارند. امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «کسی که برای خود شخصیت قایل است و عزت و کرامت نفس دارد، تمایلات پست جوانی و شهوات در پیش او خوار و ذلیل است.» [4]
7ـ جوان و آزادگی، عدالت خواهی و میل به استقلال و شخصیت: انسان در ایام جوانی دیگر نمی خواهد طفیلی دیگران باشد و می خواهد یک فرد مستقل، آزاد و اثرگذار باشد. اگر این میل و احساس فطری جوانی به صورت صحیح هدایت و رهبری شود، نمی تواند در برابر ظلم و بی عدالتی ها تحمل کند و به فعالیت و مجاهده برای برقراری عدالت می پردازد و در پی کسب هویت و شخصیت خویش از الگوهای مثبت و الهی تقلید می کند.
8ـ جوانی دوران عشق و محبت: روح جوان لبریز از امید و آرزو و سرشار از عشق و محبّت است. دوستی ها در این دوران بر پایه محبت و عشق پاک صورت می گیرد. این دوستی های سالم جوانان در آستانه زندگی اجتماعی، تقویت کننده شخصیت و فعلیت رساننده استعداد های اجتماعی آنان است. این گرایش اگر پاکی خود را از دست ندهد، این ارزش فوق العاده را دارد که اولین احساسات واقعی نوع دوستی را در انسان به وجود آورد و از جوان فردی فداکار، ایثارگر و عاشق الهی بار بیاورد.
9ـ جوانی ایام طراوت و زیبایی، با فرا رسیدن دوران جوانی، نه تنها بدن نیرومند و قوی می گردد و عواطف و احساسات شکفته می شوند، بلکه فرد زیبا و با طراوت می شود. جمال رخسار و نشاط و شادابی چهره، یکی از عوامل جاذبه میان فردی و محبوبیت اجتماعی و رمز نفوذ در دل دیگران می باشد.
10ـ جوان مومن محبوب ترین آفریده: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می فرماید: «محبوب ترین آفریده ها نزد خداوند، جوان نورس و خوش سیمایی است که جوانی و زیبایی خود را در راه خدا و فرمانبری او خرج کند. این کسی است که خداوند به او بر فرشتگان فخر می کند و می گوید: این به راستی بنده من است.»[5]
منابع كمكی:
1ـ محمد جواد رودگر، جوان، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1382.
2ـ محمد تقی فلسفی، جوان از نظر عقل و احساسات، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1384.
3ـ علی حسن زاده، جوانان از نگاه معصومان ـ علیهم السلام ـ، قم، راه سبز، 1381.
4ـ سید حمید فتاحی، با جوانان در ساحل خوشبختی، نشر الهادی، 1377.


[1] . آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1369، ص 449.
[2] . کلینی، محمد بن یعقوب، روضه کافی، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1348، ص 93.
[3] . فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 903.
[4] . همان، دشتی، حکمت 449.
[5] . محمدی ری شهری، میزان الحکمه، دار الحدیث، 1416 ق، ج5، ص 9.
+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 1:4  توسط عبدالله  | 

دختر یا پسری را سراغ نداریم که از هنگام ازدواج برای پدید آوردن موجبات طلاق، گام، بردارند یا با هدف گرفتن و دادن طلاق، ازدواج کنند!.
پاسخ این سئوال که:
«چرا طلاق اتفاق می افتد؟!» خیلی مهم است.
برای یافتن پاسخ این پرسش در بیانی موجز می گوییم:
زن و شوهر از همان آغاز زندگی مشترک، باید توجه داشته باشند، عواملی که اختلاف را بین آن ها به وجود می آورد یا اختلاف ها را تشدید می کند و منجر به وقوع طلاق می شود، به مرورِ زمان، شکل می گیرند و چه بسا برخی از آن ها، قبل از عقد ازدواج، وجود داشته اند. برای مثال:
یک) جوانی که بدون داشتن شغل و امکانات لازم تصمیم به تشکیل خانواده می گیرد، باید بداند که قبل از فراهم کردنِ زیر ساخت ها و پی افکنی، تصمیم به ساختن بنایی بدون ستون و پایه های محکم، گرفته است!
او نمی تواند انتظار دوام و بقای این بنای سست را داشته باشد مگر آن که قبل از فروپاشی ساختار خانواده، موفق شود امکانات لازم را برای ادامه ی زندگی خانوادگی، فراهم کند!.
دو) اگر زن و شوهر، کفویت نداشته باشند در مدت زمان کوتاهی، بین آن ها ناهماهنگی بروز می کند، دامنه ی مشاجرات، فزونی می گیرد و عاقبت منجر به طلاق و جدایی آن ها از یک دیگر می شود و اگر فرزندانی به وجود آورده باشند، طلاق بین والدین، زیان ها و مفاسد اجتماعی ـ اخلاقی بسیاری را توسط بچه های طلاق، باعث می شود، که در نهایت فساد و مشکلات اجتماعی فراوانی را به بار می آورد!.
اگر زن و شوهری، بخواهند رشته ی زناشویی آن ها گسسته نشود و یک عمر درکنار یک دیگر، با آرامش زندگی کنند باید توصیه های آورده شده در این اثر را که چکیده ی ده ها کتاب در این زمینه است، مدَّ نظر، قرار داده و طبق آن عمل کنند.
فهرست توصیه ها:
1) از ازدواج زود هنگام اجتناب کنید.
2) از آمادگی خود (از هر جهت) برای ازدواج و تشکیل خانواده اطمینان حاصل نمایید.
3) بر مبنای عشق های تند زودگذر و عجولانه ازدواج نکنید.
4) با اولیا و بزرگ ترهای خودتان در امر ازدواج مشورت نمایید.
5) همسر آینده تان را پیش از ازدواج، چند بار ببینید، مذاکراتی داشته باشید، خوب شناسایی کنید و از ازدواج های اینترنتی و یا با عکس طرف مقابل، بپرهیزید.
6) با همسرتان باید از نظر سنّ، تحصیلات، تمکن مالی، اعتقادات، خانواده، زیبایی، سلامت جسم و روان و اهداف ازدواج، در تمام جهات هم سان بوده و کفویت داشته باشید.
7) هنر همسرداری را پیش از ازدواج بیاموزید.
8) عمده هدف تان از ازدواج، کسب آرامش در کنار همسرتان باشد.
9) در امور خانواده به «سبک شورایی»، معتقد باشید و مطابق تصمیمات مستبدانه ی خود عمل نکنید.
10) هیچ مسئله ی مبهمی بین شما و همسرتان نباشد و از سوء ظن بپرهیزید.
11) گذشت داشته باشید و اشتباهات یک دیگر را نادیده بگیرید.
12)ـ سعی کنید مسائل زندگی تان را خودتان حل کنید؛ حتی پدر و مادرتان را در امور غیر ضروری در امور زناشویی دخالت ندهید.
13) به بیگانه (اعم از زن و مرد) اجازه ی ورود به خلوت خانه را ندهید.
14) در مورد تولید فرزند تمام شرایط خانوادگی را در نظر بگیرید و با هم تصمیم گیری نمایید.
15) مقتصد و میانه رو باشید، و از اسراف (در تمام امور خانوادگی) بپرهیزید؛ به آنچه دارید قانع باشید.
16) همیشه به یک دیگر احترام بگذارید و عفت کلام داشته باشید.
17) از شوخی های مبتذل پرهیز نمایید.
18) در مجالس و در حضور دیگران، حریم یکدیگر را رعایت کنید.
19) صفات پسندیده و امتیازات یکدیگر را در نظر بگیرید و برجسته کنید و از به رخ یک دیگر کشیدن نقطه ضعف ها، چشم پوشی نمایید.
20)ـ در تمام حالات، خدا را ناظر بر اعمال و نیت های خود بدانید و همیشه به مصالح جمع خانواده بیندیشید.
21)ـ وقت خود را طوری تقسیم کنید که در توقف در خانه و بودن سرکار مرتکب افراط و تفریط که ملال آور است، نشوید.
اگر مجبور شدید به طلاق فکر کنید به توضیحات آنی درباره حقوق ناشی از طلاق توجه کنید. در هر حال با آن که طلاق مبغوض ترین چیزها نزد خداوند، پیامبر گرامی اسلام، امامان معصوم و تمام فرهیختگان است؛ ولکن رسول اکرم از آن به «اَبغَضُ الحلاَل»
[1] یعنی واقعه مبغوض و در عین حال، حلال، تعبیر می کند که گه گاه در مواردی حتّی واجب می شود.
زن و شوهر از نظر درخواست گواهی عدم امکان سازش و ثبت طلاق در مواردی که در قانون آمده به طور مساوی می توانند به دادگاه خانواده دادخواست صدور گواهی عدم امکان سازش بدهند.
- چه باید کرد؟
به نظر می رسد این سؤالی که ذهن بسیاری از مردم ما را به خود مشغول کرده است اعم از پدران و مادران، مسئولین، جوانان، مربیان و هر کس را که در احوال اجتماع نظری دارد و به استحکام بنیان خانواده، دل می سوزاند و سرگردانی و بی پناهی بچه های طلاق و بیماری ها و نابه سامانی ناشی از آن، نگرانش می کند.
راستی چه باید کرد؟ آمار رو به تزاید طلاق را چگونه باید مهار کرد؟ آیا می شود مانند پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، راه حل مسئله را فقط و فقط در یک چیز خلاصه کرد و برای همه ی بیماران یک نسخه بپیچید: تحمل، تحمل، تحمل و دیگر هیچ. یا راه های دیگری نیز هست؟ اگر بخواهیم سردرد و دل درد و دندان درد را یکسان معالجه کنیم تنها می توانیم از مسکّن استفاده نماییم و همه می دانیم که مسکّن فقط تا مدتی می تواند درد را مخفی نگه دارد یا تسکین بدهد و تازه این اختفای درد باعث می شود «علتی» که باعث درد شده هرچه بیش تر گسترش یافته و زمانی برسد که دیگر هیچ کاری از دست ما و مسکّن ها ساخته نباشد.
طلاق را پیغمبر ما ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به عنوان مبغوض ترین کار حلال معرفی می کند؛ اما آن را رد نمی کند. آن را حرام اعلام نمی کند؛ چرا که در سخت ترین مراحل، در رسیدن به بن بست واقعی، در آن جا که هیچ راه دیگری نیست، حریم و حرمت انسانی محفوظ باشد و راهی برای نجات، پس، بیایید ما هم با همین نگرش بدان بنگریم. خدا نکند که به دنبال ساده ترین و نزدیک ترین و دم دست ترین راه باشیم، خدا نکند. مضایق جزئی مادی، چشم و هم چشمی ها، کوتاه نگری ها، زیاده خواهی ها، چشم ما را بر واقعیات ببندد. مبادا که بی اعتنایی به حقوق خانواده، ناسازگاری و توقعات زیادی را نوعی پیش رفت و رسیدن به قافله ی تمدن بدانیم.
چه کنیم که از سرعت سقوط خانواده ها به دره ی بی سرانجام طلاق بکاهیم و یا حتی فراتر از آن راه این سراشیب را سد کنیم و خانواده ها بتوانند از طریق جاده ی سلامت به سرزمین خوب ایمنی راه یابند؟ چه کنیم که کینه ها به مهر بدل شود و آسمان تیره و گرفته ی کدورت و نفرت را خورشید فروزان واقع بینی و محبت روشن کند؟ در زمینه ی نا به سامانی زندگی های خانوادگی، به دو دسته عوامل باید توجه داشت: یک دسته عواملی که مربوط به خلقیات و خصوصیات اخلاقی رفتاری افراد است و می توان گفت، تفاوت های فردی در ایجاد آن ها نقش مؤثر و چشم گیری ایفا می کند و دیگر عواملی که زاییده ی اشتراکات زندگی اجتماعی بوده و اثرات آن ها را تا اندازه ی زیادی در همه ی افراد اثرات مشابه به جای می گذارد.
در مورد دسته ی اول عوامل و برخورد با آن ها، نمی توان از یک راه حل و یا یک قانون مشخص استفاده کرد در این گونه موارد توجه به عوامل ایجاد کننده ی مشکل خاص بوده و نیاز به بررسی و درمان «موردی» دارد که بهترین راه درمان و حل مشکل، مراجعه به مراکز و متخصصان و استفاده از امکانات موجود مشاوره ای و درمانی می باشد. در حالی که بهترین راه برای مبارزه با عوامل دسته ی دوم، ایجاد زمینه ی پیش گیری و آموزش همگانی، همراه با تغییر نگرش و آماده سازی زمینه ی اجتماعی می باشد.
مواردی از قبیل: دخالت والدین، انتظارات زیاد، تفاوت فرهنگی، اعتیاد و یا مواردی از این دست، گریبان گیر خانواده های بسیاری در همه ی سطوح جامعه می باشد و اختصاص به قشر خاص یا افراد خاص ندارد؟
- راه حل مشکل
بنابراین، باید از طریق آموزش های اجتماعی و برنامه های همگانی، برای حل مشکل قدم برداشت:
1ـ آموزش از طریق رسانه های گروهی: دادن آموزش به خانواده ها به صورت بحث های کارشناسی و اصولی، مطرح کردن مسائل و مشکلات موجود و راه های عملی حل مشکل، و پی گیری موضوع تا رسیدن به نتیجه.
2ـ ایجاد زمنیه شناخت و تفکر واقعی در مسائل زندگی برای جوانان، با ترتیب دادن برنامه های مخصوص در مراکز فرهنگی (فرهنگ سراها و غیره....) همراه با برنامه های متنوع هنرهای ورزشی و دیگر برنامه ها.
3ـ ترتیب دادن برنامه های مشاوره ی قبل از ازدواج برای جوانان به صورت گسترده، در زمینه ی مسائل سازشی، اجتماعی، اقتصادی زندگی خانوادگی (در حال حاضر یک ساعت مشاوره برای مزدوجین به صورت اجباری در زمینه ی بهداشت ازدواج یا چیزی در این حدود از طرف بهزیستی اعمال می شود، و کافی نیست) برنامه ای زنده و فعال که جوانان با رغبت در آن شرکت کرده و از آن استفاده کنند.
4ـ فعال کردن مراکز مشاوره ی خانواده و مطرح کردن این مراکز در جامعه، به صورتی که زن و شوهرهای جوان، خانواده ها، پیوسته با آن ها در تماس بوده و به بیان دیگر، نوعی علاج واقعه قبل از وقوع باشند.
5ـ ایجاد نگرش مثبت در جامعه و به خصوص در قشر آقایان نسبت به پذیرش آموزش های مشاوره ای، و اهمیت دادن به آن ها و توجه به برنامه های آموزشی و عوامل ارتباط جمعی.
6ـ تهیه و تنظیم و ارائه ی آموزش های مثبت به خانواده ها و ایجاد زمینه های ذهنی برای بررسی همه جانبه ی مسائل مربوط به امر ازدواج، از طریق صدا و سیما.
7ـ با توجه به این مسئله، که بسیاری از ازدواج ها که دو طرف بر پایه ی عشقی پرشور، قدم پیش گذاشته و جز شور جوانی پشتوانه ی دیگری برای شروع زندگی ندارند و پس از زمانی کوتاه، به علت مواجه به خیل مشکلات عینی زندگی به خصوص در امر مهم و مشکل تأمین معاش، به جدایی منجر می شوند. لازم است که جوانان ما بدانند «عشق برای زندگی لازم است؛ اما کافی نیست» و پول اگر چه خوش بختی نمی آورد؛ اما متأسفانه بی پولی بدبختی می آورد، بدبختی ناخواسته و تحمیل شده؛ چرا که امر معیشت با همه ی زیر و بم های امروزیش، چیزی نیست که به آسانی قابل حل باشد. پس لازمه ی تشکیل زندگی، برخورداری از یک حداقل پشتوانه ی معیشتی و یک سقف برای زندگی می باشد. اشتباه نشود منظور این نیست که همه جوانان برای تشکیل زندگی، باید صاحب خانه باشند آن هم در این وضعیت نابه سامان مسکن؛ اما برای حل این مشکل، کمک و همراهی والدین می تواند بسیار کارساز و مفید باشد، و نوعی تضمین مادی آن ها، تا زمانی که جوانان بتوانند روی پای خود بایستند، می تواند از مشکلات شدید جلوگیری کند و دقیقاً این چیزی است که نمونه هایش را در جامعه می توان دید.
8ـ کم نیستند ازدواج هایی که به علت اعتیاد مرد به مواد مخدر منجر به طلاق می شوند. اکثراً دیده می شودکه زنان پس از 30ـ40 سال زندگی مشترک و با داشتن تعدادی اولاد مجبور به جدایی می شوندو یا زنان جوانی که دو یا سه سال بیش تر از زندگی مشترکشان نگذشته است که در این فقره، اگر یک مبارزه ی همه جانبه با امر اعتیاد انجام شود، که به نظر می رسد نیاز به یک بسیج ملی دارد و خانواده ها همه باید صمیمانه با مسئولین همکاری کنند، با یک تیر، دو نشان خواهیم زد، هم اعتیاد در جامعه ریشه کن می شود و خانواده ها از اثرات مخرب این بلای خانمان سوز در امان می مانند و هم طلاق های ناشی از اعتیاد پیش نمی آید.
9ـ تشریفات و تجملات سنگین و کمرشکن خیلی از ازدواج ها شروع مقدمه ای است برای ایجاد زمینه های ناسازگاری و مانند غده ی چرکینی است که به مرور زمان به توموری بزرگ تبدیل می شود که، گاه تنها راه درمان آن یک جراحی سنگین، یعنی قطع پیوند مشترک می باشد. پس اگر خانواده و جوان کم تر تحت تأثیر اطرافیان قرار گیرند و چشم و هم چشمی و تظاهر و تفاخر را کنار بگذارند مشکلات بعدی کم تر و کم تر خواهد بود.
10ـ چه بسیار طلاق هایی که به قول طرفین، بر اثر عدم تفاهم پیش می آید. ای کاش، عزیزان ما به معنای تفاهم بیش تر توجه کنند و از معنای تفاهم، چیزی در حد تسلیم محض بودن در ذهن خود ایجاد نکنند. اگر پای صحبت این گونه قربانیان طلاق بنشینیم متوجه می شویم که هر کدام از طرفین و یا یک طرف، تا حد به ستوه آوردن طرف دیگر، پذیرش و تسلیم کامل را از طرف مقابل دلیل تفاهم می داند و اگر غیر از این باشد و طرف مقابل هم حرفی و نظری و عقیده ای داشته باشد، و مثلاً بگوید من «فلان رنگ را دوست دارم و یا فلان غذا را دوست ندارم» این را دلیل عدم تفاهم می دانند.
روشن کردن این موضوع برای زوجین که تفاهم، یعنی قدرت پذیرش و کنار آمدن با نظریات طرف و درک موقعیت او و احترام گذاشتن به نظریات و خواسته های او، اگر چه با نظرات من یکی نباشد، پذیرش طرف مقابل به عنوان یک انسان که می تواند از همه ی حقوق انسانی برخوردار باشد.
11ـ مهم ترین و اساسی ترین مسئله قابل تأمل که نیاز به کار تخصصی و کارشناسی دارد، بررسی وضعیت بچه های طلاق است؛ چرا که با همه ی مطالب گفته شده، گاهی مشکلات زندگی ممکن است پدر و مادری را به بن بست بکشانند و رشته ی پیوند خانواده را چاقوی زهر آلود طلاق، از هم بگسلد. این جاست که بچه ها مطرح می شوند. قربانیان بی گناهی که زندگی و آینده یشان به بازی گرفته می شود و یا به بیانی دیگر هیچ کس به طور جدی آن ها را به بازی نمی گیرد و گاه دیده می شود پدر و مادر از روی لجبازی و عنادی که نسبت به هم پیدا کرده اند، حاضرند جگر گوشه های خود را در بدترین موقعیت رها کنند.
اگر مسئوولین، قوانینی را در جهت رفاه و امنیت این گونه کودکان تدوین و اجرا نمایند و بعضی قوانین گذشته را بتوانند جرح و تعدیل کنند و خواست های منطقی پدر و مادری را که توان نگهداری فرزند را به وجه بهتری دارد لحاظ نمایند، امکان کم تر شدن تلفات و صدمات این کودکان محتمل است.
از جمله ی این تمهیدات، موارد زیر می تواند مؤثر و مفید باشد:
ـ کمک مادی به مادرانی که صلاحیت حضانت فرزندان را بیش از پدر دارند؛ ولی به دلیل فقر و عدم امکان مادی از نگه داری فرزندان عاجزند.
ـ ایجاد امکانات مناسب برای دیدار فرزندان با مادر، زمانی که با پدر زندگی می کنند و یا بالعکس، به دور از ترس، تحقیر، توهین و نهی و سخت گیری.
ـ تأسیس مراکز خاص مشاوره ای، جهت زیر پوشش گرفتن کودکان طلاق و ارتباط با مشاوران به طور مستمر با آن ها و پر کردن جای خالی پدر و مادر برای آن ها تاحدودی.
منابع کمکی:
1ـ سید حسن اسعدی، طلاق چرا؟ تهران، انجمن اولیا و مربیان، 1385.
2ـ پروین اشرفی، چرا طلاق؟ تهران، انجمن اولیاء و مربیان، 1384.


[1] . قائمی امیری، علی؛ خانواده از دیدگاه امام امیر المؤمنین؛ ص370؛ تهران، سازمان اولیاء و مربیان، 1383، چاپ دوم.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 0:55  توسط عبدالله  | 

رسانه، نقش مهمي در انتقال اطلاعات و تجربيات دارد. در جهان امروز رسانه ها نه تنها ابزار مهمي در انتقال علم و دانش هستند و مسائل مربوط به جامعه را دراختيار مخاطبان مي گذارند، بلكه در حوزه عمل اجتماعي و سياسي نقش بسيار حساسي را ايفا مي كنند و اصولا جنگ نرم و جنگ رواني در حوزه رسانه ها تعريف و تبيين مي شود.
هرچند كه در مقاله حاضر به مباني و اصول روزنامه نگاري اشاره شده ولي محتواي آن مي تواند در حوزه رسانه هاي ديگر نيز مورد توجه و عمل قرار گيرد. نويسنده دراين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا اين مباني و اصول را تبيين و توصيه نمايد.
رسانه، ابزاري كارآمد با كاركردهاي دوگانه
رسانه به عنوان ابزار اطلاع رساني داراي كاركردهاي دوگانه و متقابلي است. همان اندازه كه مي تواند موجب بصيرت، روشنگري، دانش، وحدت و رشد فردي و اجتماعي باشد، همان اندازه مي تواند عامل تخدير، جهالت، تفرقه و نابودي فكر و فرهنگ جامعه شود. پس قضاوت درباره رسانه بستگي به آن دارد كه در اختيار چه كسي و با چه اهدافي مورد استفاده قرارمي گيرد. به اين معنا كه نمي توان به مقام ارزشگذاري، رسانه را خوب يا بد دانست؛ زيرا خوبي يا بدي رسانه بستگي به اموري دارد و داوري درباره آن مي بايست در چارچوب ملاكهاي مشخصي انجام گيرد.
همان اندازه كه رسانه در طول تاريخ به عنوان عامل رشد و روشنگري و انتقال دانش و اطلاع رساني از واقعيت ها و حقايق مطرح بوده است؛ به همان اندازه مي تواند دشمن بشريت باشد و آسيب هاي جدي به فرد و جامعه انساني وارد سازد.
نقش رسانه در جهان غرب به سبب معيارهاي ليبرالي و سرمايه داري، نقش مثبتي نيست. از اين رو به عنوان ابزاري در دست سرمايه داران و مستكبران عمل مي كند. سرمايه داران با ابزار رسانه مي كوشند تا بر اذهان و قلوب مردم حكومت كنند و با افكارسازي، افكارعمومي را تحت تأثير خود قرار داده و به عنوان بردگان بلكه بندگان در اختيار بگيرند.
بنابراين، تحليل و تبيين اصول رسانه ها مانند روزنامه نگاري بستگي تمام به مباني هستي شناسي و انسان شناسي كسي دارد كه به ارزيابي يا بهره برداري از رسانه مي پردازد. از اين رو اصول روزنامه نگاري در دو تفكر اصلي كفر و اسلام معناي ديگر مي يابد؛ زيرا مباني هستي شناختي و انسان شناختي كفر و اسلام، متفاوت، متضاد بلكه متقابل است. براين اساس نمي توان اصول رسانه يا روزنامه نگاري را تدوين كرد كه دو حوزه كفر و اسلام را دربرمي گيرد.
دراينجا براي تبيين اصول رسانه و روزنامه نگاري براساس آموزه هاي وحياني قرآن مي بايست نخست در حوزه معرفت شناختي به ارائه مباني هستي شناختي و انسان شناختي آن پرداخت.
مباني هستي شناختي و انسان شناختي
از نظر آموزه هاي قرآني، هستي داراي آفريدگار و پروردگاري فرزانه، دانا و تواناست. اين بدان معناست كه هستي در يك راه مشخص و هدف معيني سامان يافته و با پروردگاري خداوند اين راه را مي پيمايد و خداوند فرزانه دانا با توانايي خود مديريت هستي را به عهده داشته و در آن مسير پيش مي برد. پس مي توان دراين چارچوب دست كم دو مبنا از مباني هستي شناختي و انسان شناختي را شناسايي و ردگيري كرد.
1- هدفمندي و حكمت در آفرينش: يعني اينكه هيچ چيز در جهان بيهوده و بي هدف آفريده نشده است. پس همه چيز در جهان دراين راستا از سوي خداوند مديريت و پروردگاري مي شود و همه هستي در مسير شدن هاي كمالي حركت مي كند و خداوند به عنوان رب العالمين جهان را به آن سو مي برد و هدايت و رهبري مي كند. هيچ چيز در جهان نيست كه از اين قاعده استثنا باشد و اگر چيزي يا موجودي به انحراف از اين مسير مي رود بيرون از مشيت و اراده الهي نيست. پس چيز يا كسي نمي تواند از حكومت خداوندي و پروردگاري بيرون باشد و راهي بر خلاف هدف و فلسفه حكومت بپيمايد. (سوره حمد؛ آل عمران، آيه 83؛ المومنون، آيه 115 و آيات ديگر)
2- حركت تكاملي انسان: انسان نيز به عنوان يكي از موجودات و آفريده هاي هستي در اين چارچوب حركت مي كند و در راستاي فلسفه و حكمت آفرينش گام برمي دارد. البته تفاوت ماهوي ميان انسان با ديگر آفريده ها وجود دارد؛ زيرا انسان داراي اراده و اختيار است و همين اراده و اختيار به او حق انتخاب مي دهد. پس انسان مي تواند راهي را در پيش گيرد كه در همان مسير كمالي و فلسفه آفرينش باشد يا مي توان گمراهي را درپيش گيرد و سقوط كند. البته جامعه انساني خواسته و ناخواسته در مسيري گام برمي دارد كه فلسفه آفرينش است و اگر مخالفت هايي از سوي برخي از انسان ها و يا جوامع صورت مي گيرد در كليت حركت آفرينش تاثير به سزايي نداشته و تنها به خود انسان آسيب وارد مي كند و او را در موقعيت دوري از كمال الهي قرار مي دهد و از تقرب باز مي دارد (ذاريات، آيه 56؛ انشقاق، آيه 6؛ انسان، آيه 3)
3- عدالت و سنت هاي الهي: از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، هستي براي تحقق اين هدف در چارچوب عدالت و محور آن شكل گرفته است. قانون عدالت، حاكم بر همه هستي است. البته غيراز عدالت، قوانين و سنت هاي ديگري وجود دارد كه بركل هستي حكومت مي كند و هيچ امري بيرون از دايره اين قوانين و سنت هاي الهي نيست. قانون و سنت الهي عدالت، رجعت به سوي خداوند، كمال گرايي، نقص گريزي، سنت ابتلاء و امتحان از جمله اين قوانين حاكم بر هستي و انسان است. (بقره، آيه 156؛ عنكبوت، آيه 2 و آيات ديگر)
راهبردها و سياست هاي كلان
درچارچوب مباني هستي شناختي و انسان شناختي بالا مي توان گفت كه راهبردها و سياست هاي كلاني از سوي خداوند برهستي و انسان تعريف و تعيين شده است. هركاري كه انسان به عنوان آفريده اي داراي اراده و اختيار و انتخاب انجام مي دهد مي بايست دراين چارچوب و براساس اين معيارها و ملاك سامان يابد. بنابراين، مسئله رسانه از جمله روزنامه نگاري نيز مي بايست به عنوان يك فعل انسان كمال گرا و هدفمند در اين چارچوب و براساس اين معيارها و ملاك ها انجام گيرد.
معيارهاي رسانه مثبت
دراينجا به مهم ترين محورهاي اساسي آن به عنوان معيارهاي رسانه مثبت و ارزشي اشاره مي شود كه مي بايست در روزنامه نگاري نيز مدنظر قرارگيرد.
1- عدالت محوري و عدالت خواهي:چنان كه گفته شد، از مهمترين قوانين و سنت هاي الهي حاكم بر جهان عدالت است؛ زيرا درسايه عدالت است كه حكمت و فلسفه آفرينش مي تواند تحقق يابد و هرگونه انحراف و كژي و تجاوز و افراط و تفريط به معناي ظلم مردود دانسته شده است.
بر همين اساس، انسان مسلمان كه درانديشه كمال گرايي و دست يابي به هدف آفرينش، زندگي خود را سامان مي دهد، همه زندگي اش دراين چارچوب تعريف مي كند كه قانوني است كه عقل عملي نيز آن را تاييد و امضا مي كند. خداوند در آيات قرآن ظلم را به سبب آن كه خروج از سنت و قانون كمالي عدالت است امري قبيح و مكروه معرفي مي كند و هر موجودي را به سبب ظلم، موجودي خارج از سنت و قوانين حاكم بر هستي معرفي مي كند. از نظر قرآن، ماموريت پيامبران اين است كه مردم را با عدالت حاكم بر هستي آشنا كرده و از آنان بخواهند كه درچارچوب كتاب و قوانين حاكم بر هستي، زندگي خود را سامان دهند و عامل به عدالت باشند. (حديد، آيه 25 و آيات ديگر) رسانه اي ارزشي است كه درچارچوب اين سنت و قانون الهي حاكم بر جهان و انسان حركت كند و همواره درچارچوب عدالت و در راستاي تحقق ارزش هاي عقلاني و وحياني گام بردارد.
2- ستم ستيزي و دفاع از مظلوم: از آن جايي كه عدالت خواهي و حركت بر مدار عدالت، به معناي گريز از ظلم و ستم است، انسان مومن و مسلمان عقل نهاد، انساني ستم ستيز است و مي كوشد تا ديگران را به عدالت بخواهند و از هرگونه ظلم و ستم باز دارد. از اين رو همواره دركنار عدالت خواهان و عليه ظالمان است و در دفاع از مظلوم و رهايي او، از جهاد مالي، جاني و علمي كم نمي گذارد. رسانه ارزشي رسانه اي است كه همواره درچارچوب ستم ستيزي و دفاع از مظلوم گام برمي دارد و مي كوشد تا مردم را نسبت به مصاديق و مفاهيم ظلم آگاه كرده و آنان را در مسير عدالت كلان هستي قرار دهد و دستگير مظلومان و دشمنان ظالمان باشد. (حديد، آيه 25) از نظر وحي بيان مصاديق عدالت و ظلم مي تواند موجبات روشنگري بشر را فراهم آورد و او را در مسير درست قراردهد. بسياري از مصاديق ظلم براي توده هاي مردم ناشناخته است؛ زيرا توده هاي مردم تنها با برخي از مصاديق ظلم آشنايي دارند. در قرآن بيش از120 مورد با عنوان مصاديق ظلم معرفي و بيان شده است.از مصاديق ظلم مي توان به فكر و شرك (لقمان، آيه 12)، آواره سازي مردم از سرزمين خود (حج، آيات 39 و 40)، اختلاف افكني و تفرقه در ميان مردم (بقره، آيه 213)، اخلال گري و فتنه انگيزي در جامعه (توبه، آيه 47)، بهره كشي از مردم (دخان ، آيات 18 و 19)، استكبار ورزي و استضعاف مردم (سبا، آيه 31)، افراط در انتقام (حج، آيه 60)، القاب زشت به مردم دادن (حجرات، آيه 11)، بدعت گزاري درجامعه و سنت گذاري هاي زشت و نابهنجار (بقره، آيه59؛ اعراف، آيه 162)، رفتارهاي ناشايست درحق ديگران (نساء، آيه 148)، تبليغات سوء (اعراف، آيات 44 و 45؛ هود، آيات 18 و 19)، تجاوز از حدود و قوانين و مقررات (بقره، آيات 178، 229، 231؛ مائده آيه 45)، تحريف حقايق (بقره، آيه 59؛ اعراف، آيه 162)، تحقير مردم (هود، آيه 31) توهين به مقدسات و تخريب اماكن مذهبي (بقره، آيه 114)، تخلفات اقتصادي (هود، آيات 84 و 85 و 94)، تخلف در حسابرسي (غافر، آيه 17)، تفرقه افكني (توبه، آيات 107 و 109) روابط نامشروع (يوسف، آيه 23)، سازشكاري با دشمنان (بقره، آيه 145)، غصب اموال ديگران (نساء، آيات 29 و 30)، فسادگري (يونس، آيات 39 و 40)، فسق و فجور (اعراف، آيات 163 و 165)، قضاوت باطل (مائده، آيه 45)، كتمان حق (بقره، آيه 140)، كم فروشي (هود، آيات 84 و 94)، مجادله (انعام، آيه 68)، مغالطه (همان) و مانند آن اشاره كرد. كه بيشتر آنها موارد و مصاديقي است كه در روزنامه نگاري و رسانه مي بايست مورد توجه قرار گيرد وگرنه مصاديق ظلم بسيار است كه در آيات قرآن بيش از 120 مورد بيان شده است.
3. استكبارستيزي و دفاع از مستضعف: از آن جايي كه استكبار يكي از بارزترين مصاديق ظلم در جامعه است كه آثار آن انسان هاي بسياري را تحت تأثير قرار مي دهد و از دسترسي به حقايق باز مي دارد، لذا در آموزه هاي قرآني بسيار مورد تأكيد قرار گرفته است. خداوند از مؤمنان مي خواهد در همه جا و به هر شكل ممكن عليه مستكبران باشند و در كنار مستضعفان با مال و جان و زبان به دفاع برخيزند. از اين رو به مسلمانان اعتراض مي كند كه چرا براي رهايي مستضعفان دست به سلاح نمي برند و عليه مستكبران به جنگ نمي پردازند و آنان را نيست و نابود نمي كنند. قرآن عدالت خواهي مسلمانان را جهاني مي داند بطوري كه يك مسلمان مي كوشد تا در هر جا و در هر شكلي ظلمي را ديد نابود سازد و كاري به مذهب و رنگ و دين و نژاد و ملت مستضعفان ندارد و هر جايي كه مستضعفي بود براي دفاع از او به جنگ مي پردازد و در اين راه شهادت را افتخار مي داند. (نساء، آيه 75)
4. اخلاق محوري: از مهمترين راهبردها و سياست هاي يك مسلمان آن است كه همه زندگي اش را در چارچوب اخلاق سامان دهد؛ زيرا پيامبر(ص) مأموريت خود را اتمام مكارم و محاسن اخلاقي مي داند (بحارالانوار، ج16، ص210) و خداوند او را به خلق عظيم مي ستايد (قلم، آيه 4) از اين روست كه او اسوه حسنه (احزاب، آيه 21) مردمان شده است. اصولا اسلام جز مجموعه اي عقايد و اصول اخلاقي نيست؛ زيرا بر آن است تا انساني متخلق به اخلاق الله بسازد و انساني كه خداوند همه اسماء و صفات نيك را در او سرشته است آنها را به فعليت برساند و متاله و متخلق به خلق الهي شود. پس يك رسانه ارزشي رسانه اي است كه اخلاق محور باشد و در تحكيم مكارم و محاسن اخلاقي در جامعه و تبليغ و گسترش آن بكوشد. رسانه اي كه اصول اخلاقي را رعايت نكند و در مسير امر به معروف و گسترش هنجارها و ارزش ها عمل نكند و به اشاعه منكر و فحشا بپردازد، رسانه غيراخلاقي است. از نظر اسلام هرگونه اشاعه فحشاء و گسترش منكر جرم و عملي ضداخلاقي و گناه دانسته شده است. (توبه، آيه 67؛ نور، آيه 19)
5. توحيدمحوري: توحيدمحوري مي بايست در دستور كار قرار گيرد. هرگاه اين اصل ناديده گرفته شود همه بنيادهاي ديگر فرو مي ريزد. در اين چارچوب بايد همواره رسانه اصل توحيد را در نظر داشته باشد و در تبليغ و گسترش اين انديشه بكوشد تا جامعه ذكر و ياد خدا را در همه اعمال و انديشه ها مدنظر قرار دهد.
منابع خبري
اسلام به مساله منابع خبري اهتمام ويژه اي دارد؛ زيرا اسلام متن محور است. لذاست كه علومي چون علم الرجال، علم التحفيظ، علم الدرايه و علم الاستنباط و علم اصول الفقه پديد آمده است. برخي از اين علوم چون علم اصول فقه، نوعي منطق اسلام است كه با گرايش فقه محور پديد آمده است ولي برخي اصول آن اختصاص به فقه نداشته و مي تواند در علوم ديگر نيز به كار گرفته شود. مباحث الفاظ و حجت از جمله مباحثي است كه در فقه رسانه كاربرد دارد. در مباحث الفاظ سخن از انواع دلالات لفظي است و در آن از مسايلي چون اوامر و نواهي، عام و خاص، مجمل و مبين، مشتق مطلق و مقيد و مفاهيم بحث شده است. در مبحث حجت، از دليل شرعي كه از آن به حجت و يا اماره ياد مي شود، سخن از ظواهر الفاظ كتاب و سنت مطرح شده است. بحث خبر متواتر و خبر واحد در اين مبحث از مباحث اصول فقه بيان مي شود.
منابع خبري اهل رسانه مي تواند بسيار متنوع و متعدد باشد. در اينجا به برخي از اين منابع اشاره مي شود.
1-مشاهدات: خداوند در آيات بسياري به مساله ابزارها و منابع شناختي اشاره مي كند. در انسان همه ابزارها و قواي مورد نياز براي شناخت و تشخيص حق از باطل بيان شده است. انسان از اين امكان برخوردار است كه هر آنچه در درون و بيرون خود مي گذرد بشناسد و دريابد و تحليل نمايد. اين بدان معناست كه انسان از توانايي معرفت و شناخت برخوردار است و اين گونه نيست كه توانايي ارتباط واقعي با بيرون را نداشته باشد و گرفتار توهم و تخيل باشد چنان كه سوفسطايي ها بر اين باورند. خداوند در آياتي چند از ابزارهاي حسي شناخت و قوه قلب براي تحليل داده ها سخن گفته است. البته انسان هايي هستند كه ابزارهاي شناختي چون گوش و چشم و بيني و مانند آن را دارا مي باشند ولي قوه قلب كه مركز تحليل داده هاست را از كار انداخته اند و نمي توانند از ابزارهاي شناختي و داده هاي آن استفاده كنند. (اعراف، آيه 195، هود، آيه 20، بقره، آيات 7 و 10 و 74 و 88 و 93 و آيات ديگر) مشاهدات به عنوان بخشي از منابع اطلاعاتي و خبري اهميت بسياري دارد. از اين رو در قرآن از سفر در جهان و سياحت در آن براي مشاهده و دريافت حقايق هستي سخن بسيار گفته شده و از مردم مي خواهد تا در آفرينش بنگرند و تفكر نمايند. (آل عمران، آيه 137، انعام، آيه 11، يوسف، آيه 139 و آيات ديگر)
2-اخبار اهل وثوق: پس از مشاهدات، دومين منبع دانشي، شناختي و اطلاعاتي بشر، اخبار ديگران است. در آموزه هاي اسلامي اخبار اهل وثوق مي تواند در دو شكل در اختيار بشر قرار گيرد. بخشي از اخبار به سبب تواتر و تعدد منابع اهل وثوق از درجه اعتبار بسياري برخوردار است و مي تواند در حكم مشاهدات قرار گيرد و براساس زندگي و تحركات خود را سامان داد. البته همان گونه كه تاكيد شده است، اخبار متواتر از منابع موثق است؛ چرا كه همواره برخي از گروه ها و اقشار به هدف رسيدن به مقاصد و منافعي، به تواترسازي اقدام مي كنند تا اين گونه افكار عمومي را مديريت كنند. از اين روست كه روزنامه و رسانه هاي زنجيره اي شكل مي گيرد كه همه آنها يك خبر را در اشكال گوناگون تكرار مي كنند تا تواتر دروغين ايجاد كنند. در جنگ امروز، جنگ رواني و نرم بر اساس تواترسازي صورت مي گيرد. بنابراين، زماني تواتر ارزش دارد كه از سوي منابع خبري داراي وثاقت به دست آيد. اما خبر واحد را اگر داراي وثاقت باشد مي توان به عنوان اخبار معتبر پذيرفت و به آن ترتيب اثر داد. خداوند گزارش مي كند كه حضرت سليمان(ع) به خبر واحد پرنده اي به نام هدهد(پوپك) توجه مي كند و از او مي خواهد تا خود براي كسب اطلاعات دقيق تر به ماموريت برود. (نمل، آيات 20 تا 23) اما اگر خبر واحد از اهل وثاقت نباشد مانند كسي كه اهل فسق و فجور است و از تقواي عقلاني و الهي برخوردار نمي باشد، مي بايست ضمن توجه يافتن به اصل خبر، هرگونه انتشار خبر را متوقف بر تحقيق و تفحص از منابع معتبر و موثق كرد. (حجرات، آيه 6) اعزام كارشناس خبر مي تواند بسيار كارساز باشد. كارشناس مي بايست از زيركي خاصي برخوردار باشد و همه جزئيات و تحركات پيرامون حادثه و رخداد خبري را تحقيق كرده و از دور و نزديك تحت نظر قرارداده و واكنش هاي دوست و دشمن را درباره خبر، تحليل و ارزيابي كند و حتي در مقام مسئوليت انساني و اسلامي، باحضور در ميان دشمنان، واكنش هاي ايشان را مراقبت و تحليل كرده و در صورت نياز به دور از آگاهي آنان از موقعيت خود، راهنمايي مثبتي را ارايه داده و افكار و رفتارهاي آنان را تغيير دهد. خداوند گزارش هاي چندي در اين باره ارايه كرده است. از جمله در داستان حضرت موسي(ع) گزارش مي كند كه خواهر موسي(ع) از سوي مادرش ماموريت مي يابد تا حضرت موسي(ع) را تعقيب كند و از دور مراقبت نمايد تا واكنش هاي فرعون و فرعونيان را ارزيابي كرده و رفتار مناسبي به عنوان يك گزارشگر زيرك و باهوش از خود در موقعيت هاي خاص بروز دهد. اين گونه است كه خواهر ضمن ماموريت خبري، از دور كودك و رفتار فرعونيان را مراقبت مي كند و با زيركي و تيزهوشي كاري مي كند تا كودك به نزد مادر بازگردد. (قصص، آيات 11 تا 13) همچنين خداوند گزارش مي كند كه حضرت سليمان هدهد را ماموريت مي دهد تا به عنوان يك كارشناس خبر كه اطلاعات نخستيني را به دست آورده و در اين زمينه آگاهي دارد به عنوان نخستين خبر رسان در اين حوزه، نامه اي را به سوي ملكه سبا ببرد و واكنش هاي آنان را ارزيابي و تحليل نمايد و گزارش كند. (نمل، آيات 20 تا 25)
3- شايعات: شايعات هرچند كه نمي تواند يك منبع مناسب براي خبر باشد، ولي نمي توان از كنار شايعات بي توجه گذشت؛ بنابراين مي بايست به شايعات به عنوان يك احتمال نگريست و با آن همانند خبر فاسق برخورد كرد. پس لازم است كه از طريق منابع موثق و معتبر اين شايعات بررسي و تحقيق و تفحص شود؛ زيرا شايعه، خبري است كه فاش شده ولي صحت و نادرستي آن معلوم نباشد. (لغت نامه، ج 9، ص 12435، «شايعه».) در آيات قرآني بيان شده كه در صورت عدم امكان مشخص كردن صحت و سقم شايعه مي بايست آن را به مسئولان و كارشناسان ارايه كرد تا از هرگونه آثار مخرب آن جلوگيري به عمل آورد. (نساء، آيه 83؛ نور، آيات 11 تا 17) مراجعه به كارشناسان و اهل فن از وظايف هر كسي است كه گرفتار فتنه شايعه و يا اخباري از منابع ناموثق و نامعتبر است. از اين رو خداوند پرسش از اهل ذكر و خبرگان (نحل، آيه 43) و راسخون در علم و دانش (آل عمران، آيه 7) و مسئولان و رهبران مرتبط با امور مربوطه (نساء، آيه 59) را وظيفه كساني مي داند كه گرفتار امري چون شايعات و شبهات و متشابهات و منازعات شده اند. روزنامه نگار مانند هر عضو رسانه نيز مي بايست در اين مورد به اين اصل عمل كند.
سياست هاي خبري
اخباري كه از سوي رسانه هاي اسلامي انتشار مي يابد مي بايست در چارچوب سياست هاي مشخصي باشد؛ زيرا اگر سياست هاي خبري مشخص نباشد، مي تواند به جاي يك ابزار روشنگري، اطلاع رساني و دانش افزايي و رشد و كمال فرد و جامعه به عنوان يك ابزار مخرب باشد.
1- اطلاع رساني شفاف: اطلاع رساني بايد شفاف و به دور از هرگونه شائبه باشد. اين نوع اطلاع رساني مي تواند از هرگونه ترديدها و ايجاد شبهه جلوگيري كند. سياست هاي دولت اسلامي در عصر نبوي نشان داد كه هرگونه اطلاع رساني شفاف مي تواند عرصه را بر هر گونه شايعه پراكني تنگ كند و اجازه ندهد تا در جنگ رواني و جنگ نرم از فقدان اطلاع رساني شفاف در عرصه ملي سوءاستفاده شود. شايعات در زمان فقدان اطلاع رساني شفاف شكل مي گيرد و به سرعت گسترش مي يابد. يك رسانه اسلامي مي بايست با اطلاع رساني شفاف راه را عليه شايعات و شايعه پراكني سد كند.
2- روشنگري: اطلاع رساني مي بايست در راستاي دانش افزايي و بصيرت بخشي و روشنگري به جامعه باشد و هرگونه شبهه و شايعه اي را از آن بزدايد و فتنه را خاموش و خفه نمايد. اصولا پيامبران وظيفه خود را روشنگري و ايجاد بصيرت در مردم مي دانند. بنابراين، رسانه اسلامي مي بايست اصل روشنگري و بصيرت افزايي را در توليد اخبار و اطلاعات در نظر داشته باشد و مردم را با قوانين، حقوق، توانايي ها و اهداف ابتدايي و مياني و غايي زندگي و جامعه آشنا سازد (حديد، آيه 25؛ فاطر، آيات 19 و 22 و 23؛ ق، آيات 6 تا 8) بنابراين، رسانه ها موظف هستند با اطلاع رساني خود موجبات بصيرت و رهايي از غفلت را در جامعه فراهم آورند. (ق، آيه 22 و آيات ديگر)
3- جريان آزاد اطلاعات: همه انسان ها از اين حق برخوردارند تا از حقايق آگاه شوند و از گفتمان هاي ديگر اطلاع يابند. از اين رو اسلام شرايطي را فراهم مي آورد تا حتي دشمنان با حضور در ميهن اسلامي با امكانات اسلامي و در امنيت كامل از گفتمان اسلامي عدالت محور و استكبارستيز و ظلم ستيز آگاه شوند و با توحيد و حكمت آفرينش آشنا شوند و سبك زندگي اسلامي را بشناسند. (توبه، آيه 6) اسلام با هرگونه استبداد راي و گفتمان مخالفت مي كند و خواهان جريان آزاد اطلاعات است تا همگي از حقايق هستي آگاه شوند و در يك فضاي عادلانه به تفكر و انتخاب برخيزند. (حديد، آيه 25؛ سوره كافرون؛ انسان، آيه 3)
4- مبارزه با دشمن حق و عدالت: از سياست هاي اسلامي در عرصه اطلاع رساني، حمايت از جريان توحيد و ايمان و عدالت و مبارزه با كفر و بي عدالتي و ظلم و استكبار است. بنابراين، هرگونه اطلاع رساني مي بايست در راستاي آگاهي بخشي به مردم و ايجاد شناخت نسبت به ظالمان و مستكبران و تقويت اهل حق و ايمان و عدالت باشد.
5- جنگ نرم و جنگ رواني: جنگ نرم مبتني بر تسلط بر فكر و قلب است. بنابراين، نقش رسانه در اين حوزه بسيار روشن و حساس است. سياست هاي رسانه اسلامي مي بايست به گونه اي تنظيم شود كه ضمن مقابله با جنگ رواني دشمن از طريق شايعات بتواند با اطلاع رساني دقيق و شفاف و روشنگري با جوامع ديگر بشري را با حقايق اسلام و قرآن و جامعه اسلامي آگاه سازد و امكان تسلط و تسخير اذهان و قلوب را براي ولايت ايمان فراهم آورد.
اصول روزنامه نگاري
1- امانت داري: اصل امانت داري از اصول مهم در عرصه رسانه ها و اطلاع رساني است. امانت داري از احكام عقل عملي است و همه انسان ها آن را به عنوان يك اصل اخلاقي پذيرفته و قبول دارند. خداوند از مؤمنان مي خواهد تا در همه امور اصل امانت داري را رعايت كنند. (نساء، آيه58؛ مؤمنون، آيه8؛ معارج، آيه32) اين امانت مي توان حقيقت يا واقعيتي باشد كه در اختيار انسان قرار مي گيرد. بنابراين هرگونه خيانت در امانت (انفال، آيه27) كاري خلاف اصول اخلاقي است. از جمله اين خيانت ها مي تواند كتمان حقيقت يا واقعيتي باشد (بقره، آيات42و 283) كه در اختيار آدمي است و شخص با سكوت و عدم بيان آن، در آن امانت خيانت مي كند. عدم ذكر منابع خبري نيز از مصاديق خيانت در امانت است.
2- صداقت و راستگويي: اصل راستي و صداقت از ديگر اصول اخلاقي است كه مي بايست در كار روزنامه نگاري و خبرنگاري مورد توجه قرار گيرد. اسلام دروغ را از مصاديق گناهان كبيره دانسته و آن را كليد همه گناهان برمي شمارد. بنابراين، صداقت از مهمترين اصول خبري است كه مي بايست رعايت شود. صداقت موجب افزايش اعتماد عمومي به رسانه و توجه بيشتر بدان مي شود. خداوند از مؤمنان مي خواهد كه همواره و در همه حال با صادقين و راستگويان باشند. اگر خبر و مطلبي است كه احتمال صدق و كذب در آن مي رود، خبرنگار مسلمان جز به صدق خبري را نمي گويد و همواره با صداقت و راستي با خبري مواجه مي شود. (توبه، آيه119؛ آل عمران، آيه17)
3- استقلال: رسانه مي بايست از هرگونه وابستگي به گروه ها و جناح ها و احزاب بركنار باشد؛ زيرا وابستگي فكري و مالي موجب مي شود تا منفعت گرايانه و طرفدارانه اخبار را تحريف و كتمان كند و يا تغيير دهد و يا از صدور اخباري جلوگيري كند و توانايي روشنگري رسانه خود را كاهش دهد و اين گونه ضربات خطرناكي به خود و آرمان مردم وارد سازد. هرگروه و جناحي افكار و رفتارهاي خاصي دارد كه گرايش به آنها موجب مي شود تا رسانه نتواند حقايق و واقع را چنان كه هست ببيند و يا تحليل و يا گزارش كند. (بقره، آيه53؛ روم، آيه32)
4- حقيقت محوري: حقيقت همواره آن چيزي نيست كه در جهان حضور دارد؛ زيرا بسياري از حقايق، همچنان تحقق نيافته است. جهان عدالت خواه هنوز آرماني است كه تحقق نيافته است. بسياري از حقايق، رنگ واقعيت به خود نگرفته است. آرمان هاي اسلامي و انساني از جمله حقايقي است كه مي بايست همواره در اطلاع رساني مدنظر قرار گيرد و بر آن تأكيد شود تا از يادها نرود. آزادي حقيقي، رهايي انسان از كفر و شرك و هواپرستي، تحقق عدالت فراگير و همه جانبه از حقايق هستي است كه مي بايست در رسانه ها اطلاع رساني و به عنوان آرمان گوشزد شود.
5- وقايع نگاري: رسانه مؤظف است ضمن پاسداشت آرمان ها و حقايق به وقايع نگاري بپردازد و توصيف مناسب و تحليل درست از واقعيت هاي جهان و جامعه و انسان ارايه دهد. گزارش هاي قرآني همواره بر اين دو امر مبتني بوده است؛ زيرا با گزارش از وضعيت موجود جامعه خواهان تغيير و تحول مي شود و از انسان ها مي خواهد تا واقع بينانه مسايل را درك كرده و مبتني بر حقايق عمل كنند.
6- ساده نگاري: قرآن بر بيان ساده و آسان و روان مطالب تأكيد دارد. شيوه اي كه قرآن در پيش گرفته، اطلاع رساني شفاف و ساده و آسان از حقايق و واقعيت هاي هستي و انسان است. (نور، آيات34و 46؛ قصص، آيه2 و آيات ديگر)
7. جذابيت: خبر و يا مطلب مي بايست جذاب باشد و مخاطب خود را جذب كند. آيات قرآني از اين شيوه برخوردار است. اصولا نبأ يا خبر مطلبي است كه توجه انسان را به خود جلب مي كند و او را به امري خاص كه براي او جاذبه دارد آگاه مي سازد. اخبار مي بايست از اين ويژگي نبا بودن برخوردار باشد كه در اصطلاح همان جذابيت خبري است. وقتي حضرت آدم(ع) انباء مي كند، توجه فرشتگان را جلب و جذب مي كند و يا وقتي پيامبر(ص) از قيامت اخبار مي دهد از چنين خاصيتي برخوردار است. (بقره، آيه 31؛ آل عمران، آيه44؛ قمر، آيه4؛ آيات ديگر)
8. وفاداري: خبر مي بايست وفادار به اصول انساني و اخلاقي جامعه باشد چنان كه مي بايست به واقعيت وفادار باشد.
9. فراگيري: اخبار بايد از عنصر فراگيري و عموميت برخوردار باشد؛ زيرا اخبار شخصي و جزيي نمي تواند مفيد فايده اي باشد مگر اينكه خبر به گونه اي تنظيم شود كه حاوي اطلاعاتي مفيد باشد و ديگران بتوانند از آن در زندگي سود برده و آن را سرمشق عمل خويش قرار دهند.
.10 انصاف: در اخبار مي بايست رعايت انصاف را داشت. انصاف نوعي عدالت است با اين تفاوت كه حالت رأفت و عطوفت و احساسات و عواطف در آن بيشتر خودنمايي مي كند. انصاف ويژه انسان است و انسان ها به سبب حالت رأفت و عطوفت در هنگام عدالت نوعي ايثار دارند. اين انصاف گري بويژه در مواجهه با رفتارهاي خلاف و عفو و گذشت از ديگران مي بايست مورد توجه قرار گيرد. از اين رو در دعاي توفيق الطاعه امام زمان(عج) سخن از انصاف از سوي امت در ارزيابي عملكرد دولتمردان به ميان آمده است.
.11 صراحت و روشني: اطلاع رساني مي بايست به دور از هرگونه اما و اگر باشد و سعي شود تا محكمات خبر و قول سديد در آن رعايت شود. (نساء، آيه 9؛ احزاب، آيه 70)
.12 اصلاح گري: دوري از فساد به عنوان نوعي ظلم آشكار مي بايست در دستور كار رسانه ها باشد. مبارزه با فساد و افساد در هر شكلي امري است كه در آموزه هاي قرآني بر آن تأكيد شده است. هر كسي در هر سطح و توان مي بايست در اصلاح فساد در جامعه بكوشد و هنجارها و ارزش ها را جايگزين فساد و تباهي كند. (هود، آيه88)
.13 اصول ديگري هم در آيات قرآني مورد توجه قرار گرفته كه به لحاظ رعايت اختصار از بيان آنها خودداري مي شود.
آداب روزنامه نگاري
اگر بخواهيم آداب روزنامه نگاري را در اينجا بياوريم مي بايست طوماري را رديف كنيم كه از آداب گفت وگو است. بنابراين به همين نكته در اينجا بسنده مي شود كه روزنامه نگاري بايد به دور از هرگونه امر ضداخلاقي و هنجاري و عرفي باشد. تأكيد بر اموري چون
1. جدال به احسن و پرهيز از جدال به باطل در هنگام تهيه و تدوين خبر
2. انتخاب بهترين شيوه نگارش و محتواي مناسب
3. پذيرش نصيحت و تأكيد بر اندرزگويي و نصيحت مردم به خير و نيكي و عفو و ديگر فضايل اخلاقي
4. سخن حكيمانه و پرسش هاي خردمندانه در هنگام تهيه و تدوين خبر (زمر، آيه 18 و آيات ديگر)
و مانند آن از جمله مهم ترين اصولي است كه مي بايست بدان توجه داشت. امام خميني(ره) مطالب بسياري را در اصول و سياست هاي روزنامه نگاري و اخلاق آن بيان داشته است كه همگي آنان مبتني بر آموزه هاي وحياني اسلام است. مي توان با مراجعه به اين سخنان، بخش ديگري از آموزه هاي قرآني را در اين حوزه يافت.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 0:42  توسط عبدالله  | 

لباس و پوشش پديده‎اي است كه به اندازه طول تاريخ بشر سابقه و به قدر پهنة جغرافيايي زمين گسترش دارد و از ديرباز در اقوام و ملل مختلف نوعي پوشش وجود داشته است.[1]
و متأسفانه در غرب با گسترش تفكر ليبراليسم جنسي و رواج كاميابي نامشروع، «برهنگي» فراگير شده كه امروزه شاهد پي‎آمدهاي منفي آن هستند.
لباس و پوشش جداي از حفظ بدن و آراستگي آن داراي آثار فلسفه‎اي عميق است و رابطة مستقيمي با فرهنگ مردم دارد. در هر جامعه‎اي نوع و كيفيت لباس زنان و مردان علاوه بر آن كه تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي و اقليمي آن است قوياً تابع جهان‎بيني و ارزش‎هاي حاكم بر فرهنگ آن جامعه و حتي مبين آن جهان‎بيني است.[2]
لذا مذاهب مختلف در نوع لباس مردم نقش مؤثري داشتند و در اسلام نيز بر لزوم پوشيدگي و حجاب به ويژه براي زنان تأكيد شده و در قرآن كريم[3] بر رعايت آن تصريح گرديده است.
فلسفه حجاب زن:
براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان توجه به مطالب ذيل لازم است.
1ـ توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني:
براساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويت خلق گرديد. لذا اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزة جنسي و توجه واقعي به هر يك از آنها در حدّ حاجت طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شد و او را به سوي كمال سوق داده است.
2ـ توجه به ساختار فيزيولوژي انسان:
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‎اي مستقيم با تفاوت‎هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد در تحقيقات علمي در فيزيولوژي و روان شناسي زن و مرد ثابت شده مردان نسبت به محرك‎هاي جشمي شهوت‎‎انگيز حساس‎ترند و چون برد حس بينايي زياد است و چشم از فاصلة دور و در ميدان وسيعي قادر به ديدن است و از سوي ديگر ترشح هورمون‎ها در مرد صورتي يك نواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده‎تر تحت تأثير محركهاي شهواني قرار مي‎گيرند، اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس‎ترند و به محركهاي حسّي پاسخ مي‎دهند و حس لامسه برد زياد ندارد و فعاليتش محدود به تماس از نزديك است و از اين گذشته هورمون‎هاي جنسي زن به صورت دوره‎اي ترشح مي‎شوند و به طور متفاوت عمل مي‎كنند تأثير محركهاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.[4] بر مطالب فوق قدرت شگرف غريزة جنسي ميان غرايز را نيز اضافه كنيد.[5]
با دقت بر مطالب فوق فلسفه حجاب به خوبي روشن مي‎شود حجاب در اسلام از يك مسأله كلي و اساسي ريشه گرفته اسلام مي‎خواهد انواع التذاذهاي جنسي چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر به محيط خانوادگي و در كادر قانوني اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد برخلاف سيستم غربي كه كار و فعاليت را با لذت‎جويي جنسي به هم مي‎آميزد، اسلام قايل به تكليف ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين غرض پوشش و حجاب را توصيه نموده است زيرا بي‎بندباري در پوشش به معناي عدم ضابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در روابط جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.
رعايت حجاب اسلامي آثار زير را به ارمغان مي‎آورد:
1ـ بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان‎ها و التهاب‎هاي جنسي، و سبب كاهش عطش‎سيري‎ناپذير شهوت است.
2ـ تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين، با رواج بي‎حجابي و جلوه‎گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي‎هاي خود تلقي مي‎كنند و افراد متأهل هر روز در مقايسه‎اي خطرناك كه ميان آن چه دارند و ندارند قرار مي‎گيرند كه اين مقايسه‎ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي‎سوزاند.
3ـ استواري اجتماع و حفظ و استيفاد نيروي كار و فعاليت، دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه، تحريك شهواني شدند از تمركز و كارايي آنها كاسته مي‎شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هرز رفتن نيروي فكري و كاري است.
4ـ بالا رفتن ارزش و امنيت زن و جبران كننده ضعف جسماني او حربه حيا و عفاف و حجاب مي‎تواند در نفش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است.[6] و اين حريم نگه داشتن يكي از وسايل مرموز در حفظ مقام و موقعيت زن در برابر مرد است.[7]
اسلام حجاب را براي محدوديت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيت او توصيه نموده است زيرا اسلام راضي به حبس و ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم اجازه حضور زن را داده است[8] و از سوء استفاده شهواني و تجاري او منع كرده است.
اما مغرب زمين با آشكار ساختن هر چه بيشتر اعضاي متحرك جنسي در عكس، فيلم و... در گردابي مهلك گرفتار شده و امروز آمار[9] كودكان نامشروع، سقط جنين، طلاق و انواع انحرافات و بيماري‎هاي جنسي روز به روز بيشتر شده و آنان را گرفتار مشكلات پيچيده‎اي نموده است.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1ـ مسأله حجاب شهيد مطهري، ص 1 الي 120.
2ـ نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري، ص 122، 157 تا 176.
3ـ فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، حداد عادل، تمام كتاب.
4ـ در حريم حجاب، محمد قدسي، حاوي نامه‎ها و حكايات از خانم‎ها پيرامون حجاب.
5ـ مقدمه‎اي بر روان شناسي زن، مجتبي كاوندي هاشمي، ص 197، 249.
6ـ زن در آيينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي.


[1] . شهيد مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ج 42، ص 21، صدرا قم، سال 1374 و هم‎چنين هاشمي كاوندي، مجتبي، روان شناسي زن، چاپ سوم، نشر شفق، قم، سال 1378، ص 213.
[2] . حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، چاپ هفتم، نشر سروش، تهران، سال 1376، ص 9.
[3] . سورة نور، آية 31، سورة احزاب، آية 59، 60.
[4] . دكتر محمود بهزاد، مقاله تفاوتهاي زن و مرد از نظر فيزيولوژي و روان شناسي، به نقل از فرهنگ برهنگي و...، ص 64 و همچنين رجوع شود به كتاب نظام حقوق زن در اسلام، از شهيد مطهري، ص 165، 171.
[5] . ويل دورانت، لذات فلسفه، چاپ هشتم، نشر دانشجويي، تهران، سال 1373، ص 95.
[6] . ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 157، 223.
[7] . براي اطلاع بيشتر پيرامون آثار حجاب رجوع شود به كتاب مسأله حجاب، شهيد مطهري، ص 78، 95، و به كتاب مقدمه‎اي بر روان شناسي زن، ص 197، 203.
[8] . مسأله حجاب، ص 221، 250، و كتاب زن در آيينه جلال و جمال، ايت الله جوادي آملي، ص 395، 397.
[9] . رجوع شود به كتاب سيماي زن در جهان، زن در آمريكا، جليل روشندل، چاپ اول، نشر برگ زيتون، سال 1377، ص 35، 36، 97.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 0:39  توسط عبدالله  | 
برخي علت هايي كه موجب شده امروزه اين فريضة مهم در جامعه و كشور ما به خوبي اجراء نشود عبارتند از:
الف) عدم آگاهي بعضي از آمرين به معروف و ناهين از منكر از قوانين اين مسأله (قوانين شرعي و حكومتي)
يكي از عواملي كه باعث شده اين فريضه به خوبي اجراء نشود اينست كه، بعضي از آمرين به معروف و ناهين از منكر به علت عدم آگاهي از قوانين امر به معروف و نهي از منكر، هم خود و هم ديگران را دچار مشكل مي كنند و هم تأخير عمل امر به معروف و نهي از منكر را از بين مي برند و موجب بدبيني افراد جامعه به دين و اين فريضة مهم مي گردند و موجب مي شوند كه مردم احساس كنند كه، جامعه اي كه هر انساني امر به معروف و نهي از منكر را انجام مي دهد آن هم بدون اطلاع از قوانين، جامعة خودسري، و بدون قانون و ضابطه است.
از طرفي خود آمرين و ناهين هم به علت عدم آگاهي از قوانين مورد برخورد مسئولين و بي توجهي مسئولين امر قرار مي گيرند، لذا آنها احساس ناراحتي و نااميدي مي كنند و به نوعي در انجام اين فريضة بسيار مهم در مواقع صحيح و درست هم سُست مي شوند. لذا بايد آمرين و ناهين از فكر آموزش هاي لازم و كاربردي را در اين زمينه ببيند.
ب) عدم آگاهي آحاد مردم از اهميت اين فريضه:
امر به معروف و نهي از منكر از مهمترين فرائض مي باشد و در حقيقت مي توان گفت كه قوام ساير فرائض به اقامة اين مهم ممكن مي باشد. و اعتقاد به اين مسئله از ضروريات دين است و طبق فتواي امام خميني و ساير فقهاء، منكر امر به معروف و نهي از منكر با التفات به لازمه بودن و التزام به آن، خارج از دين و كافر مي باشد.
دين مقدس اسلام اهميت اين فريضه را بيان كرده و تأكيد بسياري بر آن در قرآن و احاديث امامان شيعه شده است.
قال الله تعالي«وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛[1] و بايد كه باشند از شما جمعي كه بخوانند بسوي خوبي و امر كنند بخوبي و نهي مي كنند از منكر و ايشانند رستگاران.»
پيامبر اسلام فرمودند: «إنَّ الله عزوجل ليبغض المؤمن الضعيف الذي لادين له، فقيل و ما المؤمن الضعيف الذي لا دين له؟ قال: الذي لاينهي عن المنكر؛ همانند خداوند عزوجل هر آينه غضب مي كند بر مؤمن ضعيفي كه دين ندارد. پس سؤال شد مؤمن ضعيفي كه آنچنان صفت دارد كه دين ندارد كيست؟ پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: آن كسي كه نهي از منكر نمي كند.[2]
در اين باره احاديث بسياري داريم. وقتي ما به تاريخ نگاه مي‌كنيم قيام امام حسين(ع) در جهت اقامة امر به معروف و نهي از منكر بوده است. و حسين بن علي شهيد راه اقامة امر به معروف است. لذا اين مسئله اهميت ويژه اي دارد در حالي كه آحاد افراد جامعه از اين اهميت آگاهي ندارند، و شايد اگر بدانند انجام صحيح فريضه امر به معروف و نهي از منكر چه بركات و منافع و دفع مضرات دارد كه شايد ديگر بي توجه به اين مسئله نباشند. پس بر اهل علم و فضيلت، دلسوزان، مسئولين و غيره مي باشد كه در جهت آگاهي بخشي به مردم تلاش كنند، تا مردم توجه پيدا كرده و امر به معروف و نهي از منكر به خوبي اجرا شود.
ج) عدم حمايت قانوني از آمران و ناهيان در برخي موارد:
يكي از مشكلات بر سر راه آمران به معروف، عدم حمايت قانوني از آنها مي باشد. بدين معنا كه، اگر امر به معروف در راستاي ايفاي وظيفه امر به معروف و نهي از منكر با مشكل و مسئله اي روبرو شد، قوانين حمايتي كاملي از اين جهت نداريم. و شايد بعضي از ارگان هاي ذي ربط حمايت قانوني لازم را از آنها به عمل نياورند و لذا كساني كه مي خواهند در اين راه قدم بردارند از مشكلات و مسائلي كه ممكن است پاپيچ آنها بشود مي ترسند و از ثبات قدم لازم در اين راه برخوردار نمي باشند.
د) عدم پايبندي برخي مسئولان نسبت به اين فريضه:
يكي از عواملي كه مي تواند نقش مؤثري در راستاي عمل به فريضة امر به معروف و نهي از منكر داشته باشد، پايبندي مسئولان به اين فريضه بسيار مهم است. هرگاه سخن از امر به معروف و نهي از منكر به ميان مي آيد، ذهنها فقط متوجه تار موي زنان و شيوة پوشش زنان و جوانان در جامعه و امثال آن مي شود. كه البته توجه و حساس بودن به اين مسائل هم خوب است. امّا مسائل مهمتري وجود دارد كه هرگاه آن مسائل درست شود. مسائل پايين تر آنها نيز، امكان درست شدنش بيشتر است.
هـ) عدم احساس مسئوليت همگاني نسبت به اين فريضه:
متأسفانه در مسئله امر به معروف و نهي از منكر بعضي ها فكر مي كنند اجراي امر بمعروف و نهي از منكر بر عهدة نهادهاي حكومتي است و يا بر عهدة قشر خاصي است. در حالي كه اين مطلب درست نيست و طبق روايات رسيده از ائمه معصومين ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ همة مردم در مقابل هم ديگر مسئول هستند. طبق فرمايش پيامبر معظم اسلام: (كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته) يعني تمام مردم در مقام آنچه كه هستند بايد پاسخ گو باشند و مردم در مقابل يك ديگر مسئول هستند. لذا بايد تمام افراد اقامة امر بمعروف و نهي از منكر كنند و اگر گناهكار ببيند مورد اعتراض همة مردم واقع شده از عمل خود دست بر مي دارد.
و) اهل عمل نبودن بعضي از آمران به معروف و ناهيان از منكر:
آقا اميرالمؤمنين علي ـ عليه‎ السلام ـ مي فرمايند: كسي بايد امر به معروف و نهي از منكر بنمايد كه داراي سه خصلت باشد:
1. به آنچه كه امر مي كند، عالم بوده و آگاهي كامل از آن داشته باشد.
2. خود مرتكب عملي نشود كه مردم را از آن باز مي دارد.
3. در آنچه كه امر يا نهي مي كند عدالت را رعايت نمايد و در اينكار رفق و مدارا را از نظر دور ندارد.[3]
يكي از بهترين شيوه‌هاي امر به معروف و نهي از منكر، رفتار عملي خود آمر و ناهي است. وقتي شخصي در يك مورد امر و نهي مي كند ولي در مورد ديگر خود مرتكب خلاف مي شود، ديگران را نسبت به خود فقط بدبين و بي اعتماد نمي كند، بلكه نسبت به همه بدبين و بي اعتماد مي كنند.
ز) عدم برخورد مناسب بعضي از آمران و ناهيان:
در انجام اين عمل و فريضه شخص آمر و ناهي بايد آگاهي از احكام و قوانين داشته باشد و پايبند به قوانين و احكام باشد و در اجراي حدود و قوانين پا فراتر از محدودة مشخص شده نگذارد.
ما طبق فرمايش آقا اميرالمؤمنين كه در بند قبل بيان شده در اجراي اين فريضة عدالت و مدارا را از نظر دور نداريم و شرايط و مراتب امر بمعروف و نهي از منكر را اجراء كنيم و تا مي توانيم از خشونت پرهيز كنيم.
ح) عدم آگاهي از هدف امر به معروف و نهي از منكر:
اگر ما به مطالب متون ديني دربارة امر به معروف و نهي از منكر نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه، دين اسلام به فريضه امر به معروف و نهي از منكر كه موجب بناء دين و استحكام جامعه اسلامي مي شود، با ظرافت خاصي نگاه مي كند و هدف از انجام اين فريضه را اِعمال قدرت و يا خشونت و سخت گيري و غير منعطف بودن بر جامعه نمي داند. در واقع اين فريضه يك فريضة آگاهي بخشي و دلسوزي براي تك تك افراد جامعه است. فريضة كه بر روش منطقي و فرهنگي مبتني است. چون هيچگاه نمي توان با زور اصلاحي پايدار و اساسي و ماندگار در جامعه بوجود آورده و اگر زمينة اصلاح و قبولي سخن درست در جامعه وجود نداشته باشد، كار بجاي نخواهد رسيد. همانطور كه دعوت بسياري از انبياء عظام در طول سالهاي متمادي به علت عدم قبول امتهايشان به جايي نرسيد، كه البته اثراتي بر اين عدم قبول و اصلاح مترتب بوده و مي باشد، از جمله عذابهاي الهي كه بر اُمَمِ پيشين نازل گرديده شد.
ط) مانع تراشي برخي دستهاي پنهان و آشكار:
عده اي در جامعه اعم از برخي مسئولين ناسالم و غير مسئولين وجود دارند كه تمام تلاش و كوشش خود را بر آن دارند كه اجراي اين فريضه را به علل مختلف تعطيل كنند و يا به حداقل برسانند. در واقع آنها وجود اين فريضه را در جامعه، مانعي براي رسيدن به اهداف و منافع دنيائي خود مي دانند و لذا به شيوه هاي عوام پسند و يا جلوه هاي منطقي و دلسوزانه و غيره به دنبال مانع تراشي هستند. چون آنها مي دانند اگر بخواهند نان حرام، فساد و فحشاء زد و بند و غيره در جامعه وجود داشته باشد و آنها به منافع خود از طريق تباهي ديگر اقشار جامعه برسند نبايد امر به معروف و نهي از منكر وجود داشته باشد. لذا آنها در مقام اجراء، قضاوت و غيره در صدد جلوگيري از اقامة اين فريضه مهم بر مي آيند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. كتاب مسئوليت و نظارت مردم در حكومت اسلامي، تأليف هادي دوست محمدي، چاپ 1360.
2. ترويج فساد، توطئه ي ديگر استكبار جهاني عليه انقلاب اسلامي، نوشته محمدتقي رهبر، چاپ تهران.
3. تقيه امر بمعروف و نهي از منكر، نوشته سيداحمد طيبي شبستري، مؤسسة انتشارات اسلامي، تهران، چاپ سال 1350.
4. امر بمعروف و نهي از منكر از ديدگاه امام خميني.


[1] . آل عمران/104.
[2] . امام خميني، تحريرالوسيله، قم، مؤسسة دارالعلم، چاپ دوم، ج 1، ص 463.
[3] . وسائل الشيعه، ج 11، كتاب امر به معروف و نهي از منكر، باب اشتراط الوجوب بالعلم بالمعروف و المنكر، ص 400.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 0:16  توسط عبدالله  | 

استاد برجسته حوزه علميه قم مشكل قانونگذاري غرب را نداشتن مباني درست دانست و گفت: مواد قانون حقوق بشر و آزادي بر مبناي اميال شخصي و جاهليت مدرن تدوين شده است.
به گزارش فارس از قم، آيت الله عبدالله جوادي آملي در مراسم اختتاميه نخستين اجلاس بين المللي فقه و قانون كه با حضور جمعي از انديشمندان حوزوي و دانشگاهي در موسسه اسرا برگزار شد، اظهار داشت: فقه و قانون يك مبادي و مسائل مشترك و مواردي ممتاز و مختص خود دارند و مشتركات فقه و قانون اين است كه هر دو نيازمند عبور از سه مرحله هستند.
استاد حوزه علميه ادامه داد: فقه نياز به مواد فقهي دارد كه اين مواد از مباني گرفته مي شود و آن مباني از منابع استنباط مي شوند و اين سه مرحله مشترك بين فقه و قانون است.
جوادي آملي گفت: قانون جمهوري اسلامي ايران نيز با همين سه مرحله به تصويب رسيده است، يعني مواد قانوني مجلس به استناد مباني قانون اساسي تدوين شده و قانون اساسي از كتاب و سنت و عقل برگرفته شده است.
وي با بيان اينكه جهان با دو خطر بزرگ مواجه است، تأكيد كرد: اگر تدوين مواد قانوني داراي منبع نباشد قانون صبغه علمي ندارد و بر اين اساس است كه حقوق بشر هيچ پايه علمي ندارد، زيرا مواد قانون حقوق بشر كه دنيا با آن اداره مي شود موادي است كه از مباني گرفته نشده و صرفاً بر اساس اميال شخصي و عرف تدوين شده است.
اين مفسر قرآن كريم با اشاره به اينكه مسائل مهمي همچون استقلال، امنيت، حقوق بشر، اقتصاد، عدالت، محيط زيست و... بر قانونگذاري مؤثر هستند، ابراز داشت: محوري ترين موضوع در بين آنها مسئله عدل است كه بالاترين حرف را در بين آنها مي زند و ساير امور زيرمجموعه عدل است و عدل هم مفهوم روشني دارد.
جوادي آملي با بيان اينكه اگر فقه نباشد هيچ كسي نمي تواند عدل را تنظيم و ترسيم كند، ادامه داد: تدوين گران قانون هاي سازمان ملل، دستشان از مباني خالي است و به همين علت است كه قوانين صبغه علمي ندارد، زيرا فقه از وحي گرفته مي شود و وقتي فقه عدل را ترسيم مي كند ساير مواد سامان مي پذيرد و حرف علمي مي شود.
وي افزود: اگر امروز مي بينيم كه آنها طبق قوانين خود مقاومت لبنان را تروريسم مي نامند نبايد تعجب كنيم، زيرا مواد قانوني آنها مانند آزادي و حقوق بشر از مباني درستي استخراج نشده و بر اساس جاهليت مدرن تدوين شده است.
جوادي آملي ادامه داد: عقل هيچ سمتي در قانونگذاري ندارد، زيرا قانونگذار نيست بلكه قانون شناس است و همان خدايي كه عقل را سراج خلق كرد و آن را مشتعل كرده است براي روشنايي بيشتر آن پيامبران را فرستاد تا فتيله آن را بالا بكشند تا مردم درست ببينند و بفهمند و هيچ انساني را ذات اقدس اله بدون سراج خلق نكرده است.
وي در ادامه به تمايزات فقه و قانون اشاره كرد و گفت: تمايز اين دو در اين است كه در فقه، فقيه مسئله تعارض را اين گونه حل مي كند كه يكي را كه مهم تر است بر ديگري ترجيح داده و مشكل را حل كرده و فتوا مي دهد.
وي در پايان برگزاري اين اجلاس را بسيار مهم و راهگشا دانست و يكي از اهداف آن را واعتصموا به حبل الله جميعاً ولاتفرقوا معرفي مي كند.

+ نوشته شده در  یکشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۰ساعت 10:38  توسط عبدالله  | 
تعلیم یاد دادن و آموزش و تعلّم فراگیری دانش است، تعلیم تاباندن نور علم و دمیدن روح حیات به كالبدی روح و خسته جامعه و تعلّم رها شدن از گرداب نادانسته‌هاست. و اسلام در این حركت از همه مكاتب پیشقدم‌تر و مصمّم‌تر است، به طوری كه آموزش و فراگیری دانش از محوری‌ترین برنامه‌های فردی و اجتماعی این مكتب الهی به شمار می‌رود. نخستین نغمه‌های آسمانی وحی در اسلام، بیان كننده ارزش قلم و آموزش علم و دانش است و آن را از جمله نعمتهای مهمّ خداوند در مورد انسان معرفی می‌كند. اولین معلّم این مكتب ذات باری‌تعالی و نخستین دانش آموزش نبی مكرم اسلام است. « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ ... اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ» (علق، 1 ـ 5)؛ ای رسول بخوان بنام پروردگارت كه تو را خلق كرد... بخوان و پروردگار تو كه بهترین كریمان است. آن خدائی كه به انسان علم نوشتن به قلم آموخت و به بشر آنچه را نمی‌دانست تعلیم داد.
این آیات خط مشی فرهنگی در جهان اسلام را از همان ابتدا ترسیم می‌نماید، خصوصاً این كه بدانیم اسلام در سرزمینی طلوع كرد كه تاریكی جهل همه جا را فراگرفته بود و تنها هفده نفر در آن سرزمین باسواد بوده‌اند[1] و حتی تمدنهای ایران و روم نیز اكثرت مردم را از آموزش محروم می‌نمودند.
تعلیم و تعلّم از اهداف بعثت انبیاء و سیره عملی معصومین ـ علیهم السّلام ـ
در چهار آیه از قرآن كریم آموزش علم و پرورش نفوس انسانها از مهمترین اهداف بعثت انبیاء معرفی شده است، كه این آیات عبارتند از: سوره جمعه، آیه 2؛ سوره آل عمران، ایه 164؛ سوره بقره، آیات 15 و 129. خداوند در سوره جمعه می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَهَ»؛ او كسی است كه در میان مردمی امّی رسولی را از خودشان مبعوث كرد تا آیات او را بر آنها بخواند و آنان را تزكیه كند و كتاب و حكمت را به آنها بیاموزد.
پیامبر گرامی اسلام نیز، تعلیم را از اهداف مهمّ رسالت خویش معرفی می‌نمایند، چنانچه نقل شده روزی رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ وارد مسجد شدند و دو گروه از مردم را مشاهده نمودند، گروهی مشغول عبادت و راز و نیاز با معبودشان بودند و گروه دیگر به تعلیم و تعلّم و مذاكره علمی اشتغال داشتند. ایشان فرمودند: «كلاهما علی خیر» هر دو كار خوبی می‌كنند. «و لكن بالتّعلیم اُرسلتُ» لكن من برای تعلیم به رسالت مبعوث شده‌ام و بعد داخل جمعیتی شدند كه به مذاكره علمی مشغول بودند.[2]
ازاین رو پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ از هر فرصتی برای آموزش مردم بهره می‌بردند و از هیچ كوششی دریغ نمی‌ورزیدند. به عنوان نمونه، پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ بعد از جنگ بدر خطاب به اسیران جنگی فرمودند: هر كس از شما كه باسواد است بتواند به ده نفر از اطفال مسلمین خواندن و نوشتن بیاموزد آزاد می‌شود.[3] از بارزترین حركات علمی در سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ جنبش علمی امام باقر ـ علیه السّلام ـ و امام صادق ـ علیه السّلام ـ بود. به جهت فرصتی كه در اثر اختلافات بنی امیه و بنی عباس پیش آمده بود. این دو بزرگوار آزادی عمل بیشتری داشتند؛ از این رو، به تعلیم و تربیت شاگردان اقدام نمودند به طوری كه در حوزه درسی امام صادق ـ علیه السّلام ـ چهار هزار شاگرد در علوم فقه، اصول، كلام، تفسیر، طب، شیمی و... پرورش یافتند كه از جمله بارزترین آنها در كلام، هشام بن حكم، در فقه زراره بن اعین، در حكمت مفضل بن عمر و در شیمی جابر بن حیّان بودند.[4]
وجوب تحصیل دانش و تعلیم آن از نظر اسلام:
از نظر اسلام علم آموزی و تعلیم نه تنها امری پسندیده است، بلكه از واجبات این دین به شمار می‌رود و آیات و روایات زیادی بر آن دلالت دارند. از جمله این كه رسول گرامی اسلام فرموده‌اند: «طلب العلم فریضهٌ علی كلّ مسلمٍ»؛[5] فراگیری دانش بر هر مسلمانی واجب است. از طرف دیگر بر دانشمندان هم واجب است كه به امر آموزش اهتمام ورزند، چنان چه در بیان دیگری از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده كه فرمودند: «ما أخذ اللهُ المیثاقَ علی الخلقِ أن یتعلّموا حتّی أخذَ علَی العلماء أن یعلّموا»؛[6] خداوند از مردم برای یادگیری عهد و پیمان نگرفت مگر این كه از دانشمندان برای یاد دادن پیمان گرفت.
نبی مكرّم اسلام به مسلمین توصیه می‌نمودند به دنبال دانش بروید و در فراگیری دانش هیچ گونه محدودیت زمانی و مكانی نداشته، از ابتدای كودكی تا آخر عمر در پی آموختن باشید؛ «اُطلبوا العلم من المهد الی اللّحد» و حتی اگرتنها راه دستیابی به علم و دانش سفر به دوردست‌ترین نقاط جهان همچون چین باشد كه در آن زمان مسافرت به آنجا به آسانی ممكن نبود، از هیچ كوششی دریغ ننمائید. «اطلبوا العلم و لو بالصّین».[7] طلب علم آن چنان مهم است كه در دین اسلام طلب آن از طلب مال واجب‌تر و ارزش آن از عبادت بالاتر شمرده شده است، در بیانات گهربار امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ می‌خوانیم: «ایّها الناس إعلمُوا أنّ كمال الدّین طلبُ العلم و العمل به الا و انّ طلبَ العلم أوجبُ علیكم من طلب المال»؛[8] ای مردم كمال دین در جستجوی دانش و عمل به آن است و آگاه باشید كه تحصیل علم از طلب مال واجب‌تر است. و در بیان دیگری فرمودند: «جستجوی دانش برتر از عبادت است»[9]. چرا كه تنها عبادتی ارزش دارد كه از روی معرفت باشد و تنها عالم است كه در دام شبهات و وسواس گرفتار نمی‌شود.
در میان همه معارف بر تعلیم و تعلّم احكام و معارف دین تأكید بیشتری شده است. به حدّی كه بر مسلمین واجب گردیده كه از هر قومی افرادی برای فراگیری علوم دین هجرت كنند و بعد از تحصیل به میان قوم خود برگشته و آنها را آموزش دهند؛ «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ»[10]؛ پس چرا از هر طائفه‌ای گروهی هجرت نمی‌كنند تا علم دین بیاموزند و وقتی برگشتند به سوی قوم خود، آنها را انذار كنند.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان در امر آموزش دین اهتمام داشتند كه می‌فرمودند: «لو أتیتُ بشابٍّ من شبابِ الشّیعهِ لا یتفقَّه لأدبتهُ»؛[11] اگر ببینم جوانی از میان جوانان شیعه به فراگیری احكام دین نپرداخته است او را تأدیب می‌كنم.
علم واجب از نظر اسلام:
گفته شد از نظر اسلام تحصیل دانش امری لازم و واجب است، حال سؤال این است كه آیا فراگیری تمام علوم واجب است یا نه؟ در جواب این سؤال باید گفت كه علوم بر دو دسته‌اند: 1. علومی كه از یادگیری و تعلیم آنها صریحا نهی شده مانند: سحر كه یا برای خود فرد و یا جامعه فسادآفرین هستند و یا این كه اشخاص به قصد ضرر زدن به دیگران می‌آموزد، آموزش و یادگیری این دسته از علوم مگر در مواقع ضرورت حرام می‌باشد؛ 2. علومی كه جزو دسته اول نیستند، كه اینها خود بر دو گروهند: 1. دانشهایی كه مقدمه سازندگی مادی و یا معنوی‌، ‌دنیوی و یا اخروی، فردی و یا اجتماعی می‌باشند و بدون آنها حیات مادی و معنوی انسان به مخاطره می‌افتد، كه تحصیل آنها به صورت واجب عینی مثل شناخت اصول عقائد و تكالیف شرعیه و یا واجب كفائی همچون علم طبّ و شیمی و... بر همگان لازم است. 2. دانشهایی كه نقل حیاتی در زندگی فرد و یا اجتماع ندارند، كه اینها با توجه به مصالح و مفاسدی كه دارند، بر سه گروهند:
1. مستحب: هر دانشی كه مقدمه تقویت بنیه مادی و یا معنوی فرد و یا جامعه است و بدون آن ضربه‌ای به نیازهای اصولی وارد نمی‌شود، البته در صورتی مستحب است كه با قصد قربت فرا گرفته شود.
2. مباح: همین دانشها اگر بدون قصد قربت آموخته شودن مباح به شمار می‌آیند.
3. مكروه: دانشهایی كه مقدمه فساد نیستند، امّا سودی نیز در بر ندارند، اگر موجب تضییع عمر گردند و انسان را از مقصد دور نمایند لغو و مذموم و مكروه به شمار می‌روند. مثل علم انساب.[12]
پس اگر چه تعلیم و تعلّم در اسلام جایگاه والائی دارد ولی این طور نیست كه اسلام به تمامی علوم به طور یكسان توجه داشته باشد، بلكه به میزان تأثیری كه در اساس زندگی بشر و تعالی او به سوی كمال دارند، دارای درجات متفاوتی نیز هستند و حكم تعلیم و تعلم آنها نیز تفاوت دارد.

[1] . فروغ ابدیت، ج 1، ص 68، دفتر تبلیغات، چ پنجم، آیت الله سبحانی.
[2] . بحار الانوار، ج 1، ص 26، بیروت، 1403 ق.
[3] . فروغ ابدیت، ج 1، ص 518.
[4] . ر.ك: در مكتب احیاگر تشیع، دكتر علی قائمی.
[5] . اصول كافی، ج 1، ص 35، انتشارات علمیه اسلامیه، چ اول، شرح و ترجمه سید جواد مصطفوی.
[6] . جامع الاحادیث، ص 67.
[7] . بحار الانوار، ج 1، ص 77؛ و ج 2، ص 32.
[8] . تحف العقول، ص 199، موسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، 1416 ق.
[9] . بحار، ج 69، ص 80، ح 29.
[10] . توبه، 122.
[11] . اصول كافی، ج 1، ص 36.
[12] . سیمای علم و حكمت در قرآن و حدیث، ص 151، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چ اول.
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم آذر ۱۳۹۰ساعت 1:38  توسط عبدالله  | 

امام هادي(ع) در جايي بنام صريا در نزديكي شهر مدينه در نيمه ماه ذيحجه سال 212 هجري قمري به دنيا آمد و در ماه رجب سال 254 هجري قمري در سامرا از دنيا برفت. مدت امامت آن حضرت 33 سال و مادر آن امام عزيز سمانه نام داشت.
(ارشاد ج2 ص417)
آنچه در پي مي آيد گزيده اي از درياي معارف بلند امام هادي(ع) پيرامون مسائل اخلاقي و اجتماعي است .
آموزه اول: ثمره ترس از خدا
امام هادي(ع): من اتق الله يتقي- هر كس از خدا پروا كند، همگان از او پروا خواهند كرد. (تحف العقول ص510)
پرواي از خدا و ترس از او (تقوا) در حقيقت وجود آدمي، سپري فولادين مي سازد كه در عين نفوذناپذيري، بي نهايت تاثيرگذار در ساير اشياء عالم از جمله انسانها است.
امام صادق(ع) فرموده اند: از نشانه هاي مومن اين است كه از هيچ چيز نمي ترسد بلكه همه اشياء حتي حشرات، خزندگان، درندگان زمين و پرندگان آسمان از او بيمناك و خائف بوده و در برابرش تسليمند. زيرا كه وي در پرتو دين خدا قدرتمند و عزيز شده است.
(ميزان الحكمه ج 1ص115) از امام علي(ع) نقل شده كه از خدا بترس تا ديگران نيز از تو واهمه داشته باشند. (غرر ج1ص340)
امام خميني(ره) مي فرمودند: والله قسم من جز از خدا از هيچ كس نترسيدم. در داستان ديدار شواردز نادزه وزيرخارجه ابرقدرت آن روز (شوروي سابق) در ملاقاتش با امام(ره) در جماران نقل مي كنند كه از خوف امام دستهايش مي لرزيد و با زحمت فراوان سعي مي كرد اضطراب و ترس خود را از ديگران مخفي كند.
آموزه دوم: ثمره اطاعت از خدا
امام علي النقي(ع): من اطاع الله يطاع- هر كس كه مطيع خدا باشد، همگان از او پيروي خواهند كرد. (تحف العقول ص 510) به دنبال همين سخن ارزشمند، حضرت تاكيد مي فرمايند: هر انساني كه خدا را اطاعت كند، از خشم و ناخشنودي مردم باكي ندارد. (همان)
همانطور كه در آموزه اول بيان شد، در اينجا نيز ميان اطلاعات بنده از خداي مهربان و تبعيت مردم از آن بنده، نسبتي قوي و رابطه اي عميق برقرار است. زيرا محصول سرسپردگي و بندگي خدا، عين عزتمندي و بزرگواري است به همين دليل مردم در برابر انسان بزرگوار و باعزت سرتعظيم فرود مي آورند. امام اول(ع) فرمودند: فردي كه از خدايش بيشتر فرمانبرداري كند، كرامت و عزتش نيز بسيار خواهد شد و نيز چنين شخصي كارش بالا گرفته و بزرگ مي شود. (غرر ج2 ص 13-14)
در حديث معروف از امام صادق(ع) آمده است: العبوديه جوهره كنهها الربوبيه ، بندگي خدا و پيمودن صراط قرب به حق، گوهري است كه نهايت آن خداوندگاري يعني قدرت و توانايي است. (ولاء ما و ولايتها ص47)
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند؟
فرزند و عيال و خانمان را چه كند؟
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟
(همان)
آموزه سوم: ثمره نعمت ها
امام هادي(ع): براي نعمت ها همسايه خوبي باشيد و با سپاسگزاري و قدرداني از آنها بر نعمت هاي خويش بيفزاييد. و بدانيد كه نفس آدمي آنچه را به او داده مي شود به راحتي مي پذيرد و در برابر آنچه از آن بازداشته مي شود به شدت مقاومت مي كند. (ميزان الحكمه ج2 ص5001)
چند نكته درباره تعريف شكر نعمت
1- نعمت دهنده را خوب شناسايي كنيم و بدانيم كه همه آنها منحصراً از سوي خداي مهربان است.و مابكم من نعمه فمن الله (نحل/ 35)
2- شناخت نعمت ها و اينكه شماره آنها از حد و حساب خارج است: و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها (نحل/81)
3- از بابت برخورداري از نعمت ها در دل احساس شادماني و رضايتمندي نماييم.
4- نعمت ها را خوب پاس داشته و از آنها مراقبت كنيم و در مصرف آنها اسراف و تبذير نكرده بلكه آنها را درست، بجا، به موقع، به اندازه بكار بگيريم و به عبارت ديگر نعمت ها را بايد در راهي هزينه كرد كه خدا راضي است.
5- در زبان و عمل سپاسگزار باشيم تا از دستمان نرود: لان شكرتم لازيدنكم و لان كفرتم ان عذابي لشديد- (ابراهيم/7)
به قول سعدي سگ حق شناس به از آدمي ناسپاس است.
سگي را لقمه اي هرگز فراموش
نگردد گر زني صد نوبتش سنگ
وگر عمري نوازي سفله اي را
به كمتر چيزي آيد با تو در جنگ
(گلستان سعدي ص 271)
روشهاي شكرگزاري الهي عبارتند از:
1- در امور دنيايي به پست تر و پايين تر از خود و در امور معنوي و دين به بالاتر از خود نگاه كن.
2- به مردگان توجه كن كه نهايت آرزويشان اين است كه دوباره به دنيا برگردند و عمل خيري انجام دهند، پس فرض را بر اين بگذار كه خود، همين الان از قبر نجات يافته اي و حالا دست به كار خير شو و از معصيت دوري نما.
3- فرض كن كه به بلايي بزرگ دچار شده بودي كه اصلا اميد نجات برايت نبود، حالا از آن بلا خلاصي پيدا كرده اي و سعي كن اين فرصت را غنيمت بشماري.
4- اگر دچار سختي و مصيبت شده اي، خدا را شكر كن كه به بدتر از آن گرفتار نشده اي.
5- از آن جهت كه در دين و اخلاقت آفت و آسيبي نديده اي خدا را بسيار شاكر باش.
6- در نعمت هاي ظاهري و باطني خدا، بسيار فكر و تأمل كن كه از حد و اندازه خارج است. (مجموعه آثار شيخ عباس قمي ج1 ص954)
شكر منعم واجد آيد در خرد
ورنه بگشايد در خشم ابد
(مثنوي دفترسوم- 1762)
شكر قدرت قدرتت افزون كند
جبر نعمت از كفت بيرون كند
(دفتر اول 839)
شكر نعمت خوش تر از نعمت بود
شكر باره كي سوي نعمت رود
(دفتر سوم- 5982)
آموزه چهارم: ويژگي هاي غني و فقر
امام هادي(ع): الغني قله تمنيك والرضا بما يكفيك، الفقر شره النفس و شده القنوط. توانگري و ثروت آن است كه آرزوهايت را كم كني و به آنچه تو را كافي است راضي باشي. فقر نيز عبارت از سيري ناپذيري نفس و نوميدي شديد است.(ميزان الحكمه ج2 ص977 به نقل از بحار ج87 ص863)
حضرت معناي دقيق غنا و فقر را بيان مي فرمايند. ما آدميان، ثروت را در داشتن هرچه بيشتر دنيا مي پنداريم كه علاوه بر اينكه مصائب فراواني دارد هيچ گاه نيز از آن سيراب نمي شويم. ثروت حقيقي و غنا ، قطع وابستگي دل به دنيا و مظاهر آن و كاستن از آرزوها و خواسته هاي دنيوي است.
بي ترديد چنين شخصي استغناء طبع داشته و چشم طمع از ديگران بريده و سر نياز به سوي كسي فرود نمي آورد. با اين نگاه فقر نيز مفهوم خود را باز مي يابد. فقر واقعي نداشتن مال و منال نيست بلكه حرص به دنيا و چشم طمع به داشته هاي ديگران است كه چنانچه اين اشتها و خواسته نفس را مهار نكنيم، در بست ما را زمين گير كرده و چون در دنيا هيچ گاه سيراب نمي شود نتيجه اش قطعاً نااميدي و سرخوردگي و بيماريهاي روحي و رواني خواهد بود.
در روايات اسلامي، آزمندي و طمع، نااميدي شديد، جهل و ناداني، بي ايماني و كفر، كم عقلي، از جمله مصاديق مهم فقر محسوب مي شود و از فقر نفس و سيري ناپذيري آن با عنوان بدترين نوع فقر ياد شده است. (غرر ج2 ص882)
در مقابل اظهار فقر در پيشگاه خداوند بزرگ و درك اين كه هيچ چيز از ما نيست و همه چيز از خداست، از مصاديق مهم فقر مثبت تلقي شده است و پيامبر(ص) مي فرمايند: كه به چنين فقري افتخار مي كنم. (ميزان الحكمه ج2ص 708)
دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است
اگرت سلطنت فقر ببخشد اي دل
كمترين ملك تو از ماه بود تا ماهي
تو دم فقر نداني زدن از دست مده
مسند خواجگي و منصب توران شاهي
(ديوان حافظ)
آموزه پنجم: ثمره خودپسندي
امام دهم(ع): من رضي عن نفسه كثرالساخطون عليه. هركس از خودراضي شد، مردم ناراضي و خشمگين نسبت به او زياد خواهد بود. (منتهي الامال ج2ص 475)
بزرگان فرموده اند: از خودپسندي و خويشتن بيني اجتناب كن كه گناهي است كه تخم آن كفر، زمين آن نفاق، آب آن فساد، شاخه هايش جهل و ناداني، برگ هايش ضلالت و گمراهي و ميوه هايش لعنت و جاودانگي در جهنم است.
(معراج السعاده، ص 122) شخص از خودراضي كه در مقابل خدا خود را عددي بحساب مي آورد به طور مسلم در رفتار و روش خود در مواجهه با مردم صدبرابر بيشتر از موضع بالا برخورد مي كند و مرتب به خودنمايي مي پردازد و از مردم توقع احترام و اطاعت و زبوني را دارد.
مردم نيز فطرتا از انسانهاي متكبر و خودپسند بيزار هستند. به همين دليل در دل مردم هيچ جايگاهي نداشته و چه بسا كينه آنها را نيز به دل خواهند گرفت. به فرموده امام اول(ع) ميوه خودپسندي كينه و دشمني مردم است. (غرر ج2ص08)
به چسم كسان در نيايد كسي
كه از خود بزرگي نمايد بسي
مگو تا بگويند شكرت هزار
چه خود گفتي از كس توقع مدار
(بوستان سعدي، ص283)
بزرگان نكردند در خود نگاه
خدابيني از خويشتن بين، مخواه
زخاك آفريدت خداوند پاك
پس اي بنده افتادگي كن چو خاك
(همان ص 462-562)
آموزه ششم: ثمره صبر
امام هادي: المصيبه للصابر واحده و للجازع اثنان. بلا و مصيبت براي شخص صبركننده يكي است و براي شخص كم تحمل و كم صبر دوتا خواهدبود. (منتهي الآمال ج2 ص 475)
ظاهرا دوتا بودن مصيبت جزع كننده و انسان كم تحمل، يكي مصيبت وارده بر اوست و ديگري مصيبت نابودشدن اجر و پاداش اخروي اوست. علاوه بر آنكه بي تابي كردن، خود نوعي درد و رنج روحي است و غم آدمي را شدت مي بخشد. (همان)
نقل كرده اند كه كسري بر بوذرجمهر حكيم غضب كرد و دستور داد او را در جاي تاريكي حبس كنند و به دست و پايش زنجير ببندند. پس از مدتي كسي را فرستاد كه از او خبر گيرد و حالش را جويا شود. مأمور وقتي آمد او را با سينه گشاده و نفس آرميده ديد، از او پرسيد تو در اين زندان با سختي زندگي مي كني، اما چنان وانمود مي كني كه گويا در آسايش و راحتي به سر مي بري. حكيم گفت: من معجوني ساخته ام از شش چيز و آن را مصرف مي كنم لذا مرا با اين حال خوش مشاهده مي كني.
مأمور گفت آن معجون را به ما نيز ياد بده تا استفاده كنيم. حكيم گفت: آن شش چيز عبارت از:
1- فقط بايد اعتماد به خداوند داشت.
2- هرچيز مقدر شده همان خواهدشد (بيخود نگران نباش)
3- براي كسي كه دچار بلا و مصيبت شده بهترين دارو صبر است.
4- اگر صبر نكنيم چه كنيم.
5- اين را درنظر بگيريم كه ممكن بود مصيبتي از آن بالاتر و سخت تر به ما برسد.
6- از اين ساعت تا ساعت ديگر فرج است (از اين ستون به آن ستون فرج است)
چون اين مطلب را به كسري اطلاع دادند امر كرد او را از زندان رها كردند و وي را احترام نمودند. (همان ص 575)
آموزه هفتم: بيچارگي محتضر
امام علي النقي(ع): اذكر مصرعك بين يدي اهلك فلا طبيب يمنعك ولا حبيب ينفعك. ياد كن آن وقتي را كه بر روي زمين افتاده اي در برابر خانواده خود، پس پزشكي نيست تا تو را از مرگ نجات دهد و نه دوستي كه به حال تو سودمند باشد. (منتهي الامال ج 2 ص 675)
الهي توئي آگه از حال من
عيان است پيش تو احوال من
توئي از كرم دلنواز همه
به بيچارگي چاره ساز همه
بود هر كسي را اميدي به كس
اميد من از رحمت توست و بس
الهي به عزت كه خوارم مكن
به جرم گنه شرمسارم مكن
اگر طاعتم ردكني ورقبول
من و دست و دامان آل رسول
(همان ص 775)
نقل است كه وقتي بيماري عمر بن عبدالعزيز سخت شد، پزشك نگاهي به او كرد وگفت: او مسموم شده و وي را از مرگ در امان نمي بينم. عمر چشمهايش را باز كرد و گفت: آقاي دكتر آن كسي هم كه مسموم نشده، از مرگ در امان نيست. سپس او را نشاندند و چنين گفت: خدايا منم آن كه هر امري كردي كوتاهي نمودم و از هر چه نهي كردي نافرماني كردم.
و نيز گويند: هارون الرشيد موقع مردن كفن خويش را با دست خود انتخاب و آماده كرد و همواره به آن نگاه مي كرد و مي گفت: مال و ثروتم مرا بي نياز نكرد و قدرت و سلطنتم از بين رفت.
و نيز حكايت است كه يكي از بزرگان در حال احتضار ديد زنش گريه مي كند، پرسيد چرا گريه مي كني؟ گفت: به حال تو گريه مي كنم. گفت: به حال خودت گريه كن كه من چهل سال براي اين حالت خويش (براي چنين روزي) گريسته ام. (مجموعه ورام ج 1 ص 215-315)
آموزه هشتم: جان هاي پاك، پايگاه حكمت
امام دهم(ع)؛ الحكمه لا تنجع في الطباع الفاسده . حكمت در جانهاي فاسد تأثير نمي كند. (منتهي الامال ج 2 ص 775)
حضرت امير(ع) در همين رابطه فرموده اند: در گردن هاي خوكان جواهر نياويزيد.
حضرت عيسي(ع) در ميان بني اسرائيل خطبه مي خواند و فرمود: اي بني اسرائيل حكمت را بر افرادجاهل بازگو نكنيد كه در آن صورت به حكمت ظلم كرده ايد و به اهلش تعليم دهيد و در غير آن صورت به ايشان ستم نموده ايد.
كي درآيد فرشته تا نكني
سگ ز در دور و صورت از ديوار
(همان)
علي(ع) مي فرمايند: حكمت در دل منافق درنيايد جز آن كه همان گونه بيرون رود بلكه حكمت با پاكدامني قرين و همراه است. (غرر ج 1 ص 782-882)
بد گهر را علم و فن آموختن
دادن تيغي به دست راه زن
تيغ دادن در كف زنگي مست
به كه آيد علم ناكس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قرآن
فتنه آمد در كف بد گوهران
(مثنوي معنوي، دفتر چهارم- 8341-6341)
آموزه نهم: جاده دوطرفه محبت
امام هادي(ع): از كسي كه آزرده اش كرده اي، صفا و يكرنگي انتظار نداشته باش و از كسي كه تير بدگمانيت را به او نشانه رفته اي، انتظار خيرخواهي نداشته باش. زيرا دل ديگران با تو همچون دل توست نسبت به ديگران. (ميزان الحكمه ج 1 ص 91)
از علي(ع) نقل است كه دوستي ها را از دلها بپرسيد كه آنها گواهاني اند كه رشوه نمي گيرند. و نيز فرمودند: دوستي كن با دوست خود تا تو را دوست بدارد و به او اكرام كن تا تو را اكرام كند. او را بر خويش مقدم دار تا او نيز تو را بر خود و خاندانش مقدم بدارد. (غرر ج 1 ص 912-122)
از پيامبر(ص) منقول است كه: هر كس مي خواهد بداند كه چه منزلتي پيش خدا دارد، بنگرد كه منزلت و اعتبار خدا نزد او چگونه است. زيرا بنده به همان اندازه پيش خدا قدر و منزلت دارد كه بنده براي خدا نزد خود قدر و اعتبار قائل است. (مجموعه ورام ج 1 ص 324)
محبت و دوستي يك امر روحي و دروني است و عمدتاً رفتارهاي ما دوستي را محك مي زند. رابطه محبت انسان با خدا و نيز انسان با انسان دوطرفه است.
به نظر مي رسد كه عامل اصلي دوستي انسان با خدا در مرتبه اول ايمان به خدا و سپس اطاعت و پيروي از اوست و عامل دوري آنها در مرتبه اول كفر و شرك به خدا و سپس عصيان و تمرد از اوست.
عامل دوستي انسان با انسان، خيرخواهي و تعاون نسبت به يكديگر است و عامل دوري آنها بدخواهي و ظلم نسبت به همديگر است. اگر توقع كمك و احترام از ديگران داري، ابتدا از خود شروع كن، رحم كن تا ديگران به تو رحم كنند. ارحم ترحم (ميزان الحكمه ج 1 ص 814)
آموزه دهم: بهترين ها
امام هادي(ع): خير من الخير فاعله و اجمل من الجميل قائله و ارجح من العلم حامله. از خوبي بهتر كسي است كه خوبي مي كند و از زيبايي زيباتر كسي است كه زيبا مي گويد و از علم برتر كسي است كه دارنده آن است. (ميزان الحكمه ج1 (ص743 به نقل از بحار ج 87 ص 073)
درهمين زمينه امام صادق(ع) مي فرمايند: بهتر از راستگويي خود راستگو و بهتر از خوبي كسي است كه خوبي مي كند. (همان)
امام باقر(ع) فرمود: روز قيامت انساني را براي محاكمه مي آورند. به او گويند براي نجات خود دليل بياور. در پاسخ گويد: خداوندا مرا آفريدي و هدايت كردي و روزي و امكانات گسترده به من دادي. من نيز از آنها استفاده كردم و نسبت به انسانهاي ديگر برخورد نيك نمودم و از امكانات خود به آنان بخشيدم و بر آنها آسان گرفتم به اميد اينكه امروز مرا مشمول رحمت خود قرار دهي.
خداوند به فرشتگان خطاب مي كند: بنده من راست مي گويد او را وارد بهشت كنيد. (داستان دوستان ج 2 ص 262) شخصي به نام عبدالرحمان در مدينه مدتي معلم كودكان و نوجوانان بود. يكي از فرزندان امام حسين(ع) به نام جعفر به مكتب او مي رفت. معلم آيه- الحمدلله رب العالمين- را به جعفر آموخت. امام حسين(ع) بخاطر مقام معلم، هزار دينار و هزار حله (پيراهن مرغوب) به معلم هديه داد.
شخصي از امام پرسيد، آيا آن همه پاداش به معلم رواست؟ امام حسين(ع) در پاسخ فرمود: آنچه كه دادم چگونه برابري مي كند با ارزش آنچه كه او به پسرم آموخت. (همان ج1 ص27)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست منابع
1- قرآن كريم
2- ارشاد، شيخ مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
3- تحف العقول، شعبه الحراني، علي اكبر غفاري
4- منتهي الامال، شيخ عباس قمي، نشر پيام آزادي
5- جلاء العيون (تاريخ چهارده معصوم)، محمدباقر مجلسي، نشر سرور
6- غررالحكم، آمدي، سيد هاشم رسولي محلاتي، نشر فرهنگ اسلامي
7- منتخب ميزان الحكمه ، محمدي ري شهري، سازمان چاپ و نشر دارالحديث
8- مجموعه آثار شيخ عباس قمي، ولي فاطمي، دارالثقلين
9- معراج السعاده، ملااحمد نراقي، نشر مصطفي
01- مجموعه ورام، ابوالحسين ورام بن ابي فراس، محمدرضا عطائي، آستان قدس
11- كليات سعدي، نشر برگ نگار
21- مثنوي معنوي، مولوي، مولي
31- ديوان حافظ، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني، زوار
41- ولاءها و ولايت ها، شهيد مطهري، صدرا
51- داستان دوستان، محمد محمدي اشتهاردي، دفتر تبليغات اسلامي

+ نوشته شده در  شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۰ساعت 14:10  توسط عبدالله  | 

در آيات و روايات از پيامبر(ص) چنان سخن به ميان آمده كه گويي سخن گفتن از ايشان بي سخن گفتن از حقيقت و باطن وي يعني اميرمؤمنان(ع)، امري ناپسند است. شايد اين معنا را در موارد بسياري بتوان ردگيري و شناسايي كرد كه از آن جمله ناپسندي صلوات ابتر بر آن حضرت(ع) است كه از آن نهي و بازداشته شده است. خاستگاه اين نگرش را مي بايست در همان كلام الهي يافت كه اميرمؤمنان علي(ع) را جان و باطن پيامبر(ص) معرفي مي كند و در آيه مباهله به صراحت از نسبت دو مظهر مطلق و كامل هستي پرده برمي دارد.اين تأكيد در آيات و روايات درحالي انجام مي گيرد كه در مقام ظاهر و جهان خارجي نيز زايشگاه حضرت اميرمؤمنان(ع) كعبه مي شود تا بر همگان آشكار شود كه وي باطن و تاويل همه ظواهر هستي است و اگر خداوند در بطون خويش ظهور بطني داشته باشد، در كمال علي(ع) تجلي و ظهور بطني مي يابد. از اين رو وي مصداق اتم و اكمل هوالاول و الاخر و الظاهر والباطن مي شود. رسول خدا(ص) پيش از رحلت خود پيش بيني كرده بود كه پس از وي كينه هاي بدري، حنيني و خيبري گروهي سر مي گشايد و خاندان پاك ايشان را به آتش كين و حسد مي سوزاند. ريشه اين حسادت ها و كينه ها قطعاً در مقام عظماي ولايت اميرمؤمنان نهفته بود كه از سوي خدا و پيامبر به آن حضرت رسيده بود. نويسنده در مقاله حاضر به واكاوي اين مقام پرداخته تا معلوم شود چرا چنين مقامي براي عده اي كينه توز سخت و گران مي آمد.
گستره معنايي ولايت
ابن اثير در نهايه اللغه درباره كلمه ولايت و مشتقات آن مي گويد: ولي از اسما و نام هاي خداوند متعال و به معناي ناصر و ياري كننده است. برخي آن را به معناي «متولي امور عالم و خلائق» دانسته اند.
والي همچنين از نام هاي گرامي حضرت باري تعالي و به معناي مالك همه اشياء و متصرف در آنها است. در كلمه ولايت مفاهيم تدبري و قدرت و فعل متضمن است به اين معنا كه اگر كسي فاقد بعضي و يا جميع خصوصيات فوق باشد كلمه والي بر او اطلاق نمي شود.
راغب در مفردات الفاظ قرآن كريم مي نويسد: كلمه ولايت به كسر اول به معناي نصرت و ياري و به فتح اول به مفهوم اختيار داشتن و ولي امر بودن است. البته بعضي اين كلمه را همچون كلمه دلالت كه با فتح يا كسر اول داراي معناي واحدي است به هر دو صورت كسر و فتح به يك معنا دانسته اند.
عالم شيعي «طريحي » در كتاب مجمع البحرين در ذيل آيه شريفه «هنا لك الو لايه الله الحق» كلمه ولايت را ربوبيت و نصرت معنا كرده و كلمه ولايت به كسر اول را امارت و فرمانروايي دانسته و مي گويد: اين كلمه را به فتح اول به معناي محبت و به كسر آن به مفهوم توليت امر و فرمانروايي و سلطنت گفته اند.
بنابر آنچه گفته شد «كلمه ولايت» در اصل به معناي فرمانروايي و صاحب اختياري و در برخي از كاربردها و استعمال هاي آن به مفهوم محبت و دوستي است. ملاي رومي مي گويد:
كيست مولا آنكه آزادت كند
بند رقيت ز پايت بر كند
زين سبب پيغمبر با اجتهاد
نام خود وان علي، مولا نهاد
چون به آزادي ولايت هادي است
مؤمنان را ز اوليا آزادي است
مقام ولايت پيامبر(ص) و اميرمؤمنان(ع)
خداوند متعال، در قرآن مجيد، ولايت بر بندگان و صاحب اختياري امور امت اسلام را به پيامبر اكرم(ص) تفويض كرده و اين گونه فرموده است: النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (احزاب آيه 6) يعني: ولايت و صاحب اختياري پيامبر، نسبت به امور مردم اهل ايمان بيش از خود آنان است.
اين ولايت مطلقه، بر حسب آيه شريفه: «انما وليكم الله و رسوله والذين امنو الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكوه و هم راكعون» (مائده آيه 55) منحصر به خداوند و رسول اكرم و آن مرد با ايماني است كه در حال ركوع به مستمندي صدقه داده است.
بنابر روايات فراوان كه از طريق شيعه و سني نقل شده، نزول اين آيه، در شأن حضرت علي(ع) است كه در حالت ركوع نماز، انگشتري خويش را به سائل نيازمند مرحمت كرد.
به مفاد صريح آيه كريمه فوق، ولايت مطلقه انحصاري بر مسلمانان، مربوط به خداوند متعال و رسول گرامي و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما است و اين ولايت در هر سه مورد، به اين معنا است كه ولايت و صاحب اختياري و حاكميت كه به علي(ع) تفويض شده هماني استكه براي پيامبر ارجمند(ص) مقرر گرديده و اين هر دو، از ولايت عام و مطلق حق تعالي نشأت گرفته است و داراي خاستگاه مشترك است.
جلوه اي از اين ولايت و اولويت، در آيه كريمه ذيل، انعكاس يافته كه فرموده است: و ما كان لمؤمن و لامؤمنه اذ قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا؛ چون خداوند و پيامبرش در امري قضاوت كنند، هيچ مرد و زن باايماني را نمي رسد كه در برابر آن، اراده و اختياري از خود در كارشان، اعمال كنند و هر آن كس كه نافرماني خداي و رسولش كند به گمراهي آشكار درافتاده است. (احزاب آيه 63)
آيه 456 سوره نساء نيز بخشي ديگر از همين معنا را افاده مي كند: فلا و ربك لايؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت ويسلموا تسليما؛ چنين است قسم به پروردگار تو كه اينان به حقيقت، اهل ايمان نمي گردند تا آن كه در خصومت و نزاعشان، تنها تو را حاكم و داور قرار دهند و آنگاه در برابر حكمي كه به سود و يا زيان ايشان صادر كني، احساس تنگدلي و دشواري ننموده و از دل و جان تسليم و تمكين فرمان تو باشند.
پيغمبر خدا(ص)، در مواقع بسياري به ولايت اميرالمؤمنين علي(ع) و ائمه طاهرين(ع) اشاره و تصريح فرموده اند كه برخي از اين روايات را كه از طرق شيعه و سني نقل شده و پاره اي از آنها در حد تواتر است خواهيم آورد. در بازگشت از حجه الوداع، پيامبر اكرم از سوي خداوند متعال، به معرفي علي(ع) به عنوان جانشين و ولي امر مسلمين مأمور شد و لذا خطبه اي طولاني قرائت كرد و در آن فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه و همچنين به ولايت ائمه اسلام از فرزندان علي(ع) پرداخت و وظايف مسلمانان را نسبت به آنان برشمرد و به دنبال اين نصب و معرفي بود كه آيه شريفه اكمال دين و اتمام نعمت از سوي خداوند نازل گرديد.
بريده اسلمي گويد: در جنگي در سرزمين يمن، همراه علي(ع) بودم ولي از رفتار آن حضرت نارضايتي در من پيدا شد. چون در بازگشت به مدينه، رسول خدا را زيارت كردم، از علي بن ابيطالب شكوه كردم. ناگهان رخسار مبارك پيامبر متغير شد و به من فرمودند: يا بريده الست اولي بالمؤمنين من انفسهم ؟ فقلت: بلي يا رسول الله فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه (مناقب خوارزمي، صفحه 97).
يعني: اي بريده، مگر به فرمان حق تعالي، اختيار امر مؤمنين، بيش از خودشان به دست من نيست؟ گفتم: آري اي رسول خدا، فرمود: پس بدان هر كه را من مولا و صاحب اختيارم، علي مولا و صاحب اختيار اوست.
از زيد بن ارقم، روايت شده كه گفت: چون رسول خدا(ص) از حجه الوداع بازگشت، در مكاني به نام غدير خم فرود آمد. پس از آن فرمودند: من از سوي حق تعالي خوانده شده ام و عن قريب اجابت خواهم كرد. اما در ميان شما دو چيز گران كه يكي از ديگري بزرگ تر است، باقي مي گذارم، كتاب خدا و عترت و اهل بيتم. بنگريد كه چگونه مرا در رعايت و حرمت آن دو، گرامي مي داريد و سفارش مرا محترم مي شناسيد. بدانيد كه اين دو را از يكديگر جدايي نخواهد بود تا آن هنگام كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس از آن فرمودند: خداوند عزوجل مولا و سرور من است و صاحب اختيار هر مرد و زن مسلمانم. سپس دست علي(ع) را بگرفت و گفت: هر كس را كه من مولي و سرورم، اين مرد، سرور و مولاي اوست. (مناقب خوارزمي، ص 39)
پيشگويي پيامبر(ص) درباره كينه ها و حسادت ها
در روايات چندي مسئله گشوده شدن كينه هاي مؤمنان ظاهري نسبت به ولي الله اعظم(ع) بيان شده است. ابن ابي ليلي روايت كرده است كه: پدرم مي گفت: در روز عيد غدير خم پيامبر اكرم، علي بن ابي طالب(ع) را برپاي داشت و به تمام مردم اعلام فرمود كه او مولاي هر مؤمن و مؤمنه است و پس از آن وي را مخاطب ساخته و گفت: اي علي، تو از مني و من از توام، تو با بي دينان بر تأويل قرآن مي جنگي همچنان كه من بر تنزيل قرآن با آنان در جنگ بودم. بين تو و من همان نسبت است كه ميان هارون موسي بود. من با هر كه با تو به صلح باشي، در صلحم و با هر كه در جنگ باشي، در جنگم. تو همان عروه الوثقي و آن رشته استوار هستي كه هرگز نخواهد گسست. تو هستي كه مسائل مشكل و مورد اشتباه اين امت را پس از من، حل و فصل خواهي كرد، تو امام و پيشواي هر مرد و زن با ايماني و تو هستي كه پس از من، ولي و صاحب اختيار همه اهل ايمان از زن و مردي. تو هستي كه خداوند آيه مباركه و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر ان الله بريء من المشركين و رسوله (آيه نخست سوره توبه) را در شان تو نازل كرد. تو هستي كه سنت و راه و رسم مرا عمل كرده، از دين و شريعت من حمايت خواهي كرد. من، نخستين كسي خواهم بود كه از خاك برخواهم خاست و تو در آن هنگام در كنار مني. در كنار حوض، تو با من خواهي بود. من نخستين كسي خواهم بود كه به بهشت داخل شوم و تو و حسن و حسين و فاطمه، همگان در كنار من هستيد. در كنار حوض، تو با من خواهي بود. خداوند متعال مرا فرمان داد تا فضائل تو را بازگويم به همين سبب، در ميان مردم بپا خاستم و ايشان را به مكارم تو آگاه ساختم و به آنچه مامور تبليغ آن شده بودم اقدام و سفارش كردم كه از كينه هاي نهفته در سينه ها كه پس از مرگ من ابراز خواهد شد بپرهيزند. خداوند آنان را لعنت كند و به لعنت كنندگان دچار سازد.
پس از آن پيامبر اكرم بگريست و چون از سبب گريه اش جويا شدند فرمود جبرائيل (ع) به من خبر داد كه مردم پس از مرگ من به علي ستم روا خواهند داشت و او را از حقوقش منع خواهند كرد و با او به پيكار خواهند خاست و فرزندان او را خواهند كشت و مورد جفا قرار خواهند داد. نيز جبرئيل از سوي خداوند به من خبر داد كه چون قائم اهل بيت قيام كند اين ظلم و جفا را از ميان برخواهد داشت. در آن هنگام فرمان آنان روا خواهد شد و امت اسلام بر محبت ايشان اتفاق نظر خواهند داشت. دشمنانشان اندك و مخالفانشان ذليل و خوار خواهند گرديد و بسياري ثناگوي آنان خواهند شد. اين حوادث در آن هنگام رخ خواهد داد كه شهرها و بلاد صورتي ديگر يافته اند و بندگان خدا مستضعف و ناتوانند و كسي را اميد فرجي در دل نمانده است. آري در چنين هنگامه است كه قائم آل محمد ظهور خواهد كرد.
پيامبر خدا در معرفي قائم آل محمد فرمود او همنام من است و پدرش نيز همنام پدرم. او زاده پسران دخترم فاطمه زهرا است كه خداوند متعال به وسيله ايشان حق را آشكار مي سازد و به شمشيرشان باطل را از ميان برمي دارد. مردم با اشتياق پيرو آنان مي گردند و يا از ترس تبعيتشان را مي پذيرند. در اين هنگام پيامبر اكرم از گريه آرام شد و فرمود اي مردم دل خود را به ظهور فرج خوش داريد؛ زيرا كه وعده خداوند تخلف نمي كند و حكم حتمي پروردگار تغيير نخواهد كرد و گشايش از سوي حق تعالي نزديك است. خداوندا، آنان اهل بيت منند. بار خدايا رجس و ناپاكي را از ايشان دور گردان و طهارت و پاكيشان مرحمت فرما. بارالها تو حافظ و نگهدار ايشان باش و آنان را رعايت و حمايت كن. پروردگارا نصرت و عزتشان ده و هرگز خوارشان مساز و ايشان را جانشينان من در ادامه حيات معنوي و دين شريعت من قرار بده كه تو بر هر چه بخواهي توانايي. (مناقب خوارزمي، صفحات 32 و 52 به نقل از كتاب نشان از بي نشان ها؛ زندگي نامه و نوشته هاي حسن علي نخودكي اصفهاني)
در كتاب مناقب شهر آشوب آمده است كه شريك قاضي و عبدالله بن حمادي انصاري نقل كرده اند كه چون اعمش را مرض مرگ در رسيد: نزد او رفتيم و ابن شبرمه و ابن ابي ليلي و ابوحنيفه نيز در مجلس حضور داشتند. ابوحنيفه به اعمش گفت: اينك كه در آخرين روزهاي حيات دنيوي و نخستين روز آخرت خود هستي، آن به كه از خداي پروا كني و از آنچه در مورد علي روايت كرده بودي، توبه نمايي. اعمش گفت: مثلا از چه توبه كنم؟ گفت: مثلا از حديث علي روايت كرده بودي، توبه نمايي.
اعمش گفت: مثلا از چه توبه كنم؟ گفت: مثلا از حديث عبايه اسدي كه نقل كرده است: علي قسمت كننده آتش دوزخ است.
اعمش چون اين سخن بشنيد گفت: مرا بنشانيد و به بالشي تكيه ام دهيد. چون بنشست، گفت: قسم به خدايي كه سر و كارم با اوست، موسي بن طريف، امام طائفه بني اسد از عبايه بن ربعي براي من روايت كرد كه خود از علي(ع) شنيدم كه مي گفت: من قسمت كننده آتش دوزخم. من به آتش فرمان خواهم داد كه اين يك را رها كن كه دوست من است و آن ديگر را فراگير كه از دشمنان من است- در روايتي ديگر نيز ابووائل از ابن عباس حديث كرده كه پيامبر(ص) فرمود: چون قيامت بر پا شود، خداوند، علي را مأمور فرمايد كه ميان بهشت و جهنم بايستد و آتش را فرمان دهد كه اين يك را در كام خود فرو گير كه دشمن من است و از آن ديگر در گذر كه از دوستان من است.
باري چون سخن اعمش به اين جا رسيد ابوحنيفه عباي خويش بر سر كشيد و گفت: برخيزيد از اينجا برويم كه چه بسا ابومحمد اعمش، حرفهايي بزرگ تر از آنچه گفت، بگويد، در حديث است كه اعمش نيز در همان شب دار فاني را وداع گفت.
بازگشت امت به جاهليت
با آن كه اسلام و قرآن مردم را از عصر جاهليت نخستين بيرون آورد؛ ولي در همان زمان نيز گروهي هنوز بر بينش و نگرش جاهلي بودند. در جنگ بدر نيز گروهي بودند كه تفكر جاهلي هنوز در جانشان نفوذ داشت.
همين افراد بودند كه هنوز در رفتار اجتماعي و سياسي نيز دنبال قوانين و مقررات تبعيض آميز جاهليت بودند و خداوند درباره رفتار آنان چنين سرزنش مي كند: افحكم الجاهليه يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؛ آيا آنان خواهان حكم جاهليت هستند؟ براي قومي كه ايمان يقيني دارند چه حكمي بهتر از حكم خداست. (مائده آيه 05)
اين افراد رفتارهاي اجتماعي شان به گونه اي بود كه بر نابهنجاري ها دامن مي زد و با در پيش گرفتن رفتار ناهنجار جاهلي مي كوشيدند تا جامعه اسلامي را از درون با چالش هاي اخلاقي و هنجاري مواجه سازند. از اين رو خداوند از آنان مي خواهد كه تبرج جاهلي نداشته باشند و به گونه نابهنجار در جامعه ظاهر نشوند و به اين امور زشت و ناپسند جاهلي رو نياورده و به آن دامن نزنند. (احزاب آيه 33) بويژه آنكه هنوز قبيله گرايي در آنان با همان تعصبات و مشكلات وجود داشته است و رفتارهاي اجتماعي آنان را مديريت مي كرد. از اين رو حميت جاهلي در آنان مقدم بر اسلام و ايمان بود و حركات و رفتارهايشان را كنترل و مهار مي كرد. (فتح آيه 62)
خداوند پيش از رحلت پيامبر به ويژه در جنگ احد به امت هشدار داده بود كه مؤمنان مي بايست بر آثار ايمان باشند و هرگز به سبب مرگ و رحلت پيامبر(ص) و يا هر امر ديگري از اسلام دست نكشند و به فرهنگ جاهلي بازنگردند: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم (آل عمران آيه 441) اين امري بود كه از نظر قرآن بسياري خصوصاً كافران در آرزوي آن بودند (آل عمران آيه 941) و همواره آرزوي بازگشت به عصر جاهلي را در دل مي پروراندند. خداوند از اين باطن افراد چنين پرده برمي دارد: قد كانت آياتي تتلي عليكم فكنتم علي اعقابكم تنكصون؛ در حقيقت، آيات من بر شما خوانده مي شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مي رفتيد. اين گردش به قهقرا هر چند كه به شكل گردش بر پاشنه كفش و پشت كردن از پيامبر(ص) ظاهر مي شد ولي در نهايت به شكل بازگشت از آموزه هاي قرآني بويژه در حوزه نظام ولايت سياسي بروز و ظهور كرد.
اين گونه است كه حادثه تلخ و فتنه كبراي سقيفه بني ساعده رقم خورد و امت به گمراهي و انحراف افتاد و سر از عصر جاهليت مدرن در آورد و نظام برتر قرآني را به نظام خلافت دنيوي تبديل كرد. در نخستين حركت جاهلي، مردم را به زور به بيعت وادار كردند و دختر پيامبر(ص) را آزردند به گونه اي كه مورد لعن ايشان قرار گرفتند و در رفتار سياسي و اجتماعي از عدالت دور شدند و افزون بر غصب خلافت و ولايت و امامت، اميرمؤمنان علي(ع) را بيست و پنج سال خانه نشين كردند و در نهايت وي را به شهادت رساندند امام حسن(ع) را به زهر كين شهيد كرده و با حقد بدري و خبيري بر جسدش تير انداختند و از خانه پيامبر(ص) بيرون كردند و امام حسين(ع) را به بدترين شكل شهيد و بر تن او اسب تازاندند و سرش را بر نيزه كردند و ناموس پيامبر(ص) و زنان و كودكان بني هاشم را در كارواني از اسارت و بردگي به شهرها و كوي و برزن ها بردند و كردند آنچه كردند.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۰ساعت 14:7  توسط عبدالله  | 

عظمت عيد را؛ خواه عظمت 18 ذي الحجه، يا سرزمين غدير را آن متزمّن و متمكّن تأمين مي كند. اگر متزمّن،حقيقت قرآن بود، شب قدر مي شود خير م ن الف شهر(1)؛ و اگر حقيقت آن متزمّن، ولايت بود، اين روز غدير هم شبيه شب قدر خواهد بود؛ حرمت خاص خود را دارد. همچنين اگر آن متمكّن، قرآن بود، كوه حراء حرمت خاص پيدا مي كند و اگر آن متمكّن، جريان ولايت بود، وادي خم محترم مي شود. عمده آن است كه آن متزمّن و آن متمكّن چه باشد.
اهل بيت (ع)، آيت كبراي الهي
درباره وجود مبارك حضرت امير (ع) بهترين بيان را ذات أقدس له دارد، پيامبر دارد و خود حضرت امير. وجود مبارك حضرت اميردرباره خودش فرمود: ما ل لّه آيه اكبر م نّي(2).خدا نشانه اي بزرگتر از من ندارد؛ نه غير اهل بيت و نه خود اهل بيت. امّا درباره خود اهل بيت از باب سالبه به انتفاع موضوع است، درباره غير اهل بيت سالبه به انتفاع محمول.
امّا درباره خود اهل بيت سالبه به انتفاع موضوع است؛ براي اينكه كثرت نيست مطابق زيارت جامعه، اينها نور واحدند(3). اگر نور واحدند، غيري در كار نيست، كثير نيستند تا بگوئيم حضرت اين بيان را كه فرمود، ديگر امامان معصوم (عليهم السّلام) پس چه حساب دارند ! وقتي اين كثرت به وحدت تبديل شد، مي شود يك نور. گويا حضرت از تريبون ولايت كلّيه سخن مي گويد كه ما ل لّه آيه اكبر م نّي. نسبت به غير آنها هم مشخص است؛ بعضي ها اصلاً آيه نيستند، بعضي ها آيه كبيرند، ولي آيه كبري ب القول المطلق ولايت است. اگر اين حقيقت در غدير متجلّي شد، ما بايد حداكثر بهره را ببريم. بهره هاي گوناگوني كه مال مؤمنين است بايد نصيبشان بشود.
بطلان ادّعاي ابن ابي الحديد در تقدّم مفضول بر فاضل
شما يا بالأخره حوزوي هستيد يا دانشگاهي؛ رسالت شما بيش از ديگران است. يك فضيلت مشتركي همه حوزويان و دانشگاهيان با توده مردم دارند كه اگر فرصت شد آن فضيلت مشترك را عرض مي كنيم. امّا يك وظيفه خاصي به عهده كساني است كه بار امانت علم را مي كشند و آن اين است كه غالب ماها با شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آشنائيم و گاهي هم با تجليل و تكريم، از او و شرحش ياد مي كنيم كه خودش گفت: من فكر نمي كردم كمتر از 14 سال شرح نهج البلاغه به پايان برسد، ولي خدا را شاكرم كه در ظرف 10 سال به پايان رسيد و اين جمله اي كه در آغاز شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده، اين را هم يك وصف كمال تلقّي مي كنيم؛ كه او در آغاز اين كتاب گفت: الحمد لله الّذ ي قدّم المفضول علي الفاض ل ل مصل حه رآها (4) و مانند آن. او قبول كرده است كه وجود مبارك علي بن أبيطالب فاضل است و ديگران مفضول، يا او أفضل است و ديگران فاضل و اين را يك نقطه قوّت تلقّي مي كنيم !
در حالي كه در پشت پرده اين تعبير، بسياري از مسائل سياسي نهفته است. بايد به جناب ابن ابي الحديد گفت: سخن از فاضل و مفضول نيست، سخن از أفضل و فاضل نيست، سخن از حق و باطل است !! شما آمديد اين حقيقت اساسي را كتمان كرديد، يك؛ بعد به خدا نسبت داديد، دو. بايد گفت: اين حقيقت را عريان مطرح كنيد، يك؛ به سقيفه ا سناد بدهيد، دو. اين چهار مطلب است ! آن، يك چيز ديگري بود، شما پرده پوشي كرديد؛ به كسي ديگر نسبت داشت، شما به ديگري ا سناد داديد، اين مجازها ا سنادات مجاز است بلكه غلط است اين اسنادها، نه مجاز !
امّا تفصيل اين امور اربعه؛ آيا سخن از اين است كه هر دو درباره خلافت سهيم بودند و حق داشتند؛ يكي ب ه بود، يكي بهتر؛ يا يكي غاصب بود، ديگري امير؟!! سخن از فاضل و مفضول نيست، سخن از حق و باطل است، سخن از صدق و كذب، سخن از خير و شرّ، سخن از زشت و زيبا، سخن از سعادت و شقاوت، سخن از امانت و غصب است؛ نه از فاضل و مفضول! اينچنين نيست كه بازده سقيفه مفضول باشد و بازده غدير فاضل كه در يك فرض شركت كنند. يكي غصب است، يكي امانت؛ يكي حق است، ديگري باطل.
آمدند اين حق و باطل را، خير و شرّ را، صدق و كذب را، جهنّم و بهشت را به صورت فاضل و مفضول در آوردند! در پشت اين پرده چون كاري كردند كه غدير شده فاضل و سقيفه شده مفضول؛ غدير شده أفضل و سقيفه شده فاضل؛ كاري كردند كه رويشان بشود اين كار را به خدا ا سناد بدهند، بگويند: الحمد لله الّذ ي قدّم المفضول علي الفاض ل.
خير؛ ب الصّراحه بگوئيد: سخن از غصب است و امانت؛ و ب الصّراحه فاعل اين فعل را، مبتداي اين خبر را هم مشخص كنيد، بگوئيد: سقيفه اين كار را كرد، نه الله ! چون او سبّوح و قدّوس است: كلّ ذل ك كان سيّ ئه ع ند ربّ ك مكروها (5). خداي سبحان از همان آيه 21 و 22 سوره مباركه اسراء تا آيه 39، بسياري از مسائل اعتقادي، اخلاقي، فقهي، حقوقي را مطرح مي كند؛ بعد مي فرمايد: همه اينها پيش خدا زشت است: كلّ ذل ك كان سيّ ئه ع ند ربّ ك مكروها. مگر سيّئه را مي شود به خدا ا سناد داد؟ مگر غصب را مي شود به خدا ا سناد داد؟
وظيفه حوزه و دانشگاه نسبت به غدير
بنابراين اين چهار كار را حوزه و دانشگاه بايد به عهده بگيرد. يعني تحليل كند غدير حق است و سقيفه باطل. ثابت كند غدير كار الهي است و سقيفه كار افراد عادي و همه اينها را مي شود عاقلانه، عالمانه، حكيمانه و با حفظ وحدت انجام داد. از دير زمان مرحوم شيخ مفيد، مرحوم صدوق، مرحوم كليني، بزرگان ديگر اين معارف را نقل كردند، تنشي هم بين اهل ما و برادران سنّت ايجاد نكردند. مي شود در يك كشوري دوستانه به سر برد يا در كشورهاي ديگر دوستانه به سر برد ولي حرف هاي عميق علمي را ارائه كرد. برادر اسلامي يكديگر بودن، منافي تحقيق نيست، موجب تنش هم نيست؛ نه مزاحم تحقيق است، نه موجب تنش.
لكن بايد بدانيم اينچنين نيست كه جناب ابن ابي الحديد دست به قلم ببرد، اين چهار تا كار را انجام بدهد و كسي نفهمد ! خير؛ كار سقيفه را با غدير اشتباه نكنيد و كار الهي همان كار غدير است كه ذات مقدّس رسول گرامي (ص) صريحاً مأمور شد از طرف ذات أقدس له كه اگر نگوئي علي وليّ الله است، مثل آن است كه نگوئي محمّد رسول الله است !
اينكه فرمود: وان لم تفعل فما بلّغت ر سالته (6)، معناي آيه اين نيست كه وا ن لم تفعل، يعني اگر اين جمله را تبليغ نكني، رسالت خدا را درباره ولايت مطرح نكردي؛ اينكه مي شود اتحاد مقدّم و تالي! و اين با فصاحت و بلاغت سازگار نيست، با كلام حكيم سازگار نيست ! و ا ن لم تبلّ غ و لايه علي بن أبيطالب، اين مقدّم؛ لم تبلّ غ و لايته، اين تالي؛ اين اتحاد مقدّم و تالي كه از ساحت قدس قرآن دور است. وا ن لم تفعل ا ي لم تبلّ غ و لايه عليّ لم تفعل ا ي لم تبلّ غ ر سالته المطلق ه، كه اين معنا دارد؛پس اگر وجود مبارك حضرت نگفته باشد أنا رسول الله، (معاذ الله) خلاف كرده! اگر نگفته باشد علي وليّ الله هم همين طور است؛ ما هم همين طوريم. بنابراين سرّ اينكه غدير از اكبر اعياد ماست، براي اين است كه آيت كبري را ذات أقدس له به ما ارائه كرده است. اين مطلبي است كه وظيفه همه حوزويان و دانشگاهيان، آنهائي كه در صدد تحقيق اند اين است كه آن را تبيين كنند.
بيانات حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (دام ظلّه العالي) در ديدار با طلاب، دانشجويان مشهد و اقشار مختلف مردم به مناسبت عيد سعيد غدير خم ـ قم ؛ آذر 1387
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) قدر/ 3 (2) بحار الأنوار/ 99/ 140
(3) ر. ك: مفاتيح الجنان/ زيارت جامعه كبيره (4) شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد/ 1/ 3
(5) اسراء/ 38 (6) مائده/ 67
.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۰ساعت 13:52  توسط عبدالله  | 

علامت آنكه حق او را دوست دارد آن است كه سه خصلت بدو دهد؛ سخاوتي چون سخاوت دريا، شفقتي چون شفقت آفتاب و تواضعي چون تواضع زمين...
¤
وقتي ميان نفس و هوس جنگ مي شود/ قلبم به چشم هم زدني سنگ مي شود
آقا ببخش، بس كه سرم گرم زندگي است/ كمتر دلم براي شما تنگ مي شود
¤
مريد را حلاوت طاعت دهند، چون بدان خرم شود شادي او، حجاب قرب او گردد
¤
حسن ظن به خلق الله، احترام به خالق آنان است!
¤
پاييز آمده است پشت پنجره/ بيا برويم كمي قدم بزنيم.
نگران نباش!
دوباره بازمي گردانمت
به قاب عكس

+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم آبان ۱۳۹۰ساعت 13:19  توسط عبدالله  | 

دختر و پسر قبل از ازدواج بايد تكليف برخي از شرايط و ملاك هاي زندگي در كنار هم را به صورت قاطعانه روشن كنند. دختر و پسرها قبل از ازدواج بايد 8 موضوع براي زندگي مشترك خود در نظر گرفته و برايشان مهم باشد.
1- حس برتري طلبي و مديريت
بايد قدرت مديريت و تصميم گيري بين دختر و پسر كاملا مشخص و واضح باشد. اگر دختر و پسر بعد از ازدواج، بخواهند دست به كار مهم بزنند، صميمانه و بسيار منطقي با همديگر مشورت كرده و تصميم گيري كنند، بايد مشخص شود كه در نهايت چگونه مي خواهند جمع بندي كنند و مديريت برعهده كيست. گاهي اتفاق مي افتد كه صميمانه و منطقي با همديگر بحث مي كنند، اما نمي توانند در آن شرايط همديگر را قانع كرده و تصميم گيري كنند. در اصل بايد بدانند كه چه زماني بايد مسئوليت را برعهده همديگر بگذارند و به عبارتي به هم اعتماد كنند.
2- مسئوليت پذيري
مسئولانه برخوردكردن بين زوجين بسيار مهم است و بايد اين موضوع قبل از ازدواج مشخص شود. مسئوليت پذيري يعني چسبندگي داشتن به كار. آيا كارهاي نيمه تمام و يا رها شده دارند يا خير؟ يعني از آن دسته افرادي هستند كه كارها را نيمه رها كرده و يا آنها را به نتيجه مي رسانند؟ آيا كاري كه برعهده آنهاست، تا انتها انجام مي دهند يا خير؟ دختر و پسر خيلي راحت مي توانند به مسئوليت پذيري افراد پي ببرند، مثلا دختر و يا پسر، كتابش را نيمه مطالعه كرده و به حال خود رها كرده است و يا از كار خياطي و بافتني كه در دست داشته، نيمه تمام گذاشته است. داشتن حس مسئوليت پذيري و مسئولانه برخورد كردن بسيار مهم است.
3- ثبات عاطفي
دختر و پسر بايد قبل از ازدواج از ثبات عاطفي همديگر باخبر شوند. يعني آنها وقتي عصباني مي شوند، چطور خود را كنترل كرده و نحوه بروز ناراحتي و خشم ها چطور است؛ زيرا برخي از افراد از ثبات عاطفي برخوردار نيستند، امروز عاشق هستند، فردا متنفر. زندگي با افرادي كه از ثبات عاطفي برخوردار نيستند، بسيار دشوار است. دختر و پسر بايد از روحيات همديگر باخبر شده و بدانند كه طرف مقابلشان احساساتش را چطور ابراز مي كنند به هر حال هميشه همين لبخند فعلي و آرامش ظاهري در كار نيست؛ موقعيت هاي چالش برانگيز است كه نشان مي دهد طرفين چگونه خود را بروز مي دهند.
4- اجتماع پذيري
برخي افراد هيچ تمايلي ندارند در جمع قرار بگيرند، اما برخي برعكس، برخي ديگر ترجيح مي دهند در مسافرت ها، جشن ها و يا مهماني ها در كنار خانواده و يا جمع باشند. اين موضوع بايد قبل از ازدواج مشخص شود. مرد تمايل دارد در كنار خانواده و يا اجتماع باشد، اما خانم هيچ تمايلي ندارد و ترجيح مي دهد همراه همسرش به مسافرت برود و يا برعكس. اين رفتارها بسيار مهم است كه دختر و پسر قبل از ازدواج بايد به آن توجه كرده و تكليف خود را روشن كنند، زيرا عدم تفاهم در اين مقوله، باعث اختلاف مي شود؛ اختلاف هايي كه گاه باعث دلخوري هاي عميق ميان خانواده دو طرف مي شود.
5- قدرت ريسك پذيري
معمولا افرادي وجود دارند كه قدرت ريسك پذيري بسيار بالايي دارند، اما با دختر و يا پسري ازدواج مي كنند كه كاملا محتاط است و تحمل هيچ گونه ريسكي در زندگي خود ندارند. دختر و پسر قبل از ازدواج بايد بدانند كه طرف مقابلشان چقدر قدرت ريسك پذيري دارد. مثلا ممكن است يكي از زوجين شبانه هوس كند كه به شمال برود، اما طرف مقابل چنين در نظر دارد كه بايد از قبل همه چيز فراهم باشد و با برنامه ريزي و هماهنگي هتل و تمام شرايط مهيا باشد، در نتيجه اين اختلاف نظر به مرور مشكل ساز شده و باعث اختلاف مي شود. و يا اينكه يكي از زوجين امكان دارد تمام پس انداز خود را صرف يك معامله اي كه نتيجه آن مشخص نيست، كند و طرف مقابل با چنين كار موافق نباشد. مسلما هيچ دونفري كاملا با يكديگر هماهنگ نيستند اما تفاوت كامل در اين زمينه باعث جدايي عاطفي طرفين مي شود؛ يك نفر بسيار فعال و يك نفر كاملا آرام؛ دو جنس صددرصد مخالف هم! اين دو قطب كاملا متضاد زياد نمي توانند جاذب هم باشند!
6- استاندارد سازي
دختر و پسر بايد از لحاظ درك و تحصيلات و فرهنگ با هم همخواني داشته باشند و حرف همديگر را بفهمند و همديگر را درك كنند.
برخي افراد سعي دارند كه طرف مقابل خود را تحت استانداردهاي خود قرار داده و طبق آن رفتار كنند. بايد مشخص شود كه اين افراد چقدر اصرار دارند كه طرف مقابلشان را وارد استانداردهاي خود كنند و يا چقدر آمادگي اين را دارند كه طرف مقابل را هرچه كه هست بپذيرند. بايد مشخص كنند كه دقيقا چه ملاك هايي را بايد رعايت كرده و با طرف مقابلش زندگي كند. ملاك هايي مانند اينكه چطور لباس بپوشد؟ چطور برخورد كند؟ سركار برود يا خير؟ اين ملاك ها بسيار مهم است و اگر قبل از ازدواج مشخص نشود، مشكل ساز خواهد شد.

+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم آبان ۱۳۹۰ساعت 13:17  توسط عبدالله  | 

او همين جاست همين جا/ نه در خيال مبهم جابلسا
و نه در جزيره خضرا/ و نه هيچ كجاي دور از دست
من او را مي بينم/ هر سال عاشورا
در مسجد بي سقف آبادي/ با برادرانم عزاداري مي كند
او را پشت غروبهاي روستا ديدم/ همراه مردان بيدار
مردان مزرعه و كار/ وقتي كه «بالو» بر دوش
از ابتداي آفتاب برمي گشتند/ او را بر بورياي محقر مردم ديدم
او را در ميدان شوش در كوره پز خانه ديدم
او را به جاهاي ناشناخته نسبت ندهيم، انصاف نيست
مگر قرار نيست او نقش رنجها را/ از آرنجمان پاك كند
و در سايه استراحت/ آرامش را بين ما تقسيم كند
وقتي مردم ده ما/ راي آبياري مزرعه ها
به مرمت نهرهاي قديمي مي رفتند/ او كنار تنور داغ
با «سيب گل» و «فاطمه» نان مي پزد/ براي بچه هاي جبهه
او در جبهه هست/ با بچه ها فشنگ خالي مي كند
و صلوات مي فرستد/ او همه جا هست
در اتوبوس كنار مردم مي نشيند/ با مردم درد دل مي كند
و هر كس كه وارد اتوبوس مي شود/ از جايش بر مي خيزد
و به او تعارف مي كند/ و لبخند فروتنش را به همه مي بخشد
او بيشتر پياده راه مي رود/ اتومبيل ندارد
كفشهايش را خودش پينه مي زند/ او ساده زندگي مي كند
و ساده ديگر كسي است كه مثل او
هنوز هم نخلهاي كوفه عظمتش را حفظ كرده اند
او از خانواده شهداست/ شبهاي جمعه به بهشت زهرا مي رود
روي قبر شهدا گلاب مي پاشد/ باور كنيد فقيرترين آدم روي زمين
از او ثروتمند تر است/ او به جز يك روح معصوم
او به جز يك دل مظلوم هيچ ندارد
...
او خيلي مهربان است/ او مثل آسمان است
او در بوي گل محمدي پنهان است

+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم آبان ۱۳۹۰ساعت 13:9  توسط عبدالله  | 

رسول اكرم(ص) فرموده اند: «من اكثر الاستغفار جعل الله له من كل هم فرجا و من كل ضيق مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب» هر كس بيشتر استغفار كند از هر غمي دور مي شود و از هر تنگنايي خارج مي شود و از جايي كه گمان نمي كند روزي مي گيرد. (مستدرك الوسائل ج 5 ص 317)
آيت الله مجتهدي(ره) در شرح روايت فوق معتقد است: هر كس مي خواهد گرفتار پريشاني و بلا نشود استغفار كند، هر كس مي خواهد فرزند صالح داشته باشد استغفار كند، استغفار كليد رفع گرفتاريهاست. خداوند مي فرمايد: «فقلت استغفروا ربكم انه كان غفاراً يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا» و گفتم از پروردگار خويش طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است تا بارانهاي پربركت آسمان را پي درپي بر شما فرو فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغهاي سرسبز و نهرهاي جاري در اختيارتان قرار دهد.(نوح/ 12)
در روايت است «المومن بين نعمه لايصلحهما الا الشكر و الاستغفار» مومن بين نعمت و گناه است اين دو اصلاح نمي شوند مگر با شكر و استغفار. (مستدرك الوسائل ج 21 ص 122)
پس طبق فرمايش حضرت اميرالمؤمنين(ع) «نعم الوسيله الاستغفار» بهترين وسيله استغفار است. (مستدرك الوسائل ج 21 ص 421)
درقرآن كريم آيات زيادي در باب استغفار و طلب مغفرت آمده است از جمله، آيات 941 تا 551 سوره آل عمران است كه درباره جنگ احد نازل شده است. در اين آيات دو واژه عفو و مغفرت در كنار هم آمده اند. عفو به معناي قصد و هدف و مغفرت به معناي پوشاندن هر چيزي اول بايد گرفته شود بعد پنهان شود خداوند در ابتدا گناه بنده اش را مي گيرد و بعد به لحاظ ستارالعيوب بودنش گناه بنده را در نزد خود نگه داشته و مي پوشاند و بر ملا نمي كند، لذا هر چند كه عفو و مغفرت دو چيزند ولي فرع بر يكديگرند ولي به لحاظ مصداق يك چيزند و اطلاق هر دو بر غير خداوند صحيح است چنانكه خداوند در مورد استعمال اين كلمات به انسان مي فرمايد: «الا ان يعفون او يعفو الذي بيده عقده النكاح» (بقره 732) مگر آنكه كسي كه گره نكاح بدست او است عفو كند. و در مورد استغفار فرموده: «قل للذين آمنوا يغفروا الذين لايرجون ايام الله» (جاثيه 41) به كساني كه ايمان آورده اند بگو: نسبت به كساني كه اميد ايام الله را ندارند مغفرت پيش گيرند.
علامه طباطبايي در تفسيرالميزان (ج 4 ص 97) در خصوص عفو و مغفرت نوشته اند: «معناي عفو و مغفرت منحصر در آثار تشريعي و اخروي نيست بلكه شامل آثار تكويني و دنيايي نيز مي شود به شهادت اينكه در قرآن كريم در همين موارد استعمال شده از جمله فرموده: «و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير» (شورا 03) آنچه مصيبت به شما مي رسد به خاطر اعمالي است كه به دست خود كرده ايد، تازه خداي تعالي بسياري از گناهانتان را عفو مي فرمايد. و اين به طور قطع شامل آثار و عواقب سوء دنيايي گناهان نيز هست.
و نظير آن است كه مي فرمايد: «والملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن في الارض» (شورا 5) و ملائكه پروردگار خود را با حمد تسبيح گويند، و براي ساكنين زمين استغفار مي نمايند.»
اما دسته ديگري از آيات قرآن كريم در باب استغفار سؤالي را به ذهن متبادر مي كند. آيا مغفرت بدون گناه معقولانه است؟
علامه طباطبايي در تفسير الميزان (ج 6 ص 635) اين سؤال را ذيل آيات 611 تا 021 سوره مائده پاسخ داده است. ايشان معتقد است طلب مغفرت بدون گناه براي رفع پرده هاي عارض بر قلب است رفع حجاب بين پروردگار و قلب كه براي تنعم به نعيم قرب خدا و حضور در ساحت قدس الهي محتاج به ازاله آن مرضها و دريدن آن پرده هاست و چيزي هم از عهده ازاله و رفع آن برنمي آيد مگر همان عفو پروردگار و پرده پوشي و مغفرت او.
و نيز از جمله موارد ديگر جهت طلب مغفرت در غير گناه است مغفرتي است كه در موارد رفع تكليف كراراً ايراد گرديده، مثل آيه «فمن اضطر في مخمصه غيرمتجانف لاثم فان الله غفور رحيم» (مائده3) پس كسي كه از شدت قحطي به خوردن چيزي از اين محرمات مضطر شد و بنايش نافرماني خدا نبود خداوند در گذرنده و آمرزنده است و آيات 43 مائده، 19 توبه و 03 شورا نيز در اين خصوص است.
اين آيات بيانگر آن است كه صفت عفو و مغفرت در خداوند مثل صفت رحمت و هدايت اوست كه متعلق به امور تكويني و تشريعي مي شود خداوند يك وقت از معاصي عفو مي كند و آنرا از نامه اعمال محو مي كند و يك وقت از حكمي كه اقتضاي تشريع دارد عفو مي كند از وضع و تشريع آن صرف نظر مي كند و يك وقت از بلايا و مصائب عفو مي كند از نزول آن با آنكه اسباب نزولش فراهم است جلوگيري مي نمايد.
در روايت ديگري هم آمده است «اذا اكثر العبد الاستغفار رفعت صحيفته و هي تتلالا» اگر بنده زياد استغفار كند نامه عملش در حالي رفيع مي شود كه مي درخشد.(مستدرك الوسائل ج 2 ص 405)
آري استغفار اهرمي است كه انسان را در رسيدن به قرب الهي، كسب روزي حلال، دوري از بلايا، غلبه بر مشكلات و تربيت فرزند صالح ياري مي دهد.

+ نوشته شده در  یکشنبه سوم مهر ۱۳۹۰ساعت 13:12  توسط عبدالله  | 

آنچه در پي مي آيد بررسي شكل و ماهيت روابط اجتماعي حاكم بر جوامع ايماني است كه در آن مومنان به جاي رفتار براساس عدالت و مساوات، رفتارهاي توأم با احسان و نيكي در پيش مي گيرند. نويسنده در اين مطلب با اشاره به حديثي از علي(ع) بيان مي كند كه بهترين راه سرزنش و توبيخ ديگري و راه متوجه كردن او به خطاهايش، نه تلافي كردن بلكه احسان و خوبي كردن به او است كه باعث مي شود شخص از كرده خود پشيمان گشته و راه درست را در پيش بگيرد. با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
روابط اجتماعي در جوامع انساني بر بنياد عقلانيت و عقلائيت شكل گرفته است. بدين معني كه اقتضاي چنين رفتار عقلاني و عقلايي اين است كه هر آن چه را عقل محض و مستقل، نيك و بد مي داند، پسنديده و زشت شمارد و هر آن چه را عقل جمعي و يا عقلايي در شكل عرف، نيك و بد مي داند، پسنديده و ناپسند بداند. اين گونه است كه از نظر جوامع بشري، عدالت و برابري پسنديده و خوب و نيك دانسته مي شود و همين جوامع، ظلم و بي عدالتي را زشت و بد مي دانند. همچنين براساس اين نگرش جوامع بشري كارهاي نيك و رفتارهاي هنجاري را تجويز و از بزهكاري ها و ناهنجاري ها باز مي دارند و بزهكاران و هنجارشكنان را سرزنش و توبيخ مي كنند.
آموزه هاي اسلامي نيز اين مباني و اصول را پذيرفته و تاييد و امضا مي كند. از اين رو در آموزه هاي اسلامي بارها همان چيزهايي را مي شنويم كه عقل و عرف عقلايي بر آن حكم مي كند و مي گويد هر آن چه را براي خود نمي پسنديد، براي ديگران هم نپسنديد و هر آن چه را براي خود مي پسنديد همان را براي ديگران بپسنديد.
تأثير و نقد عقل جمعي در شريعت
حقوق اسلامي بر بنياد عقل و عقلاء شكل گرفته و يكي از منابع اصلي فقه و حقوق اسلامي، عقل مستقل و نيز عقل جمعي است كه از سوي شارع و شريعت تاييد و امضاء شده باشد؛ چرا كه در قسم اخير برخي از اشكال مورد نقد، وجود دارد كه مبتني بر شكل تربيت و آموزش جوامع بشري است كه عرفي گاه ناپسند، هنجار شناخته شده در جوامع مي شود، از اين رو شارع مقدس به نقد خرد جمعي (نه عقل مستقل) رو آورده است و به عنوان نمونه معاملات عرفي ربوي را كه عقلاء آن را تاييد كرده اند، ناپسند و زشت و حرام دانسته است؛ زيرا اين خرد جمعي را برخلاف اصول و مباني انساني و اقتصاد سالم و گردش سالم اقتصادي يافته و زيان آن را به اقتصاد كه قوام جامعه است، بيشتر از سود آن دانسته است. همچنين و شراب مسكر نيز چنين نگرشي دارد و با آن كه آثاري را براي شراب مست آور برمي شمارد و براي آن منافعي ذكر مي كند، ولي زيان و ضرر آن را بر عقل بيشتر مي داند و به تحريم خمر حكم مي كند.
بنابراين، هر چند كه آموزه هاي وحياني به تخطئه برخي احكام عقلايي و خرد جمعي و عرف جوامع مي پردازد ولي احكام عقلاني را همانند احكام رياضي مي داند كه تشكيك و ترديدبردار نيست و لذا حكم آن را مانند حسن عدل و قبح ظلم، احكام شرعي دانسته و فرموده است: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل. اما درباره عرف عقلايي و سيره رفتاري خردمندان، به تحليل آن پرداخته مواردي را امضاء و مواردي را تخطئه مي كند.
روابط استوارتر در جوامع ايماني
چنان كه گفته شد، جوامع انساني بر بنياد عقل و عقلاء شكل گرفته و حقوق و اخلاق آن مبتني بر اصول و احكام عقلاني و عقلايي است، از اين رو عدالت و برابري و احقاق حق در آن اصالت مي يابد.
اما از آن جايي كه روابط در جوامع اسلامي به گونه ديگري نيز شكل مي گيرد، تفاوت هاي ماهوي ميان برخي احكام و اصول آن مي توان يافت. البته اين تفاوت ها در شكل مخالفت با احكام عقلاني و عقلايي نيست، بلكه متضمن همان و امري فراتر است، زيرا بنياد جوامع اسلامي افزون بر عقل بر عشق و عواطف مي باشد. اين گونه است كه افزون بر جنبه همكاري كه در جوامع عقلاني و عقلايي و انساني وجود دارد، بر جنبه همدلي و همدردي نيز توجه داشته شده است. از اينرو شكل روابط در ميان جوامع انساني تغيير مي كند و محبت و مودت در آن اصالت و قوام بيشتري مي يابد.
اگر بخواهيم نمادي از اين روابط ارائه دهيم بايد آن را همانند روابط عاشقانه همسران بدانيم كه فراتر از قراردادهاي حقوقي بسته مي شود و آن چه مايه قوام آن مي باشد، مودت و محبت و عشق و مهر و صفا و صميمت است. لذا در بسياري از موارد، همسران از حق خويش مي گذرند و فراتر از عدالت براساس احسان و محبت عمل مي كنند و عفو و گذشت در ميان ايشان استوارتر از عدل و حق است.
در جوامع اسلامي نيز روابط ميان افراد جامعه اين گونه محبت آميز و مودت آميز است. به اين معنا كه فراتر از عدالت در مقام احسان رفتار مي كنند كه در برگيرنده رفتارهاي احساسي و عاطفي بسياري است. به اين معنا كه شخص نه تنها از حق خويش مي گذرد و يا ايثار مي كند بلكه از مقام احسان به عفو عمل مي كند و گذشت نسبت به ديگري و خطاها و اشتباهاتش دارد و حتي فراتر از آن حق خود را به تمام و كمال به ديگري مي بخشد.
توبيخ از طريق احسان و محبت
بنياد روابط ايماني در جوامع اسلامي بر محبت و احسان و مودت است و عدالت، تنها براي حل بحران هاي حاد گام در صحنه مي گذارد تا تعادل را در جوامع بحران زده برقرار كند و كدورت ها را از دريچه حقوق، حل و فصل كند.
در جوامع اسلامي و ايماني، عدالت هر چند كه خوب است ولي كم ارزش است؛ زيرا انسانهاي مؤمن نمي خواهند در جايگاه شريك اجتماعي به همكاري و تعاون با ديگري اقدام كنند و همانند دو شريك باشندكه در مقام بده و بستان و معامله نشسته اند و هرچيزي را از دريچه تنگ حقوق و عدالت مي نگرند و حق و عدل و انصاف مي جويند، بلكه همانند همسراني باشند كه بنياد خانواده را برعشق و مودت نهاده اند و از دريچه وسيع احسان به زندگي مي نگرند. اين گونه است كه همدلي و همدردي گاه فراتر از همذات پنداري در ايشان بروز مي كند و شخص، مشكل و درد ديگري را عين درد خويش مي شمارد و در مقام ايثار مي نشيند و گرسنه را در عين گرسنگي خويش سير مي كند و از خود مي گذرد؛ چون درد گرسنه را عين درد خود مي يابد و سيري او را عين سيري خود مي بيند. (سوره انسان)
چنين شخصي هرگاه با رفتاري نادرست و كلام و سخني درشت مواجه مي شود، براي سرزنش او، به نيكي كردن روي مي آورد و با عفو و گذشت و نيكوكاري به او، وي را شرمگين احسان و محبت و مودت خود مي كند و شر و زيان او را با بخشش و انعام پاسخ مي دهد. از اين رو حضرت اميرمؤمنان(ع) اين ناطق كلام الله و قرآن ناطق در مقام تفسير آموزه هاي وحياني قرآن و تبيين سلوك ايماني در روابط اجتماعي مومنان مي فرمايد: عاتب أخاك بالاحسان اليه واردد شره بالانعام عليه؛ برادرت را (به هنگام خطاكاري) به وسيله نيكي كردن، سرزنش كن و شر او را از طريق بخشش كردن دورساز. (نهج البلاغه، كلمات قصار، 158)
سيره احسان و انعام امام حسين(ع)
در اين باره داستان هاي بسياري از سير و سلوك عملي اهل بيت(ع) شده است. در اين جا تنها به نقل يكي از آن ها بسنده مي شود كه استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب داستان راستان آن را آورده است.
شخصي از اهل شام، به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد. چشمش افتاد به مردي كه در كناري نشسته بود. توجهش جلب شد، پرسيد: اين مرد كيست؟ گفته شد: «حسين بن علي بن ابيطالب است.» سوابق تبليغاتي عجيبي كه در روحش رسوخ كرده بود، موجب شد كه ديگ خشمش به جوش آيد و قربه الي الله! آنچه مي تواند سب و دشنام، نثار حسين بن علي بنمايد. همين كه هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسين بدون آن كه خشم بگيرد و اظهار ناراحتي كند، نگاهي پر از مهر و عطوفت به او كرد و پس از آن كه چند آيه از قرآن مبني بر حسن خلق و عفو و اغماض قرائت كرد به او فرمود:
ما براي هر نوع خدمت و كمك به تو آماده ايم
آنگاه از او پرسيد: آيا از اهل شامي؟
جواب داد: آري.
فرمود: من با اين خلق و خوي سابقه دارم و سرچشمه آن را مي دانم. پس از آن فرمود: تو در شهر ما غريبي، اگر احتياجي داري حاضريم به تو كمك دهيم، حاضريم در خانه خود از تو پذيرايي كنيم. حاضريم تو را بپوشانيم، حاضريم به تو پول بدهيم. مرد شامي كه منتظر بود با عكس العمل شديدي مواجه شود و هرگز گمان نمي كرد يك چنين گذشت و اغماضي ببيند، چنان منقلب شد كه گفت: آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته مي شد و من به زمين فرو مي رفتم و اين چنين نشناخته و نسنجيده گستاخي نمي كردم. تا آن ساعت براي من، در همه روي زمين كسي از حسين و پدرش مبغوض تر نبود و از آن ساعت به بعد، كسي نزد من از او و پدرش محبوب تر نيست.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۰ساعت 19:20  توسط عبدالله  | 

طآيت الله مكارم شيرازي:
براساس كلام حضرت اميرالمومنين(ع)، مردم سه دسته هستند. دسته نخست، دانشمندان و عالمان رباني مي باشند. دسته ديگر افرادي كه دنبال علم عالمان رباني مي روند و دسته ديگر افرادي هستند كه نور علم بر آنها نتابيده است... دسته سوم افرادي بي ارزش و بي سر و پا هستند كه هرجا سر و صدايي شود، دنبال آن مي روند و همانند برگ هاي پاييزي با وزش باد به اين طرف و آن طرف مي روند؛ بنابراين، انسان ها بايد تلاش كنند حداقل جز افرادي باشند كه به دنبال فراگيري علم علما هستند1.
سلوك علمي و الهي انسان
آيت الله صافي:
سيرعلمي بايد در راستاي سيرالهي و عبادي باشد؛ انساني كه دنبال علم اندوزي مي باشد، اگر در مسير الهي قرار گيرد، به گونه اي كه دنبال ايجاد استقلال براي جامعه اسلامي باشد، درس خواندن و حضور او در كلاس، همه عبادت خداوند مي شود كه از بسياري از عبادت ها كه انسان انجام مي دهد، باارزش تر است. 2
لزوم عمل به فريضه
امر به معروف و نهي از منكر
آيت الله صافي:
در اين موقع حساس، تكليف همه بدون استثناء، رعايت احكام شرع و حلال و حرام دين است، و هر كس برحسب توان خود بايد امر به معروف و نهي از منكر نمايد تا تدريجا معروف، منكر نشود و منكر عنوان معروف پيدا نكند. همه بايد بدانند تظاهر به بي حجابي كه شكستن حريم شرع مقدس و عادي نمودن گناه است و جنبه بدآموزي نيز دارد، اشاعه ي فساد محسوب مي شود و حكومت بايد با آن برخورد نمايد. همچنين اختلاط بين زن و مرد نامحرم به خصوص در ادارات و مراكز علمي، مفاسدي بر آن مترتب است كه باعث انحطاط در فراگيري علوم مي شود.
نهي از منكر وظيفه همه مسلمان ها است؛ هر كس بايد از خانواده و اطرافيان خود شروع كند و با بيان متين، نهي از منكر نمايد. مسئولان امر هم كه قدرت و توانائي دارند بايد طبق وظيفه، اقدام نمايند و جلوي منكرات را بگيرند. اينجانب هم كرارا اين مفاسد را به اولياء امور تذكر داده ام و باز هم تذكر خواهم داد3.
شاخص هنر اسلامي
آيت الله جوادي آملي:
اگر سرگرمي و بازي به هنر و هنرمند اعتلا نيابد، (شخص) باخته است و اگر بازي هاي سينما و فيلم به هنر تبديل نشود (او) اين فن را باخته است.
... براي هنر اسلامي، يك قانون اساسي لازم است كه فرق بازي، سرگرمي و هنر چيست؟ حال اگر كسي لفظ را عوض كند كافي نيست، بلكه واقعا بايد بازي به هنر تبديل شود و تكامل پيدا كند.
... اگر كسي به صورت پيامبر در اين عصر مبعوث مي شد، گزاف نبود كه با زبان هنر سينما بيايد. 4
حد كفاف در امور مادي
آيت الله شيخ مجتبي تهراني:
اگر خداوند كار را به من واگذار كند، مي گويم تمام عالم را به من بده! زيرا هواي نفساني من اين طور اقتضا مي كند. انسان هرچه بيشتر به خواسته هاي نفساني اش برسد، تشنه تر مي شود؛ در روايات اين مسئله را به آب شور دريا تشبيه كرده اند كه هرچه بيشتر بخوري، تشنه تر مي شوي. آنچه كه از ناحيه رب براي من در امور مادي دنيوي مصلحت انديشي شده، اين است كه سقف تعيين كرده اند و به ما گفته اند كه بيش از اين نخواه. بنابراين هيچ تعارضي در اين مسئله وجود ندارد5.
سياست جزيي از دين
آيت الله مصباح يزدي:
جمله شهيد مدرس گاهي به صورت شعاري سياسي مطرح مي شود كه از آن انتظاري بيش از تأثير يك شعار سياسي نمي رود، اما براي اهل فكر و معرفت لازم است كه درباره اين عبارت بينديشند و دقت كنند كه اين شعار چرا و در برابر چه كساني مطرح شد.....با دقت در محتواي شعار مرحوم مدرس خواهيم ديد كه آن عبارت براي ما شعاري سياسي و فرهنگي است و در برابر همه مكاتب فلسفي و سياسي دنيا كارآيي دارد....ارتباط سياست با دين، ارتباط يك پاره خط با كل خط است و ازنظر ما سياست جزيي از دين است....سياست در دين نيز بايد و نبايدهايي است كه از سوي خداوند تعيين شده و نماد آن در عصر حاضر، تبعيت از رهبري و ولايت فقيه است. (6)
ملعونين از زبان قرآن
آيت الله علوي گرگاني:
در قرآن كريم گفته مي شود: «اقيموالصلاه »، نماز به پا داريد؛ حال اگر كسي قرآن را بخواند و يا آيات آن را حفظ كند، ولي در عمل، در خواندن نماز كوتاهي كند، به گونه اي كه برخي از نمازها را در اول وقت و برخي را با تأخير و يا برخي از آنها را به جا نياورد، به وظيفه خود عمل نكرده است.
...براساس آيات قرآن، آنهايي كه قرآن مي خوانند، مگر مي شود در آن تدبر نكنند. چطور مي شود كه انسان قرآن بخواند ولي دروغ بگويد، غيبت كند و...؟
برخي از افراد تلاوت قرآن دارند، اما قرآن آنها را لعنت مي كند، چون خلاف آيات آن عمل كرده اند؛ بنابراين سعادت با افرادي است كه قرآ ن را بخوانند و به آن نيز عمل كنند.(7)
كم كاري در مقوله زكات
حجت الاسلام قرائتي:
ما در بخش حج خيلي خوب كار كرده ايم تا جايي كه سرلشكر ما حاضر است براي حج لپه پاك كند و سازمان حج و زيارتمان ساختمان آنچناني دارد ولي در اين كشور هيچ كس حاضر نيست براي زكات كار كند و براي زكات يك اتاق كاهگلي هم نداريم... تا زماني كه در شكم هايمان «گندم هاي زكات نداده» باشند طرح هاي عقيدتي جواب شايسته نخواهد داشت.(8)
شرايط تحول در علوم انساني
حسن رحيم پور ازغدي:
ما چالش هاي گوناگون و بزرگي با غرب داريم و بايد براي ايجاد تحول؛ فلسفه، جامعه شناسي و كارآمدي علوم انساني غرب مورد تحليل و بررسي قرار گيرد... متأسفانه در كشور هيچ فلسفه اي براي پذيرش دانشجو در علوم انساني وجود ندارد و فقط به دنبال افزايش آمار دانشجويان هستيم و شرايطي پيش آمده كه گويي مسابقه جذب دانشجو داريم... هيچ برنامه اي در جمهوري اسلامي براي هدفمندسازي جذب دانشجو وجود ندارد و در نقشه علمي كشور هم اين مسئله مورد توجه قرار نگرفته بود... در هيچ يك از رشته هاي علوم انساني در كشور مرجع اصلي كتاب انديشمند ايراني مسلمان نيست و هيچ كرسي تشكيل نشده است كه نتيجه اي جدي در امر آموزش و پژوهش داشته باشد... جمهوري اسلامي با بخشنامه دستوري نمي تواند تحول در علوم انساني ايجاد كند و اين اساتيد هستند كه بايد با عمق بخشيدن به فعاليت هاي پژوهشي براي تحقق اين امر تلاش كنند.(9)
پي نوشت ها
1- حوزه، 12/6/09
2- همان، 71/6/09
3- همان، 02/6/09
4- ايرنا، 61/6/09
5- خبر آنلاين، 5/6/09
6- فارس، 81/6/09
7- حوزه، 51/6/09
8- شفاف، 8/6/09
9- خبر آنلاين، 31/6/09

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۰ساعت 19:17  توسط عبدالله  | 

آرام آرام دارد نزديك مي شود، دقت كني حس مي كني، وعده ي خداوند بر روي زمين را مي گويم.
دقيق كه بشوي نشانه هايش را مي بيني، از همين همسايه ها كه كنارشان زندگي مي كني تا مركز تظاهر به آزادي.
راستي تا به حال به حس يه كنكوري قبول نشده فكر كرده اي ؟ كسي كه بعد از كنكور خود را شماتت مي كند كه اي كاش فقط چند ساعت در روز بيشتر درس مي خواند تا همراه شما وارد دانشگاه شده باشد ! اما فقط برايش همين حس باقي مانده ! داشتم فكر مي كردم نكند جا بمانيم !
از ظهور ....
58 سال پيش پدران ما لياقت خود را در همين سنگر ها يي كه شما تازه مي خواهيد به آن قدم بگذاريد نشان دادند آن روز كه خفت نيكسون آمريكايي را در دانشگاه تاب نياوردند و سه قطره خون فضاي دانشگاه را لاله گون كرد . آن روز ها كه امپرياليست جهاني حس كرد كه ممكن است همه چيز طبق باب ميل او نباشد و بوي تغيير را لمس كرد تغييري فراتر از ذهن وتصورش . پس چون او را از اين تغيير خوش نيامد به كمك شاه جوان پهلوي كه هنوز چيزي از رمز و راز سياست نمي دانست شتافت؛ او كه مي خواست به اصطلاح ايران را از توحش به دروازه هاي تمدن بزرگ نزديك سازد حال دست به دامن شعبان بي مخ هايي شده بود تا اوج دموكراسي غربي را به ايران بفهماند .
اما ناگهان ايران را زلزله اي فرا گرفت كه فقط قدرتمندان غربي و آ مريكايي را لرزاند . انقلابي خارج از تعريف ها و تفكرات شكل گرفت و اين همه مستكبرين را به وحشت انداخت . انقلاب هنوز فرزند نورسيده اي بود كه فرعونيان خواستند در قنداق او را بكشند جنگي به نام عراق به راه انداختند كه در آن از غرب تا شرق از 18 ملت در برابر اين نوزاد ايستادند اما سرانجام شكست خوردند . جهان پس از جنگ قدرت فرزندان فرماندهي از ديار خمين را حس كرد و و مانند مار زخم خورده بر خود پيچيد . فرزندان آقا روح الله خانه اش را هم ويران كرده بودند . صداي فطرت انقلاب در جهان طنين انداز شد . فتنه ها و دسيسه ها و تحريم ها اثر نمي كرد . امام روح الله مركز فرماندهي دشمن را شناخت و آن را بلند بيان كرد « اسرائيل اين غده ي سرطاني بايد از صفحه ي روزگار محو بشود ...» كلام و راه انقلاب ، مظلومان را خوشحال مي كرد و به آنان اين باور را مي داد كه مي توان با دست خالي هم جنگيد .
امام امت بال هاي خود را گشود و تا آسمان پرواز كرد مردم بزرگ ترين تشييع تاريخ را برايش برپا كردند همه گريستند كودك و بزرگ زن و مرد . مستكبرين پنداشتند انقلاب به پايان رسيده اما انقلاب ادامه داشت صداي انقلاب هر روز بلند تر و بلند تر مي شد. سيد ديگر جانشين امام شد و هيچ فتنه اي ايران را نلرزاند.
از سوي ديگر ؛ صداي امام از گلوي سيدي خارج از ايران بيرون آمد سيدي از شهر صور شهري نزديك به فلسطين اشغال شده . فرزندان انقلاب در بيروت شهر عيش و نوش پادشاهان به پا خاستند 33 روز جنگ با اسرائيل يا با دنيايي پر از تجهيزات در مقابل دست هاي خالي باز هم با پيروزي فرزندان حزب الله به پايان رسيد و اسرائيل به زانو در آمد . اكنون اسرائيل شب ها از ترس حزب الله خواب ندارد .
دنيا شنيد صداي خرد شدن
استخوان هاي استكبار را . تحريم هاي
بي اثر تر شد . ناجوانمردي هاي اسرائيل و آه كودك مصلوب فلسطيني جهان را به خود آورد . اتفاق مباركي كه كشور يك نامبارك را به جوشش آورد. نوبت مصر سرزمين فراعنه بود . مصر جوشيد و ديكتاتورش را نابود كرد .
قيام هاي مردمي در يمن همزمان با مصر شروع شد علي عبد الله صالح رئيس جمهور مادام العمر يمن فرار كرد . شيعيان بحرين در زير چكمه هاي آل خليفه فرياد هاي عدالت خواهي سر مي دهند هر چند كه رسانه هاي جهان نديدشان انگارد . ليبي سرهنگ خود را به پنهان شدن واداشته هر چند كه آمريكا هم به جنگ در آن پرداخت و مردم را به خاك و خون كشيد
آري اين صداي پاي انقلاب اسلامي است كه كم كم صدايش را مي شنويم در سراسر جهان . مردماني كه در دست هيچ چيزي ندارند ولي در دل درخت پر باري دارند كه قدرت آن را به جهان نشان مي دهند قدرتي فراتر و آسماني به نام ايمان كه متصل مي شود به قدرت حضرت قائم ( عج)، ان شاء الله.
جهان به دنبال نشان دادن قدرت دست هاي خالي به زورگويان است از قافله عقب نماني .
«و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روي زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان و وارثان گردانيم.»

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۰ساعت 19:9  توسط عبدالله  | 


قال الامام الحسن(ه): من عرف الله، احبه و من عرف الدنيا، زهدفيها و المؤمن لايلهوحتي يغفل و اذا تفكر حزن.
امام حسن(ع) فرمود: هر كس خدا را شناخت دل به او مي بندد و او را دوست دارد، و هر كس دنيا را بشناسد، نسبت به آن زاهد و بي رغبت است و شخص مؤمن هرگز خود را مشغول و سرگرم دنيا نمي كند تا اينكه غافل شود، و هنگامي كه به فكر و انديشه افتد غمگين و محزون گردد.(1)

1-مجموعه ورام، ج1، ص52

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:27  توسط عبدالله  | 

پرسش:
از منظر آيات و روايات چه راهكارهايي براي كنترل و تعديل غريزه جنسي توصيه و تاكيد شده است، لطفاً به نحو اجمال آنها را توضيح دهيد؟
پاسخ: در بخش هاي قبلي پاسخ به اين سؤال به راهكارهايي همچون: توجه به كرامت انساني، ياد مرگ، ازدواج، عفت پيشگي، صبر و مقاومت، جهاد اكبر و تقويت اراده از منظر آيات و روايات اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
8-مواخذه و تنبيه
تعديل غريزه جنسي به نحو اجمال با دو مشكل اساسي روبه روست: نخست آنكه، طبيعت بشري باتوجه به بعد مادي و حيواني اش، ميل به ارضاي به قيد و شرط تمايلات نفساني دارد و بديهي است كه تعديل غريزه جنسي، به معناي مهار و كنترل آن و مقابله با زياده خواهي جنسي است.
و سختي اين كار بر كسي پوشيده نيست. علاوه بر اين كه اگر كسي مدتي از عمر خويش را با بعضي از انحراف هاي جنسي گذرانده باشد، براي او طبيعت ثانوي ايجاد كرده و مبارزه با آن عادت و نهادينه كردن عادت هاي پسنديده درنهايت دشواري و صعوبت است. با توجه به اين دو چالش مذكور، آدمي گذشته از همت والا به محرك هايي نيازمند است، تا نفس مايل به تنبلي و ركود را به حركت و تلاش وادارد و در طريق مجاهدت با نفس ثابت قدم و مقاوم گرداند. در اين ميان، مهم ترين محرك، تنبيه و مجازات و به تعبير علماي اخلاق، معاتبه و معاقبه نفس است. مجازات خويشتن در برابر زياده خواهي جنسي از ملامت شروع مي شود و سپس به مراحل شديدتر مانند محروم كردن خويشتن از بعضي لذائذ زندگي در يك مدت معين منتهي مي گردد. بنابراين براي مقابله با طغيان غريزه جنسي گاهي لازم است عقوبت هايي در نظر گرفته شود تا نفس سركش تاديب گردد. امام علي(ع): در شرح يكي از اوصاف پرهيزگاران مي فرمايد:
«هرگاه نفس، او را در انجام دادن وظايفي كه خوش ندارد سركشي كند، او هم از آنچه دوست دارد و محرومش مي سازد و از اين طريق نفس سركش را مجازات مي كند.» (نهج البلاغه، خطبه 193)
در جاي ديگر آن حضرت مي فرمايد: «هنگامي كه نفس بر تو سخت گيرد، تو هم بر او سخت گير تا در برابر تو تسليم گردد.» (غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 319)
در حالات فقيه بزرگ آيت الله بروجردي نقل شده كه هرگاه عصباني مي شد، بلافاصله از همين پرخاش مختصر پشيمان شده و در مقام عذرخواهي و جبران برمي آمد و طبق نذري كه داشت، فرداي آن روز را براي جبران اين كار روزه مي گرفت و به اين ترتيب خود را در برابر اين كار كوچك معاقبه مي فرمود. (اخلاق در قرآن، مكارم شيرازي، ج 1، ص 264)
آري مراقبه و محاسبه، در صورتي تأثير دارد كه معاقبه و كيفرهاي مناسب براي هوا و هوس هاي سركش درنظر گرفته شود وگرنه اثر آن بسيار ضعيف خواهد بود.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:24  توسط عبدالله  |