پيامبر گرامي(ص) پس از مبعوث شدن به رسالت از غار حرا به خانه بازگشتند. باري سنگين بر دوش آن حضرت آمده بود: «انا سنلقي عليك قولا ثقيلا» جبرئيل نازل شد و آيات اول تا دهم سوره مزمل را آورد. در حقيقت با يك دستورالعمل دوازده گانه كه بهترين ابزار كار براي تحمل آن بار سنگين بود بر پيامبر(ص) وارد شد: خداوند متعال در اين آيات شريفه مي فرمايد: اي رسولي كه عباي نبوت به دوش تو آمده است! از اين دستورالعمل كمك بگير!
اول: شب زنده داري؛ «قم الليل الا قليلا»
دوم: نماز شب (تهجد)؛ «ان ناشئه الليل هي اشد و طئاً و اقوم قيلا»
سوم: تمسك به قرآن: «ورتل القران ترتيلا»
چهارم: اراده: «ان ناشئه الليل هي اشد وطئاً»
پنجم: قاطعيت در گفتار: «واقوم قيلا»
ششم: فعاليت مدام؛ «ان لك في النهار سبحاً طويلا»
هفتم: ذكر مدام؛ «واذكر اسم ربك»
هشتم و نهم: دعا و انقطاع الي الله: «وتبتل اليه تبتيلا»
دهم: «توكل: «رب المشرق و المغرب لااله الا هو فاتخذه وكيلا»
يازدهم: صبر؛ «فاصبر علي ما يقولون»
دوازدهم: سعه صدر؛ «واهجرهم هجراً جميلا»
... در واقع خداي سبحان با ابلاغ اين دستور العمل، برنامه رسالت پيامبر گرامي(ص) را تدوين فرموده است. برنامه جامعي كه نقشي اساسي و حساس در امر رسالت براي پيامبر اكرم(ص) داشت و آن حضرت با استفاده از اين دستورالعمل، فعاليت تبليغي و رسالت خويش را آغاز كرد و پس از تحمل شدايد و پشت سر نهادن موانع فراوان و فشارهاي كفار، توانست در مدت كوتاهي جامعه عرب جاهلي را متحول و دگرگون سازد و با يك انقلاب دروني، افرادي مهذب و باتقوا تربيت كند.1

1-تفسير حضرت آيت الله حسين مظاهري، ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 553، ص 5

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:19  توسط عبدالله  | 

نماز كامل ترين و زيباترين شيوه نيايش و پرستش است. ساختار نماز به گونه اي است كه برترين حالات و كلمات براي ارتباط گفتاري و رفتاري در آن فراهم آمده است. اوج حالات بندگي و خضوع در رفتار را در كنار بهترين حالات خشوع قلبي مي توان در نماز به دست آورد.
نماز هر چند كه رفتار ارتباطي ميان بنده و خداست؛ ولي تاثيرات شگرفي در همه ابعاد زندگي مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي انسان به جا مي گذارد. از اين رو بر نماز به عنوان ستون دين و استوانه بندگي و پرستش تاكيد شده است و آن را مرز ايمان و كفر دانسته اند. به اين معنا كه فرد مومن به خداوند، بهترين جلوه ايمان خويش را در نماز مي يابد و كافر با انكار و ترك نماز، آن را به نمايش مي گذارد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تاثيرات و آثار مادي و معنوي نماز در زندگي بشر را با بهره مندي از آيات قرآني تبيين كند و از اين راه برخي از اهداف و فلسفه نماز را روشن سازد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
حقيقت و اهميت نماز
نماز واژه اي فارسي به معناي كرنش كردن و به خاك افتادن است. اين واژه به عنوان معادل واژه عربي صلات بكار مي رود كه در اصل به معناي نيايش و دعاست. اما در اصطلاح شرعي، صلات نوعي اعمال عبادي همراه با ركوع و سجود به صورت ويژه و با اركان و اذكار مخصوص است. (التبيان، ج 1، 56)
نماز نمادي از بندگي، اطاعت (برهان قاطع، ص 1145) و بيانگر فرمان برداري، كرنش، تعظيم، سرفرود آوري براي تعظيم و عبادت مخصوص مسلمانان است. (لغت نامه، دهخدا، ج 13، ص 20100، فرهنگ معين، ج 4، ص 2810)
حقيقت نماز اين است كه انسان در همه احوال به ياد و ذكر خداوند باشد (بقره، آيات 238 و 239 و نيز طه، آيه 14 و عنكبوت، آيه 35 و ال عمران، آيه 191)؛ چرا كه ذكرالله كه در آيات بيان شده، اداي نماز در احوال گوناگون است (كشاف، ج 1، ص 453)
انساني كه همواره در نماز و ذكر الله است، در حقيقت مي خواهد تذلل و خضوع بلكه خشوع خود را در برابر خداوند و پيشگاه وي به نمايش بگذارد (حج، آيه 77) و با اين كار زيباترين و كامل ترين نوع پرستش و نيايش را به جا آورد؛ چرا كه نماز بارزترين و آشكارترين كار نيك و نشانه پرستش و بندگي است. (هود، آيه 114)
از آن جايي كه حقيقت نماز، اظهار خضوع و خشوع است. انسان به عنوان بنده فقير و نيازمند مي بايست همواره به منبع فيض و بي نيازي متصل باشد تا همانند لامپي از حقيقت نوري خداوند براي بقا و دوام بهره مند شود و دل و جانش به اين حقيقت نوري روشن شود. بنابراين نمازگزار واقعي آن است كه همواره در حالت خضوع و خشوع و اتصال و دايم الذكر باشد. باباطاهر عريان خوش سروده است:
خوشا آنان كه الله يارشان بي
به حمد و قل هوالله كارشان بي
خوشا آنان كه دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بي
نماز به سبب اين كه ستون دين و دينداري، مرز ميان اسلام و كفر و حقيقت بندگي است، نخستين فريضه و واجب در اسلام است. نماز ظهر به سبب اين كه در بهترين زمانها انجام مي شود و به عنوان يك شعار ايمان و بندگي در برابر ديدگان همگان قرار مي گيرد، نخستين فريضه درميان نمازهاي واجب قرار گرفته است. امام صادق(ع) در ذيل آيه 78 سوره اسراء مي فرمايد كه نماز ظهر به عنوان نخستين فريضه در اسلام قرار داده شده و خداوند اين معنا را در اين آيه تبيين نموده است. (نگاه كنيد: تفسير نورالثقلين، ج3، ص200، حديث372)
از اين رو خداوند در بيش از 60 آيه از نماز به عنوان مهم ترين تكليف بشر ياد كرده و انسان را بر انجام آن تشويق و ترغيب نموده است. حتي براساس آيه 56 سوره ذاريات، جن و انس براي نماز و بندگي آفريده شده اند و نماز به عنوان كامل ترين و زيباترين جلوه بندگي هدف آفرينش و فلسفه آن معرفي شده است. به سبب همين اهميت نماز است كه خداوند در آياتي از جمله 57 و 58 سوره مائده نماز را از اركان اساسي دين معرفي كرده است؛ زيرا به كساني كه به نماز و دين به عنوان امري بيهوده و لغو مي نگرند و نمازگزاران را تمسخر مي كنند، هشدار مي دهد. به اين معنا كه ازنظر خداوند نمازگزاردن عين دينداري و از اركان اصلي دين است. بر همين اساس پيامبر گرامي(ص) نماز را ستون دين بر شمرده و فرموده است: الصلاه عمود الدين.
خداوند بخاطر اهميت و اركان بودن نماز است كه اداي نماز را در هر حالت ممكن، ضروري دانسته است (آل عمران، آيه191) و بر انسان است كه نماز را در حالات مختلف سلامتي و بيماري و عذر به جا آورد و در انجام آن كوتاهي نكند. (الكشاف، ج1، ص453)
همچنين خداوند در آياتي از جمله 238 و 239 سوره بقره و 101 و 103 سوره نساء، برگزاري نماز حتي در شرايط دشوار و صحنه هاي نبرد را واجب و ضروري دانسته است. براساس روايات معتبر، حتي كسي كه درحالت غرق شدن است بر اوست نمازش را حتي با ايما و اشاره درحد امكان به جا آورد. اين كه نماز در همه حالات از جمله جنگ و غرق شدن و بيماري هاي سخت ترك نمي شود و واجب است تا درحد امكان آن را به جا آورد، خود بيانگر اهميت نماز در اسلام و جايگاه بلند و رفيع آن است. از اين رو در همه شرايع پيشين از آدم(ع) تا خاتم(ص) بر نماز به عنوان ستون دين و قربان كل تقي به سوي خداوند تأكيد شده است. خداوند در آيه 43 سوره نساء نيز به شكلي بر اين اهميت تأكيد كرده است؛ چنان كه واجب بودن اقامه نماز بر ميت خود بيانگر اهميت نماز است. (توبه، آيه82)
همچنين از آيات 18 و 19 جن كه سخن از ازدحام جنيان در اطراف پيامبر(ص) براي مشاهده عبادت و نماز آن حضرت(ص) است به خوبي مي توان دريافت كه نماز حتي براي جنيان چنان از اهميت برخوردار بوده كه براي يادگيري جزئيات آن نزد آن حضرت(ص) ازدحام مي كردند؛ چنان كه نماز آن حضرت(ص) براي جنيان شگفت آور و جذاب بوده است. (الميزان، ج20، ص50)
در اهميت نماز به مسأله توقيفي بودن آن بايد اشاره كرد. نماز به سبب اهميت آن، از سوي خداوند تعليم داده شده و خداوند براساس آيه 239 سوره بقره از انسان مي خواهد تا آن را آنطور كه تعليم داده شده به جا آورد. پس خداوند خود تعليم دهنده اذكار و اعمال نماز به انسان است كه اين معنا بيانگر اهميت نماز مي باشد.
براي درك اهميت و جايگاه هر چيزي مي توان از آثار و كاركردهاي آن نيز استفاده كرد. با نگاهي به تأثيرات شگرف نماز در همه ابعاد زندگي بشر مي توان دريافت كه نماز تا چه اندازه اهميت و ارزش دارد و چرا آن را ستون دين و مرز ايمان و كفر دانسته اند.
آثار مادي و معنوي نماز
چنان كه گفته شد، نماز، آثار و كاركردهاي بسياري در زندگي مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي بشر دارد. خداوند در آيات چندي مؤمنان را مكلف به انجام و اقامه نماز مي كند تا از آثار آن بهره مند شوند. (طه، آيه132) خداوند در اين آيه مي فرمايد كه ما با فرمان نماز نمي خواهيم از تو رزق و روزي طلب كنيم و يا نيازي از خود را برآورده سازيم، بلكه مي خواهيم خود تو از آثار و بركات نماز بهره مند شوي؛ چرا كه نماز مايه تقرب به خدا و عامل متاله (خدايي شدن) و مظهريت يافتن بشر از مقام ربوبيت الهي مي شود.
از جمله آثار مهم معنوي نماز در زندگي دنيوي و اخروي مي توان به آرامش و آسايش اشاره كرد. خداوند در آيه 227 سوره بقره از همگان مي خواهد تا نماز را برپا دارند؛ چرا كه عامل مهم ايجاد آرامش و برطرف كننده خوف و حزن است. اين بدان معناست كه انسان مي تواند از طريق برپايي نماز، به يكي از دو مولفه اصلي و اساسي سعادت و خوشبختي يعني آرامش و آسايش (امنيت) دست يابد. افزون بر اين، نماز از اين ويژگي برخوردار است كه آرامش را نه تنها در دنيا بلكه در آخرت و نه تنها در شكل محدود و ناپايدار بلكه به شكل پايدار و جاودانه تثبيت مي كند و آدمي را به آرامش مطلق و كامل و جاودانه مي رساند. (همان)
از ديگر كاركردها و آثار نماز مي توان به آسايش يعني دومين مولفه خوشبختي و سعادت اشاره كرد. خداوند در اين آيه و نيز آيات بسيار ديگر، بيان مي كند كه اگر انسان به رزق كريم (انفال، آيات 3 و 4)، فضل الهي (فتح، آيه 29) و بهره هاي اخروي از ماديات و معنويات نياز دارد به نياز رو آورد و آن را برپا دارد. (بقره، آيه 110 و ابراهيم، آيه 31 و نيز مزمل، آيه 20)
بنابراين، با نماز مي توان به سعادت واقعي و حقيقي دست يافت؛ زيرا آرامش و آسايشي كه در پي برپايي نماز نصيب آدمي مي شود، آرامش و آسايش ابدي است. پس مهم ترين و اساسي ترين دغدغه بشر در طول تاريخ، با برپايي نماز برطرف مي شود و انسان به سعادت و خوشبختي مي رسد.
خداوند در آياتي از جمله 45 و 153 سوره بقره و آيه 132 سوره طه، نماز را آسان كننده سختي ها براي انسان معرفي مي كند. پس اگر انسان هر سختي دارد مي تواند از طريق نماز آن را به آساني تبديل كند. زمخشري ذيل آيه مي نويسد كه مقصود آيه اين است كه در برابر بلايا و سختي ها به نماز پناه بريد. (كشاف، زمخشري، ج 1، ص 134)
نماز همچنين استقامت را در انسان تقويت مي كند و موجب مي شود برخلاف همه فشارهاي دروني و بيروني، حركت و مقاومت كند و آن چه را مامور است يا مطلوب باشد به جا آورد. (هود، آيات 112 و 113)
خداوند نماز را از عوامل پايداري و استواري در دين (بينه، آيه 5) و مايه قوام و سامان دهنده امور اجتماعي مي داند. (بينه، آيات 4 و 5) چرا كه يكي از مصاديق دين استوار، احكام و دستورهايي است كه حافظ مصالح جامعه است. (الميزان، ج 20، ص 339) از اين رو خداوند به صراحت در آيه 170 سوره اعراف، به نقش نماز در اصلاح فرد و جامعه اشاره مي كند وخواهان تمسك به نماز براي رسيدن به اهدافي از اين دست مي شود.
اقامه نماز همچنين از عوامل تحكيم برادري ايماني و تقويت پايه هاي اخوت ديني ميان مردم است كه خود عامل مهم در همگرايي اجتماعي و همدلي و انسجام جامعه مي باشد. (توبه، آيات 7 و 11)
نمازگزاران با بهره مندي از بركات نماز، مي توانند در جامعه از جايگاه برتري بهره مند شوند و تلاوت قرآن همراه با اقامه نماز موجب مي شود تا خداوند ايشان را به مقام برتر برساند و از فضيلتي خاص برخوردار سازد. (آل عمران، آيه 113) مراد از سجده در آناء الليل، نماز عشاء و يا مابين مغرب و عشاء است و مقصود از سجده نيز نماز است. (مجمع البيان، ج 1 و 2، 816)
از جمله فضيلت ها و برتري هايي كه نماز براي نمازگزار پديد مي آورد، دست يابي به مقام اسوه بودن است كه خداوند در آيه 78 سوره حج به آن اشاره كرده است؛ چرا كه در اين آيه نمازگزاران را گواهان بر اعمال دانسته است كه خود بيانگر نقش كليدي در جامعه از سوي آنان به عنوان اسوه و سرمشق است. (الميزان، ج 12، ص 212)
نماز مايه اميدواري به لطف و پاداش جاويد خداوند است. (فاطر، آيه 29) و نمازگزار با برپايي نمازش، زمينه اميد به هدايت الهي (توبه، آيه 18) را در دل خود روشن مي سازد و حتي اميدوار خواهد بود تا به مقام رضا بلكه شفاعت دست يابد كه همان مقامات راضيه و مرضيه يعني قرب نوافل و فرائض است. (طه، آيه 130)
در روايات ذيل آيه اخير يادآور شده اند كه آيه به نماز و اوقات آن اشاره دارد (تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 407، احاديث 180 و 181) و همچنين مقصود از سجده در نماز نيز همان نماز مي باشد. (مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 816)
به هر حال، نماز، گل اميد را در دل ها شكوفا مي سازد و مايه اميدواري انسان به رحمت الهي (توبه، آيه 71؛ نور، آيه 56) و زمينه ساز افزايش فضل و بخشش الهي در حق نمازگزار است.(فاطر، آيات 29 و 30)
نماز مايه بهره مندي آخرتي انسان (بقره، آيه 110)، بهره مندي از دريافت بشارت هاي خوش و نيك (آل عمران، آيه 39 و توبه، آيه 112) و عامل جلب رحمت (توبه، آيات 5 و 71)، رزق الهي (انفال، آيات 3 و 4 و طه، آيه 132) و فضل خداوندي (نور، آيات 37 و 38 و فتح، آيه 29) است.
اگر كسي بخواهد افزون بر رهايي از دوزخ، دستگير ديگران باشد و در حق ديگران شفاعت كند، مي بايست به نماز به عنوان يكي از عوامل نماز و تربيت و بهره مندي از آن در قيامت توجه كند. (مدثر، آيات 42 تا 48 و طه، آيه 130 و آيات ديگر و نيز تفسير تبيان، ج 7، ص 223)
نماز و تربيت
نمي توان از نقش تربيتي نماز غافل شد؛ زيرا نماز تاثير شگرفي در تربيت آدمي دارد و مراقبت بر آن اين تاثير را دو چندان مي سازد. (ابراهيم، آيات 37 و 40، مريم، آيه 55، طه، آيه 132 و آيات ديگر) از اين رو خداوند نماز شب را بر پيامبر(ص) واجب كرده است تا آن حضرت(ص) آمادگي دريافت قرآن و رسيدن به مقام محمود از جمله شفاعت كنندگي داشته باشد.(اسراء، آيه 79 و مزمل، آيات 2 تا 6)
برپايي نماز و مراقبت بر آن از عوامل موثر در تربيت خانوادگي است (ابراهيم، آيات 37 و 40 و مريم، آيه 55) خداوند اقامه نماز را به عنوان يكي از تعاليم مهم الهي براي تربيت همسران معرفي مي كند. (احزاب، آيات 32 و 33)
نماز همچنين، موجب تقوا (بقره، آيات 2 و 3 و 177 و نيز انعام آيه 72) و ترغيب ديگران به آن است (علق، آيات 10 تا 12)
انسانها با نماز مي توانند سير و سلوك و رياضت شرعي را به درستي تجربه كنند و با متاله شدن به خداوند تقرب جويند و به مقامات قربي برسند (انفال، آيات 3 و 4 و نيز شعراء، آيات 217 تا 219 و علق، آيات 9 و 10 و 19)
اين گونه است كه مورد تكريم خداوند مي شوند و از مقام كريم بهره مند شده و مظهر ربوبيت الهي مي شوند. (معارج، آيات 19 تا 35 و انفال، آيات 3 و 4) پس در سير معراجي و صعودي خود در جرگه مومنان (انفال، آيات 3 و 4) صادقان (بقره، آيه 177)، متقين (بقره، آيات 2 و 3 و 177)، محسنان (هود، آيات 114 و 115)، مصلحان (اعراف، آيه 170)، مخبتان (حج، آيات 33 و 35) و ابرار (بقره، آيه 177) وارد مي شوند.
نماز عامل مهمي در آسان شدن كارها و رفع سختي ها و همچنين تحمل دشواري ها (بقره، آيات 45و 153)، رفع مشكلات (همان)، رفع فقر و تهيدستي (طه، آيه 132 و نيز كشاف، ج 3، ص 99) و افزايش صبر و شكيبايي انسان در برابر بلاها و ناگواري ها و مصيبتها (معارج، آيات 20 تا 22) مي شود.
نماز موجب تكفير و محو گناهان مي شود. (مائده، آيه 12 و هود، آيه 114) كساني كه گناهي را مرتكب شده اند و در انتظار عوارض و پيامدهاي آن هستند، مي توانند با نماز خود را از آثار و تبعات گناه در امان نگه دارند و در دژ استوار الهي درآيند و از آسيب بگريزند. نماز موجب خشيت قلب مومنان (انفال، آيات 2 و 3)، بهره مندي از دوستي و محبت الهي (ابراهيم، آيه 31)، رضا و خشنودي خداوند و در نتيجه بهره مندي از رضوان الهي (توبه، آيات 71 و 72؛ فتح، آيه 29)، طهارت روح و پاكي انديشه (توبه، آيه 108)، زدودن هر گونه آلودگي و پليدي (احزاب، آيه 33؛ فاطر، آيه 18)، نورانيت در سيماي ظاهر و باطن (فتح، آيه 29 و مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 192) و درنهايت دست يابي به ولايت الهي و خلافت و مظهريت ربوبيت خداوندي (مائده، آيه 55) مي شود.
خداوند برپا داشتن نماز را نشانه صداقت افراد در ايمان مي داند (بقره، آيه 177 و انفال، آيات 2 تا 4) چنان كه نماز را نشانه پذيرش اسلام (توبه، آيات 5 و 11)، قبولي ديگر اعمال آدمي از سوي خداوند (توبه، آيه 54) و نرمي و مدارا نسبت به ديگران (بقره، آيات 109 و 110) و عفو و گذشت نسبت به خطاها و اشتباهات ديگران (همان) برمي شمارد.
همچنين نماز مانع بخل ورزي (معارج، آيات 21 تا 25)، حرص و آزمندي (همان)، حزن و اندوه (بقره، آيه 277)، خوف و ترس (همان)، دنياطلبي و مال دوستي (طه، آيات 131 و 132)، شقاوت و بدبختي (مريم، آيات 31 و 32؛ اعلي، آيات 11 تا 15)، شهوتراني و هواپرستي (مريم، آيه 59)، قسم دروغ (مائده، آيه 106)، كتمان شهادت و حقايق (همان) گمراهي و ضلالت (مائده، آيه 12 و مريم، آيه 59)، گناه و منكرات (هود، آيه 114 و عنكبوت، آيه 25)، آتش دوزخ (اعلي، آيات 12 تا 15) و عذاب و اهوال قيامت (همان و بقره، آيات 45 و 48 و 177) مي شود.
هر كسي بخواهد در زندگي خود نظم ايجاد كند مي تواند به اوقات نماز به عنوان نظم دهنده توجه يابد (نساء، آيه 103) چنان كه با نماز مي تواند از افسار گسيختگي شهوات نيز در امان ماند. (مريم، آيه 59)
انسان هايي كه نمازگزار هستند، در يك فرآيند، انسان هاي اهل مدارا (بقره، آيات 109 و 110)، داراي عفو و گذشت (همان)، پندپذير (اعلي، آيات 9 تا 15)، بخشنده و اهل انفاق (معارج، آيات 21 تا 25 و نيز بقره، آيه 2) و پرهيزگار و ضدمنكرات و نابهنجاري هاي اخلاقي و اجتماعي و اهل معروف و كارهاي نيك و رفتارهاي هنجاري (عنكبوت، آيه 45) مي باشند.
اين ها گوشه اي از آثار و كاركردهاي نماز در زندگي مادي و معنوي در دنيا و آخرت است كه خداوند در اين آيات به آن ها اشاره كرده است. همين مجموعه به خوبي ابعاد زندگي را در بر مي گيرد و نشان مي دهد كه نماز چگونه سبك زندگي آدمي را تغيير داده و دگرگون مي سازد. باشد با بهره گيري از نماز افزون بر دست يابي به مقامات عالي انساني چون خدايي (رباني) شدن و تقرب جويي به آن، از فوايد ديگر آن در زندگي دنيا نيز بهره مند شويم و خود را در حفاظ امن آن قرار دهيم.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:14  توسط عبدالله  | 

در فرهنگ عربي مثلي است كه مي گويد: من له الغنم فعليه الغرم؛ هر كه سودي مي برد مي بايست غرامت آن را هم بپردازد. به اين معنا كه اگر خيري از جايي به تو مي رسد نمي بايست شرش را ديگري بچشد. بنابراين، تلخ و شيرين زندگي را بايد پذيرفت؛ چرا كه گل بي خار نيست. يكي از واجبات حقوقي اسلام، مسئله نفقه است كه شامل هزينه هاي معمولي و عادي يك شخص مي باشد. اين كه انسان از چيزي چون محبت و رحمت ديگري بهره مند شود، هرچند كه رحمت و محبت آن ديگري، بي منت است، ولي اين دليل نمي شود كه انسان مسئوليت خويش را انجام ندهد و از آن سرباز زند. اسلام براي اين كه پاداشي براي رحمت و محبت بي منت ديگري، قرار دهد، گوشه اي از اين پاداش را در شكل نفقه به عنوان قانون، لازم و واجب الاجرا درآورده است تا از طريق يك ماده قانوني و حقوقي، مسئوليت شخص را مشخص سازد.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا ماهيت و آثار و احكام اين ماده قانوني را در زندگي خانوادگي هر انساني تبيين نمايد.
احساسات مسئوليت آفرين
انسانيت انسان به عقل و عاطفه است. به اين معنا كه انسان جلوه هايي از خردورزي و احساسات است، هرچند كه تفاوت هايي ميان زن و مرد در نسبت آن دو است، ولي انسان بي خرد يا بي احساس و عاطفه، از دايره انسانيت بيرون است. از اين رو خداوند بر اين دو ويژگي انساني در بسياري از آيات تاكيد مي كند و انسان هاي بي خرد و بي احساس را چون چارپايان و جمادات برمي شمارد و حتي پست تر از آنان مي داند؛ چرا كه خداوند انسان را با اين دو ويژگي آفريده است و عدم وجود آن دو در هر شخصي به معناي دفن كردن آن به علل و عواملي است كه مي بايست شخص خود را بر آن سرزنش كند.
احساسات و عواطف در انسان، تجلي و نمادي از رحمت الهي است. به اين معنا كه رحمت الهي در انسان به شكل احساسات و عواطف تجلي مي يابد. از اين رو بازتاب احساسات به شكل مهر و محبت و رحمت در انسان بروز و ظهور مي يابد.
هر انساني به سبب همين احساسات و عواطف است كه با مفاهيمي چون همدردي، عشق، محبت، همذات پنداري و مانند آن آشنا مي شود. عشق ريشه دارترين مفهوم و مصداق احساسات و عواطف است كه جلوه هايي چون محبت، مودت، شعف و مانند آن مي يابد. اين احساس عشق به سبب آن كه پيونددهنده دو چيز از سويي و موجب سلب استقلال فردي از سوي ديگر مي شود، عامل بسياري از احساسات وعواطف ديگر بلكه حقوق و قوانين است. لذا عشق به عنوان يك احساس مسئوليت آفرين بروز مي يابد؛ چرا كه هر عشقي، پيوند جديدي را ميان دو فرد به وجود مي آورد كه نيازمند معيارهاي جديد در همه ابعاد زندگي است. زماني كه عشق پديد مي آيد، معيارهاي پيشين رخت بر مي بندد و دو نفر به نوعي وابستگي شديد مي رسند كه نمي توانند به تنهايي زندگي كنند و نيازهايشان را برآورده سازند.
هرچند كه عشق، پيوندي روحي و رواني است، ولي آثار خود را در همه ابعاد زندگي به جا مي گذارد. اين گونه است كه عاشقان رفتاري خاص دارند و بقاي هر يك به بقاي ديگري است. بر همين اساس از واژه عشقه براي تبيين اين معنا و پيوند جديد استفاده مي شود؛ زيرا عشقه به معناي پيچك است وعاشقان همانند پيچكي هستند كه به هم آويخته اند و از شيره جان و هستي يكديگر تغذيه كرده و بر يكديگر استوار هستند و جدايي آنها به معناي مرگ و نيستي خواهد بود.
بدين معني كه كوچك ترين جدايي در بخشي از اين پيچ عشق يا دوري از همديگر، آثاري چون افسردگي و دلمردگي و خستگي را به همراه مي آورد و پژمردگي را مي توان در عشاق دورافتاده و يا وارفته از هم ديد.
عشق همواره دوسويه است؛ بنابراين، هر عاشقي معشوقي است و هر معشوقي عاشق، لذا هر كس محبتي بي منت از سرتاپاي وجودش به ديگري مي بخشد تا ديگري از شهد شيرين زندگي او بهره برد و آن ديگري نيز همچنين بي منت عشق پيشكش مي كند و شهد در كام و جام جان مي ريزد.
داستان عشق و مسئوليت همانند داستان حق و تكليف است؛ زيرا براي هر حقي، تكليفي و براي هر تكليفي، حقي است و اين گونه نيست كه براي يك سو همواره حقي ثابت و براي سوي ديگر همواره تكليفي باشد؛ چنان كه برخي از بي خردان چنين گمان برده اند. از اين رو مي توان گفت كه هر كسي در برابر عشقي كه مي چشد، مسئوليت و تكليفي برگردن مي گيرد؛ چرا كه بي مسئوليت پذيري، اين پيوند از هم مي پاشد و يكي از دو پيچك زندگي، پژمرده و در نهايت خشك مي شود و زندگي را از دست مي دهد. از اين رو پيوند عشاق را مودت دانسته اند كه به نوعي بده و بستان است كه البته با بده و بستان هاي تجاري و بازاري فرق دارد؛ چرا كه مبناي اين بده و بستان همواره احساسات و عواطف است كه از آن به رحمت و محبت ياد مي شود.
نفقه، مسئوليت پذيري و تعادل سازي
نفقه يكي از مصاديق همين مسئوليت پذيري و تكليف است. نفقه در لغت به معناي سپري شدن و از ميان رفتن است. از اين رو به چيزي كه با انفاق از دست آدمي مي رود، نفقه مي گويند. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 819)
در اصطلاح فقهي، نفقه به معناي چيزي است كه انسان براي خانواده اش مصرف مي كند. البته مراد از خانواده در اين اصطلاح، افزون بر همسر شامل پدر، مادر، پدران و مادران ايشان و هر چه بالاتر بروند و نيز فرزند و فرزندان فرزند و هرچه پايين تر برود، مي شود. اين افراد از كساني هستند كه در اصطلاح از آنان به واجب النفقه ياد مي شود؛ بنابراين واجب است تا شخص خوراك، پوشاك، مسكن و مانند آنها را برايشان فراهم آورد. (تحرير الوسيله، امام خميني، ج 2، ص 315، مسئله 8 و نيز القاموس الفقهي، ص 358)
هر انسان بالغ و عاقل و مكلفي اين مسئوليت را دارد كه در حق خانواده خود انفاق كند و ملاك در نفقه دادن توان مالي مردان است. (بقره، آيه 233 و نيز طلاق، آيات 6 و 7) و خداوند هيچ كسي را بر كاري كه توان و استطاعت بر انجام آن ندارد، تكليف نمي كند (بقره، آيه 286)؛ زيرا اين امر خلاف حكم عقل و امري قبيح و زشت است. از اين رو خداوند شوهر را بر پرداخت نفقه بيش از حد توان، مكلف نكرده و نفقه اي كه بر شوهر از تامين پوشاك، خوراك، مسكن واجب كرده در حد متعارف و مقدور آن مي باشد. (بقره، آيه 233 و نيز طلاق، آيات 1 و 6)
اين نفقه حتي براي زناني كه طلاق گرفته و در خانه شوهر هستند، به مدت يك سال از زمان طلاق واجب است (بقره، آيه 240) و مرد حق ندارد او را از خانه اش بيرون كند. همچنين زنان مطلقه تا زماني كه در عده طلاق هستند، به عنوان واجب النفقه شوهر شناخته مي شوند (طلاق، آيه 1) و نفقه زن مطلقه از سوي شوهر به عنوان مصداقي از احسان و حق در آيه 236 سوره بقره معرفي مي شود و خداوند در آيه 241 سوره بقره نيز از مردم مي خواهد كه با تامين نفقه زن مطلقه به طور متعارف، حقي كه به عهده اهل تقواست انجام دهد.
اين حكم براساس روايات تنها براي زنان مطلقه رجعي است حتي اگر دوبار طلاق داده و امكان رجوع است؛ اما درباره مرتبه سوم ديگر اين حكم جاري نمي شود؛ زيرا نمي تواند رجوع كند. از اين رو، وجوب نفقه بر شوهر نيست.(كافي، ج6، ص90، حديث5)
خداوند در آيات پيش گفته سوره طلاق، بر لزوم پرداخت نفقه به زن باردار تا هنگام زايمان وي تاكيد مي كند. همچنين بر پدر است تا نفقه فرزندان شيرخوار را تامين كند (بقره، آيه 233) و اين الزام حتي بر وارثات ميت است.
اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه اگر عشق دوسويه است؛ چرا مسئوليت نفقه تنها بر عهده شوهر و مرد است؟ خداوند در آيه 34 سوره نساء بر اين نكته توجه مي دهد كه تامين هزينه هاي مسكن و خوراك و پوشاك همسر، عامل مديريت و برتري مرد در ساختار مديريتي خانواده است. به اين معنا كه مرد با اين مسئوليت خويش، حقي را برعهده زن مي گذارد و بر زن است تا از شوهر اطاعت كند و مديريت خانواده از سوي مرد را بپذيرد. (تفسير كبير، فخر رازي، ج4، ص71)
اين اقدام قانوني و حقوقي از سوي اسلام براي آن است كه روابط در خانواده به بهترين شكل مديريت و مهار شود و از هرگونه سوءاستفاده از عشق و محبت ديگري، جلوگيري شود؛ زيرا زن به سبب شدت احساسات و عواطف، گرفتار محبت و عشق مي شود و مردان از اين عواطف سوءاستفاده مي كنند. براين اساس، حكم نموده است تا با انجام مسئوليتي، از عشق بي منت زن بهره مند شود؛ چرا كه زنان برخلاف مردان، كمتر در انديشه ماديات در زندگي عشقي خود هستند اين در حالي است كه مرد بيشتر جنبه عقلانيت زندگي را توجه دارد. اين گونه قوانين موجب مي شود تا تعادل در روابط عشقي همچنان پابرجا باشد و يكي از دو طرف بر ديگري، غلبه نكند.
به سخن ديگر، تفاوت هاي طبيعي ميان زن و مرد در ميزان احساسات و عواطف و عقل گرايي موجب مي شود تا شكل هايي از روابط به عنوان قانون و حقوق از سوي خداوند تعريف شود تا در پايان نوعي تعادل ميان زن و شوهر ايجاد شود و از هرگونه خروج از تعادل به سبب شدت احساسات زن و خردورزي مرد جلوگيري به عمل آيد.
اين شيوه تعادل سازي از سوي خداوند هر چند كه جنبه حقوقي و قانوني به مساله مي دهد، ولي ارتباط تنگاتنگي با احساسات دارد. شوهر اگر اين جنبه حقوقي را براساس عواطف و احساسات به كارگيرد و مسئوليت را جنبه محبتي بخشد، تعادل بهتري پديد مي آيد و خانواده از يكرنگي بيشتري بهره مي برد و عشق، همانند دوره نخست از قوت و شدت بيشتري برخوردار خواهد بود. از اين رو خانواده هايي كه اصول زندگي خويش را براساس محبت و رحمت نهاده اند، كارهاي حقوقي را به شكلي ديگر انجام مي دهند و مسئوليت را عاشقانه به عهده مي گيرند و عاشقانه انجام مي دهند. و لذا هرگونه تنش در ميان ايشان معنايي ندارد و مسايل بسيار بغرنج حقوقي و مالي و قانوني به سادگي در ميان آنان حل و فصل مي شود؛ زيرا هنوز اصل حاكم در روابط حتي قانوني، عشق و محبت و رحمت است.
در بسياري از خانواده ها چون اين اصل مراعات نمي شود، درگيري هاي لفظي و گاه فيزيكي رخ مي دهد وكلماتي چون حقوق من و مهريه و نفقه من و مانند آن رد و بدل مي شود و هر يك از طرفين به جاي حركت در مسير عاشقانه مي خواهند از طريق زور و قدرت قانون، ديگري را به تمكين مالي و يا جنسي وادار سازد كه هيچ گونه لذتي براي طرفين غالب به همراه ندارد، چرا كه هر حقي در خانواده اگر به جاي عشق و احساسات از طريق حقوق و قانون يعني زور و خشونت مشروع، به دست آيد، آثاري از همان زور و خشونت را با خود دارد و از هرگونه احساس و عاطفه و عشق مبرا خواهد بود. اين گونه است كه خانواده اي سرد به جاي گرم شكل مي گيرد و در يك فرآيندي همه آن چه ساخته شده بود بر باد مي رود.
اين در حالي است كه مي توان حقوق بلكه بالاتر از حقوق را با عشق به دست آورد و طرف مقابل خود را براي رضايت و خشنودي ديگري بكشد. به سخن ديگر، اگر مي توان با پنبه با تمام رضايت و خشنودي و تسليم ديگري سربريد چرا با كارد خونين اقدام شود؟ مگر كاردي تيزتر از عشق هست كه عاشق را در پاي معشوق قرباني كند؟ پس بياييم با عشق ورزي همه حقوق خود را استيفا كنيم در حالي كه طرف مقابل در اوج رضايت و احساس و عاطفه اين بذل و ايثار را انجام مي دهد و بي هيچ منتي احسان و رحمت مي كند و تا پاي جان فداكاري مي نمايد.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:0  توسط عبدالله  | 

نبوغ درجه عالي از هوش است. هوش و استعداد توانمندي هاي بالقوه و بالفعل افراد نسبت به رفتارهاي مختلف در محيط اجتماعي است و هدف تغيير و حركت اين توانايي ها از بالقوه به بالفعل است. حالا مي خواهيم بدانيم در چه كساني امكان بروز بداهه بيش از سايرين است. به طور كلي اين امكان در افرادي كه راحت هستند و احساس خوبي دارند زياد است و بايد توجه داشت كه هر قدر درجه اضطراب فرد بالاتر رود دريچه هاي سانسور در فرد بيشتر مي شود پس بداهه به نوعي با بهداشت رواني فرد هم مرتبط است. احساس يك فرد در يك محيط و فضاي توأم با طنز بيشتر در جهت با البداهه حركت مي كند تا محيطي و هوشي در بداهه پردازي است. ولي بداهه پردازي تنها به نبوغ بستگي ندارد بلكه مهارت هاي فني و ادراكي و انساني و كاربرد هوش هاي چندگانه ذهني در بداهه موثرتر مي باشد. بداهه پردازي رفتاري است كه براي يك شكل هنري و يا يك صورت و حالتي از زندگي به وجود نخواهد آمد بلكه در همه جنبه هاي زندگي مي تواند توقف و تجلي پيدا كند. بداهه پردازي به توانايي و مهارت هاي نوين ديدن، نوين شنيدن و پردازش اطلاعات كاربردي بستگي كامل دارد. اصول بداهه پردازي زمينه هاي ورود و تفكر بداهه هستند كه مي بايستي مورد توجه قرار بگيرند. بداهه پردازي امري فردي و گروهي است كه مي تواند به صورت عميق و همه جانبه جامعه را كه خشك و رسمي است در نتيجه دريچه هاي سانسور در فرد كمتر خواهد شد. فنون تدريس داراي اصول چهارگانه اي مي باشد كه يكي از آن ها بداهه پردازي است. اين اصل را اولين بار فردي در نظام آموزش اروپايي مطرح مي كند و اين گونه بيان مي دارد كه بداهه پردازي در موسيقي يا در علم خاصي نيست بلكه در همه زمينه ها وجود دارد در برخوردها در ارتباطات در كلام و غيره و به طور كلي تمام مراحل زندگي مملو از بداهه پردازي است و صرفا به يك امر خاصي اختصاص پيدا نمي كند. بداهه پردازي مختص يك شخص خاص نيست و هر كسي مي تواند بداهه پرداز باشد. اصل ديگر در مورد بداهه پردازي به اين مسئله اشاره دارد كه در تمام علوم بداهه پردازي بحث اصلي مي باشد. اصل بعدي در بداهه پردازي هم فردي هم گروهي بودن آن است. درواقع در آموزش هاي گروهي اثر بداهه پردازي بيشتر از آموزش هاي فردي است. همچنين در بداهه توجه به انگيزه هاي افراد اصلي مهم است. خصوصا در ارتباطات اجتماعي كه ايجاد انگيزه بسيار اهميت دارد. انگيزه ها در هر كسي وجود دارد وليكن متفاوت است. انگيزه هاي بچه ها سطحي و انگيزه هاي بزرگ ترها پيشرفته تر است. از اصول ديگر كه در بداهه پردازي مهم است توجه به موقعيت هاست يعني افراد بايد در موقعيتي خاص قرار بگيرند تا قدرت بروز توانمندي هاي خود را داشته باشند. لازم به ذكر است كه تفاوت هاي فردي هم سهم مهمي در ايجاد توانمندي هاي گوناگون را در بداهه پردازي دارند.
توانمندي هاي افراد را مي توان شناخت اما به طور كامل. در اين ارتباط اصلي به نام اصل هويت مطرح مي شود يعني آزادي دادن به فرد. آزادي در فرضياتي كه بيان مي شود و از اين طريق توانمندي افراد مشخص مي شود. اصل بعدي در بديهه پردازي بعد عاطفي است كه از بعد عقلي مهم تر است به خصوص رفتار عاطفي كه فرد از خود نشان مي دهد بسيار مهم است. خودساخته هايي كه فرد بيان مي كند هرچند كه ممكن است غيرواقعي باشند اما نشانه رشد و توانمندي اوست. در بداهه پردازي و خلاقيت قياس يكي از عناصر است كه در يادگيري و ياددهي مي تواند بسيار مفيد واقع شود و زمينه رشد افراد را فراهم كند. پس قياس در بداهه پردازي يكي از اصول مهم است كه ممكن است عقلي باشديا شخصي. نبوغ زمينه اي شخصي، ذهني تحت تأثير خود قرار دهد. سه اصل انگيزشي در بداهه پردازي عبارتند از اصل توجه به بعد عاطفي فرد در ويژه كودكان و نوجوانان- اصل توجه به انگيزه هاي افراد و اصل توجه به موقعيت فرد. در بداهه موقعيت شناسي دروني و بيروني يك ماتريس شناختي و عاطفي را در ذهن به وجود مي آورد كه براساس اين ماتريس چند بعدي عاطفي شناختي رفتاري، رفتاري نمايشي، تجسمي، موسيقايي و بدن حركتي بداهه پردازي بروز مي كند و نمودار مي شود. در بداهه پردازي بعد عاطفي از بعد عقلاني مهم تر است و مي بايستي در پردازش اطلاعات، تربيت حسي و عاطفي از آن استفاده هاي عيني شود كه در تعليم و تربيت انجام مي گيرد. كشف شهود رواني زمينه اي در جهت تقويت بداهه پردازي به ويژه با تأكيد بر شناخت مبتني بر كشف و شهود است. بر همين اساس فرصت هاي مبتني بر كشف و شهود براي كودكان، نوجوانان و بزرگسالان مي تواند زمينه هاي بداهه پردازي را ايجاد نمايد و از دانش نبوغ و توانمندي هاي ذهني بسيار مؤثرتر است. قياس زيربناي پيدايش انديشه ها، افكار في البداهه و تجارب با البداهه در درون ذهن است. براين اساس بايستي ارزش يابي قياسي شخصي، قياسي جمعي و قياسي استعاره اي را به عنوان سه مرحله رسيدن به اين دستاوردهاي اصيل و پايدار مورد توجه و تأكيد كليدي مجامع و محافل علمي دانشگاهي قرار داد. رويكرد پرداخت به بداهه زمينه اي در جهت تفكر خلاقيت در كليه ابعاد سني، اجتماعي و شخصيتي مي باشد. به همين دليل در كليه كتاب ها و زمينه هاي درسي بايد از آن استفاده كرد. بداهه زمينه اي است كه مي تواند جامعه را به سوي توسعه پايدار فرهنگي و هنري و اجتماعي سوق دهد.
براين اساس هر اندازه بداهه بتواند زيرساخت هاي اجتماعي را براساس يك رويكرد منطقي و متناسب با جامعه شناختي رشد دهد، امكان تبلور ايده و خلاقيت در جامعه افزايش پيدا مي كند. خانواده اساسي ترين نهادي است كه مي تواند در زمينه تجلي بداهه در فرزندان تأثير داشته باشد. مشروط بر آن كه ديكتاتوري خانوادگي كنار گذاشته شود و مشاركت جمعي جاي آن را بگيرد. اصول ديگري نيز وجود دارد كه تاثير زيادي در بروز خلاقيت افراد دارد از جمله اين كه محيط زندگي و خانه بايد آرام باشد طوري كه فرزندان احساس كنند كه قشنگ ترين مكان محيط دلپذير خانه است.
اصل بعدي ارتباط موثر و معنادار و در واقع دو طرفه است و از اصول مهم ديگر برقراري ارتباط كاملا حقيقي است كه مانع از ايجاد رفتار دوگانه مي شود. ارتباط عملي مرحله بعدي است كه هر چه بيشتر باشد تاثير آن افزايش پيدا خواهد كرد.
بسترسازي از اصول مهم و در واقع اصلاح رفتار است. اگر رفتارها اصلاح نشوند نمي توان خلاقيت و بداهه پردازي و نبوغ را ترويج كرد و مرحله بعد هم شامل اصل اثربخشي است كه باز هم ارتباطي معنادار و دو طرفه مي باشد.
لزوم رعايت و پرورش بداهه پردازي در آموزش و پرورش موردي است كه توجه به آن بسيار حائز اهميت است. همان طور كه مي دانيم بداهه پردازي از اصول مهم تعليم و تربيت است ولي چون سيستم آموزشي ما ضعيف است به اين اصل چندان توجه نمي شود و تعليم و تربيت و آموزش و تدريس به صورت الگوبرداري و ديكته كردن است. كپي كردن و تقليد و مطالب كليشه اي كه فقط انتقال پيدا مي كند برخلاف اصول خلاقيت و نبوغ و بداهه پردازي است. در سيستم و نظام آموزش و پرورش ما هنر دانش بيشتر از دانش است يعني رانده شدگي از هنر بيشتر از خوانده شدگي به هنر مي باشد چون اگر در نظر بگيريم اصيل ترين عنصر هنري آفرينشگري هنري است فردي كه هنري را مي آموزد صرفاً اكتساب هنري كرده مهم آميختن تجربيات با خلاقيت فرد است كه منجر به آفرينشگري هنري مي شود. بنابراين خود تجربي فرد است كه بايد بيافريند نه خود اكتسابي فرد. ما بايد هدفمان تقويت آموخته هاي كلاسيك و خود اكتسابي فرد باشد و خود تجربي او نيازمند حس كردن هستي است زيرا هر هنرمندي كه ارتباط موثرتري با هستي داشته باشد هنرش اصيل تر خواهد بود.
هيچ فردي كاملا به خلاقيت نمي رسد بلكه خلاقيت نسبي است و توجه به اصل ظرفيت خلاقيت و پيشرفت در اين حيطه حائز اهميت مي باشد. يكي از شروط خلاقيت اين است كه نبوغ فرد به ديگران انتقال پيدا كند اگر خلاف اين باشد فرد خلاق فرد نابغه اي نيست. همان طور كه قبلا ذكر شد بداهه پديده اي است كه براي آن از قبل آمادگي نداريم و بدون اين كه ساختار و سازماندهي قبلي به ذهن داده باشيم، شروع به پديد آوردن مي كنيم. بداهه يعني چيزي را از نو شروع كردن و از اول بدون پيش زمينه اي آغاز كردن. نوعي از بداهه كه تحت عنوان بداهه هاي لفظي زباني از آن ياد مي شود شامل كلماتي است كه به طور بداهه از زبان خارج مي شود. اما آن چه باعث به وجود آمدن بداهه لفظي زباني مي شود نوع ديگري از بداهه است كه بداهه هاي بدن حركتي ناميده مي شود.
به طور مثال با ديدن يك پديده حيرت انگيز در ما حسي به وجود مي آيد كه نهايتا ممكن است كلماتي هم به صورت بداهه از زبان ما خارج شود. بخش اول يعني ديدن يك پديده حيرت برانگيز براي ما بداهه بدن حركتي است و بخش دوم كه اداي كلمات به طور بداهه مي باشد همان بداهه هاي لفظي زباني مي باشد. كل رويكردهاي پانتوميم يا نمايش هاي بدن حركتي كه افراد بدون آمادگي قبلي از خود نشان مي دهند حركاتي بداهه است و حركاتي از قبل تنظيم شده است و براي آن نقشه ذهني از قبل در ذهن وجود نداشته است. اگر ما نتوانيم از بداهه استفاده كنيم در حقيقت فرآيند بداهه پردازي در ما خاموش شده است و اگر اين روند ادامه پيدا كند شخص به حالت ديكتاتوري مي رسد و مرتبا دستور مي دهد. اين نيز خود ايجاد يك نوع بداهه است به نام بداهه هاي منفي. مثلا اضطراب يك بداهه است. افرادي كه كمتر كار مي كنند بيشتر دچار اضطراب مي شوند چون نمي دانند چه كاري انجام دهند. در نتيجه اين افراد دچار عصبانيت مي شوند كه اين نيز يك بداهه منفي است. پس نداشتن يك راه حل خلاق براي مشكل و عصباني شدن سرانجام موجب آسيب رسيدن به شخص مي شود. و اگر اين بداهه هاي منفي كنترل نشوند منجر به بيماري و تخريب مي گردند. چون جريان ذهن يك جريان بسيار مثبت و منفي است بايد به نحو احسن از آن استفاده كنيد. بعضي افراد با نوع نگاه و برخوردشان پيام منفي به فرد القا مي كنند به خصوص در محيط آموزشي مثل مدرسه اين نكته بسيار اهميت دارد. چون هدف ايجاد بداهه و خلاقيت در دانش آموزان است بايد در نظام آموزشي رفتار مسئولان موجب ايجاد بداهه هاي مثبت گردد نه منفي. ما بايد سعي كنيم واكنش هاي عاطفي هيجاني خود را بروز دهيم ولي ما 90درصد اين واكنشها را به خاطر رضايت پدر، مادر، مدير، مسئول، بزرگ تر ناديده مي گيريم و همه اين ها زيربناي افسردگي و دل مردگي است. بداهه پردازي عاطفي كه نوعي ديگر از بداهه مي باشد در بعد كودكي ماست و اگر ما از بروز احساسات خود جلوگيري كنيم و دچار افسردگي شويم بداهه پردازي عاطفي در ما خاموش خواهد شد زيرا توجه، ارزش گذاري و ايجاد هيجان عميق در عاطفه هميشه زمينه ساز بروز و تبلور بداهه هاي عاطفي به شكل هوش هيجاني مي باشد. ولي با پيدايش افسردگي حالت بدون پاسخ و سردي در روح و كنش انساني حاكم مي گردد كه ديگر مجال و فرصت بروز بداهه عاطفي را به ما نمي دهد.
فردي كه به محرك ها به خوبي پاسخ مي دهد داراي تجسم فضائي با البداهه است و اين نوع ديگري از انواع بداهه است با عنوان بداهه پردازي تجسمي فضايي. يك طراح، يك مينياتوريست يا يك كاريكاتوريست وقتي اثري را خلق مي كنند داراي ارزش فطري بسيار بالايي است نسبت به كارهائي كه كليشه اي انجام مي شود. خلق يك اثر بسيار با اصل فرد نزديك است. انواع في البداهه در انواع هوش هاي چندگانه است فردي به نام هاوارد گاردنر در دانشگاه هاروارد انواع اين هوش ها را پيشنهاد كرده مي گويد اولين هوشي كه ما با آن آشنا مي شويم هوش تجسمي فضايي است. بدين نحو كه با ديدن يك پديده ما يك نقشه ذهني از آن مي سازيم و بعد از تركيب نقشه هاي ذهني يك نقشه ذهني براي خود طراحي مي كنيم و با اين نقشه تعامل هاي خود را تنظيم مي كنيم و اين همان هوش تجسمي فضايي است كه بعضي ها در آن قوي و بعضي ضعيف تر هستند. تمرين هاي تجسمي فضايي در جامعه ژاپني به شدت وجود دارد و مبتني بر اين است كه بين تمام پديده ها يك معني استقرايي از طريق تفكر پيدا كنند. خيلي جالب است كه بدانيم گاهي اوقات سكوت، نگاه كردن، فكر كردن و يا يك رودخانه را دنبال كردن و همين پديده هاي بصري با البداهه است كه در ما خلاقيت ايجاد مي كند. همه اينها تصاويري است كه بداهه تجسمي فضايي را در ما زياد مي كند. نوعي بداهه هاي رؤيايي وجود دارد و آن زماني است كه ما در خواب هستيم چون وقتي در خوابيم همه چيز بداهه است وقتي خواب به شكل هيجان هاي مضطرب كننده به سراغ ما مي آيد في البداهه است پس هيجان احساسات فروريخته با البداهه در درون ماست. وجود ريشه هاي دروني و بيروني مي تواند احساسات باالبداهه را به احساسات منظم و يا نامنظم تبديل كند. افرادي كه دنياي پيرامون خود را به طور منظم حس مي كنند داراي ثبات رواني هستند. راه حل هاي بداهه از مكانيسم هاي تخليه استرس است. مثلا گاهي اوقات كه عصباني مي شويم با نقاشي كشيدن يعني اين راه حل رواني انتخابي، استرس خود را تخليه مي كنيم. پس نتيجه مي گيريم كه مكانيسم هاي رواني في البداهه است.
در اقسام بداهه هوش لفظي زباني- هوش منطقي رياضي- هوش تجسمي فضايي- هوش وزني موسيقيايي- هوش بدن حركتي- هوش درون فردي و برون فردي و انواع هوش هايي كه هاوارد گارنر به آن ها معتقد است اصل اول بروز داشتن فرصت بداهه فرد است. در حوزه وزني موسيقيايي تمام انواع موسيقي هايي كه ساخته مي شوند و داراي وزن هستند از نوع بداهه پردازي وزني- موسيقيايي مي باشند. در جمع بندي موارد ذكر شده بايد گفت بداهه حركتي است آفرينشي، خلقي و نوانديشي و نوآوري كه قبلا تجربه آن را نداشته ايم و خود را براي آن آماده نكرده ايم و به اشكال مختلف بروز پيدا مي كند. بداهه موسيقيايي كه در هوش وزني موسيقيايي است. بداهه تصويري كه در هوش تجسمي فضايي است. بداهه نوشتاري كه در هوش لفظي زباني است. بداهه ارتباطي كه در هوش برون فردي است. بداهه تفكري كه در هوش درون فردي است. بداهه داراي نظم و طراحي سازماني، ساخت يا برنامه ريزي كه در هوش منطقي رياضي است همچنين هر رويكردي از اين بداهه ها يك نوع تأثير عميق را بر اطراف ما مي گذارد. وقتي ما از بداهه صحبت مي كنيم يعني پيدايش حالت، شكل و تصويري كه از قبل وجود نداشته ولي اين امكان وجود دارد كه اصلا خلاق نباشد. مثلا خط خطي كردن يك كاغذ بدون هدف ذهني يك كار بداهه است و ممكن است خلاق نباشد امكان دارد كه بي نظير باشد و داراي الگو و ساخت منطقي و حاوي پيام باشد و عناصر سيال بودن، انعطاف پذيري و اصالت را داشته باشد در اين صورت خلاقانه است ولي در غير اين صورت خلاق نيست. بداهه يكي از راه كارهاي حيات سالم بشر است اما تنها راه كار نيست. اگر بشر امروز تكامل مي خواهد و خواهان سلامتي و تعامل است و بهترين راه ارتباط بهينه با بداهه است كه نتيجه آن بهداشت رواني بيشتر اين افراد است. اگر بداهه اصلي براي كاركردهاي هنري باشد، هنر آفرينش و تأثيرگذاري آن براي مخاطب خيلي بيشتر خواهد شد.
اصول بداهه در واقع به يك گروه خاص و يك زمان خاص و يك فكر خاص محدود نمي شود و نمي توان گفت فقط يك رشته خاص قابليت بداهه پردازي دارد. امروزه صاحب نظران تعليم و تربيت بداهه پردازي را بيشتر از تحت تعليم و تربيت مطرح مي كنند. رمز موفقيت هر شخصي در اين است كه از همان دوران كودكي به بداهه پردازي توجه كند اگر چنانچه از دوره خاصي شروع شود كاربرد كم تري در زندگي خواهد داشت و حيطه عمل فرد محدودتر خواهد شد. بسياري از برخوردها در بداهه پردازي مي تواند شخصيت و روان فرد را نشان دهد پس اولين اصل در واقع بداهه پردازي از باب خلاقيت و اصل توجه به زمان و بعد عاطفي افراد است. بايد براي افراد موقعيتي را ايجاد كرد كه از نظر عاطفي تقويت شوند نه اين كه آنها را با اعمالشان مورد سرزنش قرار دهيم چون در همان ابتدا توانمندي آنان از بين خواهد رفت؛ به نوعي بايد خودمان را با هر سن و موقعيتي تطبيق دهيم تا باعث سركوب توانائي هاي افراد نشويم.
دومين اصل بعد انگيزشي است. از نظر روان شناسان مهمترين عامل براي رسيدن به هدف انگيزه است و اين عامل از موارد بسيار مهم در بداهه مي باشد. اگر قصد ما تربيت بچه هايي است كه افراد توانمند، خلاق، كاوشگر، باهوش به دنبال راه حل براي مسائل مختلف بشوند بايد انگيزه را در اين افراد تقويت كنيم. اين تقويت انگيزه مي تواند مادي باشد يا معنوي كه بستگي به شرايط خاص آن موقعيت دارد.
اصل سوم اصل موقعيتي است يعني موفقيت افراد خود، عاملي است براي بداهه پردازي. در مواقعي كه لازم است بايد براي افراد موقعيتي را ايجاد كنيم تا فرد وارد محوطه بداهه پردازي گردد.
اصل چهارم اصل سرايت است. اگر شخصي كاري را انجام دهد كه از انجام آن عمل لذت نبرد ولي از اين طريق بتواند حس مثبت يا منفي را به ديگران القا كند نشان دهنده اصل سرايت است.
اصل پنجم اصل فضاشكني است. اين بدان معني است كه براي ايجاد جو خلاق و بروز بداهه پردازي بايد محيط و فضا را به نحوي تغيير داد تا از حالت اوليه به صورتي جديد تغيير يابد.
اصل ششم اصل قياس است. وقتي بچه ها خودشان را به جاي افراد ديگر قرار مي دهند و در بازي هايشان نقش هاي مختلف مي پذيرند در واقع خود را با ديگران مقايسه مي كنند و همين باعث بروز توانمندي در آن ها مي شود و مسئوليت پذيري آنان را افزايش مي دهد.
در بداهه يك نظر وجود دارد و آن اين است كه بداهه امري فردي نيست بلكه بداهه پردازي گروهي عامل مهمي در افزايش توانمندي افراد است. بسياري از تغيير رفتارها و واكنش ها و يادگيري ها روي حافظه جمعي اثرگذار است. پس بداهه در درجه اول فردي و در مرحله دوم بيانگر هويت جمع مي باشد.
صاحب نظران تعليم و تربيت بداهه را مهم ترين اصل براي رشد تعليم و تربيت مي دانند و مي گويند بداهه بايد در تمام رفتارهاي يك فرد به صورت فراگير مشاهده شود. يعني هر چقدر افراد از بداهه بيشتر استفاده كنند انسان هايي با توانمندي بالاتر و بيشتري خواهند بود و به راحتي تصميم گيري مي كنند. اين گونه افراد بدون فكر كردن مي توانند يك فكر عالي و خوب ارائه كنند و اين براساس تجربيات گذشته است و در كودكان تا حدودي براساس تصور ذهني آنان مي باشد. اگر تصوير ذهني اي كه ما به كودك ارائه مي كنيم خوب باشد بداهه پردازي او كاملا مثبت خواهد بود.
- در مورد نقش اسطوره در بداهه پردازي بايد گفت: با توجه به اين كه اسطوره در ذات مي باشد، براساس تحقيقات اسطوره بخشي از ناخودآگاه جمعي ماست، يعني در اصل اگر ما اسطوره را به عنوان قسمت هاي كهن عمومي رفتار انساني درنظر بگيريم پيوسته ناخودآگاه هاي جمعي ما را تحت تأثير خودشان قرار مي دهند، به همين دليل اسطوره ها دربستر اصلي انديشه، تفكر و رفتار را تحت تأثير قرار مي دهيد، چون بداهه با انديشه، تفكر، رفتار، عاطفه ارتباط متقابل دارد پس اين ارتباط ريشه اي است. به همين دليل هرچقدر ناخودآگاه جمعي يك انسان قوي تر، مسلط تر، گسترده تر و دامنه بروز بيشتري پيدا كند بداهه و در نتيجه بداهه هاي ريشه اي يا اسطوره اي بداهه افزوده خواهدشد.
اصل هفتم در بداهه پردازي اصل، ابراز وجود است. كساني كه از توانمندي هاي ابراز وجود بالا در بداهه برخوردارهستند درواقع در مرحله بالايي از رشد قرار دارند، بداهه پردازي به فرد كمك مي كند تا بتواند از طريق ابراز وجودكردن جايگاه خويش را در جامعه ارتقاء دهد. پس يك رابطه تنگاتنگ بس بداهه پردازي و ابراز وجود، وجود دارد. در نتيجه گيري بايد گفت كه كسي كه بيشتر توان ابراز وجود داشته باشد يعني بيشتر از بداهه استفاده مي كند و برعكس هركسي كه كمتر توان ابراز وجود داشته باشد كمتر از بداهه پردازي استفاده مي كند.
1) اصول بداهه در اصل همان اصول تعليم و تربيت و رشد فرهيخته سازي جامعه و فرد است.
2) اصول بداهه به اصول پرور ش استعدادهاي انساني نيز برمي گردد بنابراين اصول مشتركي كه بين پرورش استعدادهاي انساني و تعليم و تربيت وجود دارند، جزء اصول بداهه محسوب مي شوند.
3) اصل آزادگذاري خويشتن در ابراز انديشه، ابراز احساسات، ابراز عاطفه يكي از اصول زيربنايي بداهه پردازي توصيف ها، استعاره ها و سمبل ها و هرچيزي كه انتزاع و تفكر انتزاعي را در بداهه مطرح مي كند داراي ريشه اي در انديشه ها و عواطف اسطوره اي ماست. به همين دليل در جمعيت شناسي، جامعه شناسي، روان شناسي و مردم شناسي و تاريخ تمدن ها بداهه بيشتر در اقوامي به چشم مي خورد كه صفاتي مثل شجاعت، ابراز وجود، جهان شمولي، جاودانگي، گيرايي، نفوذناپذيري و تغييرپذيري را در خود داشتند. در تحليل اين موضوع بايد بدانيم كه بيشترين سهم بداهه دربداهه به خودآگاه اختصاص دارد و آن خودآگاهي است كه حالت روان پيدا كرده شخص، خود خودش را به سادگي بروز مي دهد و تمام قابليت ها و عواطف و تركيبات كلمات، تجسم فكر و نمادهاي فكري خود را ابراز مي كند.
4) ايجاد تكنولوژي آموزشي زمينه ساز در پيدايش بداهه است.
5) اصل وجود سرايت و الگوهاي محيطي و فضاهاي محيطي در پرورش بداهه از ديگر اصولي است كه مي تواند زمينه بداهه پردازي را به شدت افزايش دهد.
6) اصل ارتباط انساني و روابط سيال و اصيل از ديگر اصولي است كه مي تواند زمينه پرورش بداهه را ايجاد نمايد.
7) هيجان پذيري و مديريت هيجان، ايجاد فضاهاي هيجاني و زمينه هاي تخريبي هيجاني در جامعه، خانواده و شرايط آموزشي از ديگر اصول بسترساز و زمينه ساز بداهه پردازي و افزايش بداهه است.
8) مقاومت هاي فني، ادراكي، انساني، سه مقاومت هستند كه زمينه هاي پرورش بداهه را بيشتر مي كنند. بداهه پرداز كسي است كه به جاي انديشيدن به ديگران خود را در مقابل ديگران آزاد مي گذارد تا بتواند آزمايش كند حتي اگر خطا كند مي خواهد به اين نتيجه برسد كه توان انجام خطاي قطعي را دارد يا نه.
9) در برنامه ريزي آموزشي و تربيتي بايد بداهه را به عنوان يك اصل كاركردي در ارزشيابي در نظر بگيرند و هيچ نوع ارزشيابي به غير از ارزشيابي مبتني بر تفكر و اگر نمي تواند اين كاركرد را مورد سنجش قرار دهد.
10) اصل بداهه براساس تمثيل است، يعني توانمندي فرد در تمثيل در بداهه برداري ارائه مي گردد.
ما در هر جامعه اي بايد سه دوره از انقلاب را طي نماييم تا بتوانيم به تعالي برسيم. اولين انقلاب انقلاب سياسي اجتماعي است كه مردم در آن ساختار قدرت را به هم مي زنند يا براساس يك ساختار جديد، قدرت انسان ها در يك رابطه اجتماعي قرار بگيرد رابطه اي كه تازه باشد تا از آن هويت يابي كنند چون در روابط قديمي خود احساس گم گشتگي مي كنند و هويت خود را در خطر مي بينند. دومين انقلابي كه تجربه مي كنند انقلاب فرهنگي است. در انقلاب فرهنگي به نوعي مفاهيم، ارزش ها، معاني، ديدگاه ها و برداشت هاي انسان ها دستخوش تغيير قرار مي گيرد مثلاً مفهوم آموختن از اندوختن دور مي شود. مي گويند هر فردي كه زياد اندوخت فرد آموخته و فرهيخته اي نيست. اگر كسي واقعيت ها را بيشتر حس كند و زندگي و اطرافش را درك كند اوست كه بهتر به نتيجه رسيده است. مرحله سومي كه هر انقلاب براي پايداريش نياز دارد اين است كه بعد از انقلاب اجتماعي و فرهنگي به انقلاب فردي و روحي برسد. يعني افراد بايد در اين مرحله سعي در تغيير خودشان داشته باشند نه جايگاه اجتماعي و ساختار قدرت و يا حتي فرهنگستان. پس بداهه به نوعي انقلاب فردي است، كه هر فردي بايد اين انقلاب در درونش رخ دهد. بداهه يعني خودت يعني آن چه كه از شخص مي تراود، به بار مي نشيند، به نتيجه مي رسد، بروز پيدا مي كند و توجه مي يابد. اگر فرد برخلاف آن چه گفته شد، باشد و صرفاً تقليد كند و الگوبرداري نمايد اين ضدبداهه است و اين يعني از بين رفتن هويت فردي كه فرد ديگر خودش نيست. در موضع فرهنگ وهنر، بداهه ما را به سوي اين كه خودمان باشيم سوق مي دهد. نقاشي و شعر و موسيقي و اثر هنري ما از آن خود ما باشد. فرهنگ و ديدگاه ما برآمده از خود ما باشد. بايد در وجود ما حسي وجود داشته باشد تا ما بتوانيم به گذشته اصيل خود وصل باشيم. ما اگر چيزي به نام تحول را در نظر بگيريم با بداهه شديداً در ارتباط است چون بداهه انسان را حيرت زده مي كند و با تغيير و تكامل و توسعه در ارتباط است. انقلاب فرهنگي چيزي جز توسعه و تكامل در ساختارهاي فرهنگي و هنري جامعه نيست. اگر ما نتوانيم يك توليد فرهنگي هنري داشته باشيم يعني نتوانسته ايم پيام ريشه داري داشته باشيم. اگر پديده اي به نام فراتر از حس معمول در فرد ايجاد شود چيزي به نام فراشناخت، فرافهم، فرامعرفت، فرادرك، فراشخصيت در او به وجود خواهد آمد. اگر عناصر گوناگوني را در بحث اخلاق جامعه، هنر جامعه، فرهنگ جامعه، تجارت جامعه، در نظر بگيريم مي بينيم همه اين ها به اصل اصيل آفرينندگي دروني كه همان بداهه است رجوع مي كند و اگر بداهه وجود نداشته باشد انسان نمي تواند پاسخگو باشد. در يك جامعه يكرنگي، صداقت، سادگي، سلامت و احساس آرامش هم تجليات يك انقلاب فرهنگي است و بايد ايجاد گردد.نهايتاً ما در بداهه به آفريدن آفريدن مي رسيم. اين گونه انسان ها خستگي ناپذيرند و پيوسته شاد و فعال هستند.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:38  توسط عبدالله  | 

براي اينكه خانواده سالمي داشته باشيم بايد بيماري هاي رايج در خانواده به حداقل برسد و احترام متقابل بين اعضاي خانواده ايجاد شود.
خانواده سالم بايد بروز بيماري هاي رايج را در خانواده به حداقل برساند و بين اعضاي خانواده احترام متقابلي وجود داشته باشد.
4 اصل سلامت جسمي، سلامت رواني، سلامت اجتم
اعي سلامت معنوي بايد در خانواده سالم وجود داشته باشد.
توجه به مسائل بلوغ و نوجواني از موضوعاتي است كه در سلامت خانواده بسيار تاثيرگذار است و مراقبت هاي دوران بارداري، تنظيم خانواده، واكسيناسيون، مشاوره هاي رواني نيز از خدماتي است كه بايد در دسترس خانواده ها قرار گيرد.
در صورتي كه آموزش هاي مورد نياز خانواده ها ارائه شود مي توان انتظار داشت كه وضعيت سلامت خانواده ها رو به بهبود است.
در حال حاضر مشكلات و سختي هاي زيادي از جمله مسكن، ازدواج، تشكيل خانواده، مسائل اقتصادي وجود دارد كه با راهكارهاي مناسب مي توان آنها را از بين برد.
فاصله گذاري بين فرزندان و تعداد فرزندان و بارداري هاي ناخواسته نيز نقش مستقيمي در سلامت خانواده دارد و خانواده سالم بايد ويژگي هاي خاص خود را داشته باشد.
سلامت جنسي نيز در سلامت خانواده از اهميت بسياري برخوردار است.
بهداشت باروري نيز يكي ديگر از مسائلي است كه مي تواند در سلامت خانواده نقش عمده اي را ايفا كند. خانواده از ازدواج يك زن و مرد به صورت شرعي ايجاد مي شود كه بايد از اين ازدواج فرزنداني سالم به وجود آيد.
سلامت باروري در خانواده ها نياز به پيش نياز است و دختران قبل از ازدواج بايد مهارت هاي لازم را كسب كند و دانش خود را در زمينه باروري افزايش دهند.
بهداشت باروري از همان دوراني كه نوزاد متولد مي شود به سن كودكي، نوجواني و جواني مي رسد و از اهميت زيادي برخوردار است به دليل اينكه يك كودك در خانواده رشد مي كند و خانواده بايد كودك خود را آموزش دهد.
بحث تعداد بچه وجود ندارد. تنها مسئله اي كه مي توان بيان كرد اين است كه تعداد فرزندان اهميت ندارد بلكه سلامت آنها در خانواده از اهميت زيادي برخوردار است. اگر زني در سن نامناسب فرزنددار شود مي تواند خطراتي براي او ايجاد شود و همچنين فاصله گذاري بين تولد فرزندان مي تواند در سلامت خانواده جايگاه مناسبي داشته باشد.
تنظيم خانواده نيز بايد در خانواده ها رعايت شود و با اطلاع رساني صحيح مي توان از بروز بسياري از مشكلات و سختي ها پيشگيري كرد.
خانواده يعني ازدواج شرعي يك زن و مرد و ثبت رسمي آن و بايد براي سلامت جامعه جوانان را به ازدواج تشويق كنيم. تشكيل خانواده در سن مناسب با شرايط آسان مي تواند براي ارتقاي سلامت جامعه تاثيرگذار باشد. سلامت خانواده ابعاد جسمي، رواني، اجتماعي و معنوي دارد و در خانواده بايد رضايت، اشتياق وجود داشته باشد و افراد حقوق يكديگر را رعايت كنند و گذشت و فداكاري وجود داشته باشد.
اين مسئله در خانواده از اهميت اساسي برخوردار است كه مي توان به تنظيم خانواده و فاصله گذاري بين مواليد، رشد و تكامل كودك و همچنين تعامل بين خانواده ها اشاره كرد. اگر يك كودك در خانواده به طور صحيح بزرگ شود و آموزش هاي كافي را ببيند هرگز خشونت و تجاوز نخواهد كرد و حق ديگران را ضايع نمي كند.
در ضمن بين جنس زن و مرد نبايد تبعيضي وجود داشته باشد. هم جنس مرد و هم جنس زن از اهميت زيادي در جامعه ما برخوردار است و سلامت آنها مي تواند سلامت جامعه را در برداشته باشد.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:35  توسط عبدالله  | 

نوجواني دوران شكل گيري هويت محسوب مي شود. گروهي از مردم براين عقيده اند كه در اين ميان خانواده يا نقش ندارد و يا نقش محدودي را ايفا مي كند. هرچند تحقيقات نشان مي دهد كه ارتباطات مثبت خانوادگي عامل حمايت كننده اي در برابر احتمال رفتار مخاطره آميز نوجوانان مي باشد.
با اينكه ماهيت روابط تغيير مي كند ولي تداوم ارتباطات خانوادگي و ايجاد محيطي امن در رفتار نوجوانان تأثير زيادي دارد.
اهميت خانواده
طبيعي است كه نوجوانان در مورد خود به تفكر بپردازند و وجوه زندگي و روابط خانوادگي را زيرسؤال ببرند. البته اين احساسات موقتي است.
والدين بايد خود را براي عصيانگري فرزندان آماده كنند و براي مقابله با رفتارهاي ناهنجار آنها اقدام به مرزبندي نمايند.
در واقع بسياري از نوجوانان به اين خاطر دست به عصيانگري مي زنند كه دوست ندارند كسي براي آنها مرزهايي ترسيم كند.
همسالان در شكل گيري رفتار نوجوانان نقش مهمي دارند ولي كيفيت رابطه آنها با يكديگر با پيوند والدين با فرزندان شان تفاوت مي كند.
در واقع نوجوانان، خود را با دوستان شان برابر مي دانند درحالي كه والدين از موضع برتر با آنها برخورد مي كنند.
محيط امن
درست است كه نوجوانان از نظر فيزيكي، احساس و شناخت درحال رشد هستند ولي آنها نياز به مراقبت دارند.
نوجوانان به دنبال ثبات در خانواده هستند تا بتوانند بهتر دنياي اطراف خود را كشف كنند و در صورت برخورد با مشكلات به كانون گرم خانواده بازگردند.
يك نوجوان از رابطه اي كه با اعضاي خانواده خود دارد نكات زيادي مي آموزد.
تغيير نقش والدين
رابطه والدين با نوجوان حائز اهميت زيادي است هرچند بايد با توجه به نيازهاي او انعطاف پذير باشند. در واقع دراين زمان بايد به ميزان تعادل دوطرف افزوده شود.
والدين بايد اين حقيقت را بپذيرند كه فرزند آنها بزرگ شده و به دنبال استقلال مي باشد.
البته ممكن است آنها از بي توجهي فرزند خود ناراحت شوند. امكان دارد نوجوان نسبت به آينده اي كه والدين او ترسيم مي كند علاقه اي نشان ندهد. دراين مواقع والدين بايد دست از روياپردازي براي فرزند خود بردارند و به او مسئوليت هاي بيشتري واگذار كنند.
مرزها
مرزبندي براي نوجوانان فوايد زيادي دارد هرچند والدين نبايد انتظار داشته باشند وي «اطاعت محض» را در سرلوحه كار خود قرار دهد.
دراين ميان مذاكره فيمابين و انعطاف پذيري براي يافتن راه حل مناسب حائز اهميت زيادي است.
يادتان باشد تأثير مثبت، صميميت و درك متقابل بسيار بيشتر از امر و نهي مي باشد. نظارت والدين و در دسترس بودن آنها براي حمايت از نوجوان، در سلامت رواني او اهميت زيادي دارد.
در ضمن والدين بايد سن فرزند خود را درنظر داشته باشند.
اعضاي يك خانواده الگوهاي ارزشمندي براي شكل گيري رفتار نوجوانان از جمله برقراري ارتباط سازنده و كسب مهارت هاي اجتماعي هستند.
نوجوان باتوجه به شرايط حاكم بر خانواده خود نحوه برخورد با مسائل جامعه را مي آموزد. مرزبندي ها به نوجوان ياد مي دهد كه چه كاري درست است و چه كاري نادرست. او در ضمن ياد مي گيرد علي رغم رابطه خوبي كه با ديگران دارد، عقايد مخالف خود را بيان كند.
محيط ناامن
ايجاد رابطه اي مناسب ميان نوجوان و خانواده اهميت زيادي دارد. به نظر مي رسد برخي از خانواده ها با احساس هويت، استقلال و تصميم گيري نوجوان خود مخالف هستند ولي آنها بايد واقع بين باشند و نگاه خود را نسبت به نوجوان تغيير دهند.
تأثير دوستان
عقيده شما درمورد تأثير دوستان بر نوجوانان چيست؟
بيشتر مردم فكر مي كنند اين تأثير هميشه منفي است و براين باورند كه دوستان در بزهكاري نوجوانان تأثير زيادي دارند ولي تحقيقات نشان مي دهد دوستان هم مي توانند تأثيرات منفي بر يكديگر بگذارند و هم تأثيرات مثبت.
آيا مي توان گفت دوستان در بزهكاري نوجوانان نقش اصلي را ايفا مي كنند؟
به دو دليل مي توان اين نظريه را زير سؤال برد:
1- نوجوانان غالباً دوستان شان را بيشتر از آنچه واقعاً هست شبيه خود تصور مي كنند.
2- بيشتر مردم دوست دارند دوستاني شبيه خود پيدا كنند.
در واقع دوستان به چهار طريق مي توانند از يكديگر حمايت كنند:
1- حمايت اطلاعاتي؛ راهنمايي در حل مشكلات شخصي مثل رابطه با والدين، ساير دوستان، آموزگار و...
2- حمايت هاي متفرقه؛ دوستان مي توانند در انجام تكاليف مدرسه، وظايف خانه، قرض دادن پول و... به يكديگر كمك كنند.
3- حمايت همراهي؛ دوستان مي توانند در انجام فعاليت هاي اجتماعي به كمك يكديگر بشتابند.
4- حمايت معنوي؛ دوستان بايد در غم و شادي در كنار يكديگر باشند و از مصاديق اين مسأله تبريك گفتن به خاطر موفقيت ها و ابراز همدردي در ناكامي هاست.
ترجمه از آذرشايان

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:31  توسط عبدالله  | 

نگاه كردن كودك در آينه و شناخت خود
ايستادن كودك مقابل آينه و نگاه كردن در آن يكي از كارهايي است كه همه پدر و مادرها شاهد آن هستند؛ اما متأسفانه توجه چنداني به اين مسئله نمي شود. شايد اين موضوع در وهله اول كاري معمول به نظر آيد، اما در واقع همين حركت ساده براي رشد او بسيار مفيد و سازنده است.
«آيينه» به كودك اين امكان را مي دهد تا تصويري از تمام قسمت هاي بدنش را ببيند. در اين صورت، اين تصوير، شمايي كلي است و مانند عكس ها و نقاشي ها، تكه تكه و بخش بخش نيست.
بسياري از روانشناسان و صاحبنظران تربيت كودك، اين كنجكاوي را مرحله مهم و سرنوشت سازي در زندگي كوچولوي نازنين مي دانند كه در شكل گيري برداشت و تفسيري از خود بسيار مهم است. بازي در برابر آيينه مي تواند كمكي ارزشمند براي رشد و آگاهي او باشد.
كودك را به دنياي انعكاس راهنمايي كنيد!
شايد مطلبي كه مي خواهيم بگوييم كمي عجيب و يا حتي مسخره باشد؛ اما تمرين خوبي براي فهميدن اين موضوع است كه فرزندتان چه شناختي از تصوير خودش دارد.
يك آيينه به او بدهيد تا خودش را در آن ببيند. پس از مدتي، او را سرگرم كنيد و بدون اينكه متوجه شود روي بيني اش را كمي رنگي كنيد.
عكس العمل كودك با توجه به سنش متفاوت خواهد بود. در حدود يك سالگي، او با دقت به تصويرش نگاه مي كند و علامت خنده دار روي بيني را نشان مي دهد. وقتي تقريبا به 15ماهگي نزديك مي شود، آيينه را لمس مي كند تا اين لكه قرمز را پاك كند. از 18ماهگي كم كم مي تواند تشخيص دهد كه بايد بيني اش را تميز كند.
كودك خودش را مي شناسد.
¤از 4تا 12 ماهگي: در اين سن كودك هنوز شناخت دقيقي از خود ندارد، اما همبازي درون آيينه، برايش سرگرم كننده است. او همچنين به تصوير مادر در آيينه نيز لبخند مي زند و واقعا متوجه نمي شود كه اين فقط بازتاب اوست. صبر كنيد! كم كم همه چيز را مي شناسد.
¤از 12تا 18 ماهگي: فرزند دلبندتان حالا براي كودك روبه رويش علامت هايي نشان مي دهد. تصوير براي او كودكي ديگر است كه حركاتش همزمان با خود اوست. با اين حال، از اين همه شباهت نيز متعجب مي شود. به علاوه او خيلي زود آيينه را لمس مي كند تا بفهمد چه كسي آنجاست. در واقع مي خواهد دست همبازيش را گرفته و او را در آغوش بگيرد. سعي نكنيد او را منصرف كنيد. بوسه اي كه بر آيينه مي زند نمونه واضح شناخت تصويرش است.
¤از 18 ماهگي تا 2سالگي: بچه هميشه تصور مي كند كه تصوير درون آيينه فردي ديگر است. اما اين دوست واقعا عجيب است؛ چرا كه نمي تواند اسباب بازي كه كودك به او مي دهد را بگيرد. گاه نيز تصوير مي تواند براي او ناراحت كننده باشد و كمي بچه را بترساند. او كم كم متوجه مي شود كه اين عكس كمي جادويي است.
¤ از 2تا 3سالگي: راز اين معما در اين سن، بيشتر مي شود. كودك حالا ديگر مطمئن شده كه بچه درون آيينه، كسي به جز تصوير خودش نيست. او خودش را به خوبي مي شناسد، اما گاه فريب مي خورد كه نكند كس ديگري مقابلش است. بازي هاي كودك با آيينه به تدريج برايش جذاب تر مي شود. او دوست دارد دوستاني زنده و واقعي داشته باشد. اين بازي ها نسبت به بازي با عروسك يا لگو، عملي تر است.
آيا مي دانيد؟...
از حدود سن 2سالگي، كودك مي تواند بين افراد مختلف در عكس يا فيلم تفاوت قائل شود.
وقتي به سومين سال زندگي پا مي گذارد، با سايه اش بازي مي كند و كاملا متوجه است كه نسخه دوم خودش است.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:28  توسط عبدالله  | 

شخصيت انساني از پيچيدگي هاي بسياري برخوردار است. اين پيچيدگي در جامعه انساني نيز خود را نشان مي دهد. ظرفيت هايي شخصيتي در جامعه به شكل ظرفيت هاي اجتماعي خود را نشان مي دهد. از اين رو نمي توان از ظرفيت ها و توانمندي هاي اجتماعي سخن گفت و از ظرفيت هاي انساني چشم پوشيد.
براساس اين نگرش ميان فرد و اجتماع و شخصيت فردي وجامعه و تاريخ انساني، ارتباط فراتر از آن است كه بتوان از هر يك به تنهايي سخن گفت. در نگرش و تحليل قرآني انسان موجودي فراتر از هر موجودي است كه در تصور و حتي تخيل انساني بگنجد، زيرا وي را خليفه و جانشين خدا بر هستي دانسته است. اين بدان معناست كه غير از خداوند (تبارك و تعالي) هيچ موجودي را نمي توان يافت كه در حد و اندازه هاي انساني پديد آمده و آفريده شده باشد.
اسماي الهي در وجود آدمي
در آيات قرآني بر اين نكته تاكيد شده كه وي موجودي است كه همه اسماي الهي را در خود به شكل نرم افزاري و غيرفعال دارا مي باشد و تلاش هاي انساني در يك فرآيند آن را به شكوفايي و باروري مي رساند. اسماي الهي در تفسير و تحليل قرآني به معناي ظرفيت هايي است كه در انسان به شكل قوه در ذات وي نهاده شده است. و لذا انسان از همه چيز ها، قدرت ها و ظرفيت هايي برخوردار است كه در خداوند به فعليت در آمده است. اگر الوهيت و ربوبيت مطلق خداوندي را كنار بگذاريم، انسان هم از الوهيت و ربوبيت طولي مقيد برخوردار است و هم از ديگر قدرت هاي الهي چون قدرت، خالقيت، زنده كردن و ميراندن و تعليم و تزكيه و تكليم و تهذيب و امور ديگري كه جزو قدرت هاي خداوندي شمرده مي شود. بر اين اساس خداوند مديريت و تدبير هستي و موجودات آن را حتي موجودات برتر فرازميني و فرامادي چون فرشتگان و جنيان را به عهده او گذاشته است و انسان كامل به سبب خلافت از سوي خداوند، همه آن ها را ربوبيت كرده و به كمال شايسته ايشان مي رساند.
كمال رساني انسان
البته اين زماني است كه شخص خود در تلاشي كه در اصطلاح قرآني به آن كدح گفته مي شود، در يك فرآيند زماني بكوشد تا سرمايه هاي سرشته در ذات خويش را به فعليت برساند. در روان شناسي بر اين نكته تاكيد مي شود كه انسان در چند مرحله خود را به كمال مي رساند. اين كمال رساني در دو جنبه مادي و معنوي و نيز در دو حوزه شخصيت فردي و اجتماعي است. وقتي انساني در يك فرآيند با تلاش و كوشش خود توانست اسماي الهي را در خود به فعليت رساند به مقام خلافت انساني دست مي يابد و شخص برتر را شكل مي بخشد كه توانايي مديريت بر هستي را دارا مي باشد.
در حوزه اجتماعي نيز اين گونه است و شخص در يك فرآيندي، شخصيت و هويت اجتماعي خود را شكل مي بخشد و توانايي همگرايي و بهره گيري از مواهب اجتماعي را دارا مي شود. مجموعه اي كه از انسان هاي كامل هر چند در بخش عمده اي از توانايي ها و ظرفيت ها به وجود مي آيد و در اصطلاح قرآني از آن ها به جامعه ايماني ياد مي شود، جامعه برتر و نمونه اي است كه به شكوفايي رسيده است. شكوفايي در جامعه برتر به معناي بهره گيري از همه ظرفيت هاي فعليت يافته در جامعه است و اگر بخواهيم براي آن همانندي بيابيم مي توان به خودشكوفايي در روان شناسي شخصيت انساني اشاره كرد. خود شكوفايي به معناي آن است كه شخص از همه ظرفيت ها و توانمندي هاي خويش بهره گيرد. در اين حالت است كه نوعي اعتمادبه نفس و عزت نفس در آدمي پديد مي آيد كه وي را از ديگري بي نياز مي كند. اين عدم وابستگي به ديگري به معناي منفي آن نيست بلكه به معناي آن است كه شخص مي خواهد از همه ظرفيت هاي خويش بهره گيرد و اگر از ديگري نيز بهره مي گيرد و به واسطه آنان برخي از نيازهاي فردي خود را پاسخ مي دهد در حقيقت بخشي از همان توانايي بهره گيري از ديگري است كه هر كسي از آن برخوردار نمي باشد مگر آن كه بتواند شخصيت خويش را به گونه اي بسازد كه وي را موفق به كنترل و مديريت ديگري كند. بدين ترتيب شخص با اعتمادبه نفس كامل و به دور از هرگونه وابستگي ذلت گونه مي تواند از بهترين شيوه تحمل ديگران و ارتباط و بهره گيري از توانمندي هاي آنان خود را به سوي كمال بكشاند.
ضرورت بهره گيري از ظرفيت ها
چنين حالتي را نيز مي توان در جامعه ايماني و نمونه برتر يافت. جامعه برتر با عزت و اعتمادبه نفس نه تنها از ظرفيت ها و توانمندي هاي شهروندان خود بهره مي گيرد بلكه با مديريت و تدبير برخاسته از ايمان از توانايي و ظرفيت هاي موجود در دشمن نيز به نفع خود سود مي برد. چنين مسئله اي را پيامبر(ص) به اشكال مختلف بيان داشته است كه يكي از آن ها مسئله به كارگيري ظرفيت هاي شيطان براي اهداف خدايي خود و جامعه ايماني است. آن حضرت(ص) در روايتي مي فرمايد: اسلم شيطاني بيدي؛ شيطان من به دست من اسلام آورد و تسليم گرديد. به اين معنا كه من حتي توانستم دشمن خويش را براي اهداف خود رام كنم و از آن بهره گيرم. اگر مسئله اسلام آوري را در اين جا نپذيريم بي شك تسليم و مديريت شيطان و قواي دشمن در آن به خوبي نمودار است. اين شيطان كه در روايت بيان شده مي تواند ابليس باشد و مي تواند قواي شيطاني باشد كه فجور را الهام مي كند و آدمي را به سوي هواهاي نفساني سوق مي دهد. بنابراين آن حضرت در هر حال توانست دشمن خويش را براي اهداف ايماني و كمالي خويش به كار گيرد. جامعه ايماني هم بايد اين گونه باشد و بتواند خود را براي رسيدن به اهداف خويش از هرگونه امكانات و ظرفيت هاي جامعه و حتي دشمنان خود بهره گيرد.
پس از شكوفايي و بهره گيري از ظرفيت ها، آن چه مهم و اساسي است پاسخ گويي به نيازهاي نوشونده است. همان گونه كه شرايط زماني و مكاني و تغيير مقتضيات عصري، چيزهاي جديدي را مي طلبد، پاسخ هاي نوين و تازه اي نيز نياز است تا به اين خواسته ها و شرايط، پاسخ هاي در خور دهد. اين پاسخ مي بايست بر پايه اصول و ارزش هايي باشد كه جامعه را ساخته و به مقام شكوفايي رسانده است. جامعه بر پايه بينش ها و نگرش هاو نيز ارزش ها و اصول خاصي توانسته به اين شكوفايي برسد. از اين مرحله به بعد نيز بايد براساس همان ارزش ها و اصول پاسخ هاي درست و راهكارها و سازوكارهاي صحيحي را يافت كه بتواند به شرايط زماني و مكاني پاسخ دهد.
تأكيد بر پاسخ مبتني بر اصول و ارزش ها از آن روست كه همين بينش ها و نگرش ها و ارزش ها بوده كه توانسته جامعه را تا اين مرحله پيش برد و هرگونه تغيير در اصول و ارزش ها نه تنها مي تواند بازدارنده بلكه واپس گرايانه باشد و حتي همگرايي جامعه را با خطر بحران هويت مواجه سازد. اين نوآوري ها مي تواند در روش ها و يا برخي از اصول غيرثابت و متغير انجام شود. به اين معنا كه مي تواند در روش ها و شكل ها باشد و هم مي تواند در برخي از ماهيت ها و محتوايي كه ارتباطي با اصول ثابت ندارد و بنياد آن را دگرگون نمي كند اتفاق بيفتد.
قرآن اين گونه مسائل را در داستان تاريخ بشر كه از آدم تا خاتم(ص) گزارش كرده آورده است. قرآن بيان مي كند كه خداوند در هر عصري مجموعه اي را فروفرستاده كه از آن به عنوان منهاج و روش هاي نوشونده ياد كرده تا براي هر عصر تاريخي بتواند مفيد و سازنده باشد و فرد و جامعه را به سوي كمال شايسته پيش برد. از اين رو سخن از شرعه و منهاجا به ميان مي آيد؛ به اين معنا كه جامعه بتواند خود را با بخشي از محتواي جديد همراه با روش هاي تازه به كمال برساند.
به هر حال آنچه جامعه برتر ايماني در اين زمان نياز دارد آن است كه نيازهاي نوشونده خويش را با بهره گيري از اصول و ارزش ها پاسخ هاي در خور دهد و از همه ظرفيت هاي موجود بهره گيرد.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:18  توسط عبدالله  | 

وجود مبارك صديقه كبري يك ن حله و هديه ملكي از پدر بزرگوارش دريافت كرد به نام فدك كه آن را با بدترين وضع غصب كردند؛ و يك ن حله ملكوتي از وجود مبارك پيامبر دريافت كرد و آن تسبيح معروف فاطمه زهرا(س) است. جريان فدك شرح مبسوطي دارد كه بخشي از آن در
خطبه ها و نامه ها و كلمات امير مؤمنان (ع) آمده است و بخشي هم در سائر جوامع روائي ما؛ امااين عطا و هديه ملكوتي كه وجود مبارك رسول گرامي(ص) به صديقه كبري (س) داد همين است كه ائمه (عليهم السّلام)، مخصوصاً وجود مبارك امام صادق (ع) فرمودند: اگر ن حله و عطيه اي بالاتر از اين تسبيح بود، وجود مبارك پيامبر به حضرت زهرا (س) تعليم مي داد؛ اين مطلب اوّل، كه اين تسبيح جزء برترين و بهترين تعليم هاي ملكوتي است و ن حله اي است كه به آن حضرت داد و شاگردان آن حضرت هم ياد مي گيرند.
خداي سبحان قرآن را به پيامبر داد، ديگران استفاده مي كنند. به دستور خداي سبحان وجود مبارك پيامبر تسبيح معروف را به وجود مبارك فاطمه(س) اهداء كرد، تعليم خاص داد؛ ديگران بهره مي برند. اين يك تعليم عمومي نبود، اين يك ن حله وعطائي است كه پيامبر به وجود مبارك فاطمه داد، آنگاه به بركت آن معلّم و اين متعلّمه،ديگران بهره مي برند. آن ن حله ملكي، يعني فدك كه در اختيار حضرت بود، حضرت منافعش را در اختيار محرومان و مستضعفان قرار مي داد و اين ن حله ملكوتي هم كه در اختيار حضرت قرار گرفت؛ ديگران هم از اين ن حله و از اين عطا استفاده مي كنند.
تسبيحات حضرت زهرا (س)، موجب طرد شيطان و رضاي خدا
مطلب دوّم خواصي است كه براي اين تسبيح است وآن اينكه: تطرد الشّ يطان و ترض ي الرّحمن(1). اين تسبيح، شيطنت را و خيال شيطاني را و وسوسه ها را از آدم دور مي كند و رضاي پروردگار را تأمين مي كند. اين نكات را خوب عنايت كنيد كه مبادا بي تسبيح از كنار سجاده بر خيزيد، يك؛ مبادا با سرعت و عجله اين كلمات را بگوئيد، دو. يك مقداري بدون اينكه پا ها را حركت بدهيد و از آن حالت نمازگزار بيرون بيائيد، در كمال طمأنينه و آرامش اين 100 ذكر را بر زبان شريفتان جاري كنيد.
پاداش تسبيحات حضرت فاطمه (س)
مطلب سوّم آن است كه رواياتي در كتاب صلاه در ابواب التّعقيب از وجود مبارك امام صادق و سائر ائمه (عليهم السّلام) درباره فضيلت تسبيح، كيفيّت تسبيح، آثار تسبيح، عدد تسبيح و تتميم تسبيح آمده و اين روايات در اين باب جمع شده. حضرت فرمود: م ائه ف ي اللّ سان و الف ف ي الميزان (2). يعني اين تسبيح از نظر زبان صد تاست؛ از نظر ميزان و ترازوي عمل، هزارتاست. گرچه صد ذكر است، ولي هزار ذكر در ميزان و ترازوي اعمال ثبت مي شود.ظاهراً بر اساس من جآء ب الحسنه فله عشر امثال ها (3) كه خداي سبحان يك كار خير را ده برابر پاداش مي دهد؛ اگر اين صد ذكر است، پاداش هزار ذكر را دارد،اين حدأقل است، ممكن است بهره هاي بيشتري هم ببرند.
توصيه امامان (ع) به نماز و تسبيحات حضرت زهرا (س)
مطلب ديگر آن است كه اين تسبيح به دنباله عمود دين است. وجود مبارك امام صادق (ع) به يكي از شاگردانش فرمود: نّا نأمر ص بياننا ب تسبيح فاط مه كما نأمرهم ب الصّلاه (4). ما بچه هايمان را همانطوري كه به نماز امر مي كنيم، به تسبيح فاطمه (س) هم امر مي كنيم. اين يك امر جداي از نماز نيست، دنباله نماز است؛ و چون نماز ستون دين است، اين هم جزء تعقيب هاي ستون دين است، متمّم ستون دين است.بعد به ابا هارون ظاهراً فرمود: فالزمه فنّه ما يلزمه عبد فشق ي (5). فرمود: هيچ كس ملازم اين تسبيح نبود كه گرفتار شقاوت بشود. تو ملازم اين تسبيح باش و اين تسبيح را از ياد نبر!
فضيلت » لا له لا الله » پس از تسبيحات حضرت فاطمه (س)
در بعضي از نصوص آمده است كه اگر كسي 34 بار الله اكبر بگويد، 33بار الحمد لله بگويد، 33 بار سبحان الله بگويد:و اتبعها ب لا له لا الله مرّهً غف ر (6).اگركسي اين 100 را با يك ذكري كه لا له لا الله است به عنوان صد و يكمين تتميم بكند و آن را دنبال اينها بگويد؛ آمرزيده مي شود. پس برابر اين روايت، آن تسبيحي كه به فاطمه (س) ن حله و عطا شده است؛ همان تسبيحات أربع در مي آيد. يعني تكبير است و تحميد و تسبيح و تهليل. همان است كه مي گوئيم: سبحان الله و الحمد ل لّه و لا له لا الله و الله اكبر؛ اين تسبيحات أربع در نماز ما مطرح است. منتها تقديم برخي و تأخير برخي، اين مربوط به دستورهاي خاص الهي است. پس اگر كسي اين صد ذكر را بگويد ودر پايان آنها يك بار لا له لا الله بگويد، بخشوده مي شود.
ويژگي مهم تسبيحات حضرت زهرا (س)
در روايات ديگر آمده است كه اين تسبيح » ذكر كثير » است. اگر در قرآن كريم به ما فرمودند: يا أيّها الّذين آمنوا اذكروا الله ذ كراً كثيراً (7)، يكي از مصاديق بارز و شفاف ذكر كثير همين تسبيح فاطمه است. آنگاه در حديث ديگر كه مرحوم صاحب وسائل در تعقيبات نماز ذكر كرده، فرمود: اين همان است كه خدا فرمود اذكرون ي اذكركم (8)؛ يعني برخي ها به ياد نعمت خدايند، مثل اينكه نعمت لباس به ايشان رسيده، شاكرند. نعمت غذا به ايشان رسيده، شاكرند. نعمت مسكن و مال ديگر به ايشان رسيده، شاكرند؛ اينها به ذكر نعمت خدامشغولند. آياتي كه مي فرمايد: اذكروا ن عمت ي الّت ي انعمت عليكم(9)، درباره اين آيات اينها دارند ا متثال مي كنند. برخي ها به ذكر نعمت الهي بسنده نمي كنند، به ذكر ولي نعمت مشغولند. نه ياد نعمت خدايند، بلكه به يادخود خدايند. آنهائي كه به ياد نعمت خدايند؛ نعمتشان افزوده مي شود:
شكر نعمت، نعمتت افزون كند
كفرنعمت از كفت بيرون كند
امّا بالاتر از ياد نعمت الهي، ياد ولي نعمت است، نه ياد نعمت. يك اذكروا ن عمت ي الّت ي انعمت عل يكم داريم، يك اذكرون ي اذكركم داريم. آنجا كه سخن از ياد نعمت خداست، پاداشش افزايش نعمت است. آنجا كه سخن از ياد ولي نعمت است، پاداشش ياد خود ولي نعمت است. اگر كسي به ياد خدا بود، خدا هم به ياد اوست؛ آنگاه و ل ذ كر الله اكبر(10).
در اين حديث آمده است كه اين تسبيح فاطمه (س) كه ذكر كثير است، مشمول اذكرون ي اذكركم است. اگر كسي زياد به ياد خدا بود، خدا هم زياد به ياد اوست و اگر خدا دائماً يا كثيراً به ياد كسي بود، هرگز آن شخص در اثر وسوسه آسيب نمي بيند. اينها بركات تسبيح فاطمه زهرا (س) است كه متمّم نماز است.
سرّ مكعب بودن كعبه
از وجود مبارك امام صادق (ع) سئوال كردند: چرا كعبه 4 ديوار دارد؟ كعبه چون مكعب شكل است، كعبه است. يعني آن حجمي كه 4 سطح باشد، مكعب است. يك سقف بالا، يك كف پائين، 4 تا ديوار هم در اطراف. جرمي كه 4 سطحي است، مي شود مكعب و كعبه. از حضرت سئوال كردند: چرا كعبه 4 ديوار دارد؟ فرمود:چون بيت معمور 4 ديوار دارد. بعد فرمود: بيت معمور 4 ضلع دارد، چون عرش خدا 4 ضلع دارد. بعد فرمود: عرش خدا 4 ضلع دارد، لأنّ الكل مات الّت ي بن ي الا سلام اربع است. كلماتي كه عناصر اصلي دين است، آنها 4 تاست؛ عرش خدا هم بر آن پايه ها استوار شد، اين هم مي شود 4 تا. آن كلمات محوري دين سبحان الله و الحمد ل لّه و لا له لا الله و الله اكبر وهمين تسبيحات أربع است. چون عناصر محوري دين 4 تاست از نظر ملكوت، اگر بخواهد تمثّل پيدا كند عرش مي شود 4ضلعي، بيت معمور مي شود 4 ضلعي، كعبه مي شود 4 ديواري. يعني اين طبيعت، آن مثال، آن ملكوت، آن ما فوق ملكوت با هم هماهنگند. اگر آن عناصر اصلي بخواهد تجلّي كند، مي شود عرش. عرش بخواهد تمثّل پيداكند، مي شود بيت معمور. بيت معمور بخواهد تنزّل كند، مي شود كعبه. اگر كلمات الهي 4 تاست، در اين حديث هم وجود مبارك امام صادق فرمود: وقتي تسبيحات فاطمه(س) تمام شد، شما يك لا له لا الله كنار آن اضافه كنيد كه بشود 101 ذكرواين يعني مجموعه تسبيحات و تكبيرات و تحميدات وـــــــــــــــــــــــ
(1و2) وسائل الشيعه/ 6/ 442 ـ باب استحباب ملازمه تسبيح الزهراء (س) و امر الصّبيان ب ه
(3) انعام/ 60
(4و5) وسائل الشيعه/ 6/ 441 و 442
(6) همان ص 440
(7) احزاب/ 41
(8) بقره/ 152
(9) بقره/ 40
(10) عنكبوت/ 45

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 13:14  توسط عبدالله  | 

اساس زندگي، مبتني بر گذشت و عفو است؛ زيرا روابط اجتماعي و اختلاف منافع و مصالح همواره تضاد ميان افراد را سبب مي شود. اگر هر كسي بخواهد حق خويش را بي كم و كاست استيفا نمايد، مي بايست بسياري از روابط با ديگران به ويژه خويشان و دوستان را قطع كند و به كم ترين رابطه با كم ترين افراد بسنده نمايد؛ زيرا بيش ترين تضاد و اختلاف ميان انسان با دوستان و خويشان اتفاق مي افتد. هر روز با اين افراد در ارتباط نزديك هستيم و سخن و رفتاري از ما يا ديگران سر مي زند كه موجبات ناراحتي و آزار ما را فراهم مي آورد. اگر بخواهيم هر بدي ديگران را با بدي پاسخ دهيم و رابطه را بلندمدت يا كوتاه مدت قطع كنيم، شمار كساني كه با ايشان ارتباط خواهيم داشت در مدت عمر آدمي به كم تر از انگشتان يك دست كاهش خواهد يافت.
تاكيد قرآن بر احسان و گذشت
اين جاست كه نقش محوري و كليدي احسان و نيكوكاري در قالب هاي رفتاري گوناگوني چون عفو و گذشت خودنمايي مي كند؛ زيرا رفتاري چون عفو و گذشت به معناي ناديده گرفتن بدي ها و زشتكاري هاي ديگران و عبور با كرامت و بزرگواري از خطا و گناه و اشتباه ديگران است و اين فرصتي براي حفظ ارتباط و تداوم و استمرار آن به شمار مي آيد.
خداوند بارها بر احسان و عفو به ويژه در روابط اجتماعي و به خصوص ميان افراد نزديك از خويشان و دوستان تاكيد كرده است. با نگاهي به آموزه هاي قرآني و آيات آن به سادگي مي توان دريافت كه احسان ونيكوكاري در قالب رفتارهاي گوناگون و متنوع تا چه اندازه از ارزش و جايگاه و اهميت بسياري برخوردار است. روابط خانوادگي ميان همسران و فرزندان و والدين، تنها بر مدار احسان معنا ومفهوم مي يابد و اصولاً خداوند جز احسان محوريتي براي روابط بسيار نزديك قايل نيست. از اين رو از والدين جز احسان و از فرزندان جز نيكوكاري نخواسته است و زندگي زناشويي را بر محوريت مودت و گذشت قرار داده است كه يكي از اشكال احسان و نيكوكاري بشمار مي رود.
احسان و گذشت، روش خدايي
اگر در اسلام براساس قوانين و احكام عقلاني، مجوز مقابله به مثل داده شده است، اين مجوز از باب احكام حقوقي است؛ اما اسلام روابط ميان انسان ها را فراتر از احكام عقلاني و حقوقي مي نگرد و آن را براساس احسان و مودت و مهر بنياد گذاشته است. اجراي احكام حقوقي و عقلاني محض زماني است كه انسان بخواهد جامعه اي را مديريت كند و كساني را كه به هيچ وجه از حقوق خود كوتاه نمي آيند به كاري پسنديده به دور از تجاوزگري و ظلم دعوت كند. در اين جاست كه اصل عدالت براي مديريت بحران در روابط انساني و اجتماعي به كار گرفته مي شود، اما در جامعه انساني به ويژه جامعه ايماني كه مبتني بر اصل احسان و برادري و اخوت است، آن چه روابط اجتماعي را مديريت مي كند، احسان در اشكال گوناگون و متنوع آن است.
در چنين جوامعي نبايد محوريت با عدالت در روابط اجتماعي باشد، بلكه محوريت با احسان و گذشت باشد؛ زيرا جامعه آرماني مي كوشد تا همه انسان ها در شرايطي مناسب قرار گرفته و داراي رنگ خدايي شده و در گام برتر، خدايي شده و در مقام پروردگاري و ربوبيت، مظهريت از خداوند يابد. در اين جاست كه انسان بايد بياموزد كه چگونه همانند خداوند اهل احسان باشد و رحمت وي بر غضبش سبقت جويد. به اين معنا كه همانند خداوند اهل احسان باشد كه بي هيچ استحقاقي به همه آفريده ها مهر وجود بخشيده و در ادامه، زندگي ايشان را بقا و استمرار داده و همواره نيكي و احسان در حق آنان روا مي دارد مگر كساني كه خود به جاي مهر و احسان، در انديشه و جست و جوي غضب الهي مي روند. بنابراين كسي كه مي خواهد جامعه ايماني و خدايي داشته باشد و در مقام مظهريت ربوبي در آيد، بايد بياموزد كه جامعه را براساس و محوريت احسان مديريت نمايد.
گذشت زيبا و نيك
خداوند در سوره حجر، گام را فراتر از روابط اجتماع طبيعي مي گذارد و نه تنها احسان و گذشت را نسبت به دوستان و همراهان ايماني مي طلبد بلكه خواهان احسان نيك و زيبا حتي نسبت به دشمنان مي شود.
انسان ها به طور طبيعي نسبت به همراهان فكري و رفتاري، احسان را روا مي دارند، ولي كم تر كسي را مي توان يافت كه نسبت به دشمنان خصوصا دشمنان فكري خويش اهل احسان باشد.
در اين آيات به پيامبر(ص) اين نكته يادآور مي شود كه اگر دشمنان فكري كه باوري به قيامت و هدفمندي هستي ندارند و آفرينش را بي حكمت مي دانند، در حق وي اجحاف و ظلم روا داشتند، از ايشان بگذرد و عفو نمايد؛ البته اين عفو نه تنها بايد نيك باشد بلكه همراه با زيبايي باشد؛ از اين رو فرمان مي دهد: فاصفح الصفح الجميل. (حجر، آيه 85)
در فرهنگ عربي به ويژه در كتبي كه درباره واژگان به ظاهر مترادف چون فروق اللغه نوشته شده بر اين نكته توجه داده شده كه واژه «صفح» در زبان عربي به معناي عفو است با اين تفاوت كه در عفو، مهر و محبت جايگاهي ندارد و انسان با ترشرويي هم مي تواند عفو و گذشت داشته باشد؛ يعني بي آن كه نسبت به شخص خطاكار واكنش مثبتي بروز دهد و روي خوش به او نشان دهد، از خطايش مي گذرد؛ اما در صفح، افزون بر عفو، رفتاري را به نمايش مي گذارد كه فراتر از روابط عادي و معمولي است و با نوعي خوشرويي و تبسم و لبخند از خطاكار در مي گذرد.
پيامبر در اين آيه ماموريت مي يابد كه نسبت به دشمنان خود كه ايمان به هدفمندي آفرينش و رستاخيز ندارند و آن حضرت(ص) را اذيت و آزار مي رسانند و ايشان را به تمسخر مي گيرند، با روش صفح رفتار نمايد. البته اين صفاحت با همه ظرافت هاي معنايي كه در خود واژه وجود دارد، مي بايست همراه با جمال و زيبايي باشد. به اين معنا كه ناظر بيروني نيز وقتي به رفتار پيامبر(ص) با دشمنانش مي نگرد، آثار ظاهري و بيروني اين صفاحت را نيز ببيند و از نگاه زيباشناسانه نيز رفتاري پسنديده و زيبا جلوه نمايد.
به اين معنا كه عفو و احسان پيامبر(ص) در باطن و ظاهر بايد از زيبايي برخوردار باشد. چنين رفتاري تنها زماني بروز مي كند كه انسان در اوج مظهريت ربوبيت خداوندي قرار گيرد. بنابراين پيامبر(ص) ماموريت داشت تا مظهريت چنين مقامي باشد؛ چرا كه جز در اين مقام نمي توان هم كار پسنديده اي كرد و هم زيبا و جميل آن را به نمايش گذاشت. چنين رفتار نسبت به دشمنان است كه انسان ها را متحول مي سازد و هدف پيامبر(ص) نيز متحول كردن جامعه و ساختن انسان هاي محسن و نيكوكار بود كه روابط اجتماعي خويش را بر محوريت احسان سامان مي دهند.
خداوند، پيامبرش را به عنوان رحمت براي جهانيان ستوده است؛ زيرا مظهريت ربوبيت الهي جز با كارها و رفتارهايي چون صفح جميل نمي تواند تحقق يابد. اگر خداوند رحمتش بر غضبش سبقت و پيشي مي گيرد؛ پيامبر(ص) اين مظهر كامل و تمام ربوبيت خداوندي نيز اين گونه است.
از آن جايي كه جامعه ايماني، جامعه الگو و اسوه براي بشريت است، مي بايست در روابط اجتماعي خويش اين گونه باشد و مظهريت ربوبيت الهي را به نمايش گذارد. بنابراين، لازم است تا در مقام صفاحت جميل و روابط اجتماعي خود را با دشمنان سامان دهد و تا مي تواند اين گونه باشد در عين اين كه هوشياري خويش را حفظ مي كند.
به سخن ديگر، «گذشت زيبا» به معناي كوتاه آمدن از مباني و اصول نيست، بلكه رفتار نيك و پسنديده و زيبا همواره با هوشياري و حفظ اصول مي باشد. از اين رو پيامبر(ص) با وجود ماموريت صفاحت جميل، ماموريت مي يابد تا از اصول و مباني خويش كوتاه نيايد. به اين معنا كه رفتار پسنديده و صفاحت جميل به هيچ وجه به معناي تسامح و تساهل از اصول انديشه اي و باورها و نگرش ها نيست، بلكه به معناي ترحم و رحمت بر انسان هاي نادان و جاهلي است كه در دام دشمني چون هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني گرفتار آمده اند.
جامعه ايماني نيز به عنوان مظهر رحمت الهي بايد اين گونه عمل كند و تا بتواند با رفتارهاي نيك و پسنديده و زيبا قلب هاي دشمنان را به تسخير درآورد.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:28  توسط عبدالله  | 

آيت الله مكارم شيرازي:
براساس روايتي از اميرالمؤمنين (ع) لجاجت عقل انسان را از كار مي اندازد. در تاريخ انسان هاي دانشمند و هوشياري بودند، ولي بعد از اين كه لجاجت كردند، يك نادان تمام عيار شدند... حضرت علي(ع) در جايي مي فرمايند كه لجاجت بذر تمام بدي هاست؛ بذري كه نهال آن موجب ريختن آبروي خود و ديگران و گرفتاري هاي فراواني را به دنبال دارد.... نويسندگان مطبوعات اگر خطايي مرتكب شدند و به آنها تذكر داده شد، لج نكنند و بگويند معذرت مي خواهيم؛ البته عذرخواهي نياز به شجاعت دارد.(1)
جمهوريت و اسلاميت، دو ركن انفكاك ناپذير
آيت الله جوادي آملي:
اگر در جمهوري اسلامي جريان جمهوريت و اسلاميت را جدا كردند ديگر نه جمهوريت مي ماند، نه اسلاميت. جمهوريت و اسلاميت مثل نفس و بدن است. اگر ما جامعه شناسي مان جامعه شناسي قرآني باشد نه جامعه شناسي ديگري، براي جامعه حقيقتي بايد قائل باشيم. اگر جامعه، جامعه اسلامي شد، جمهوريت اسلامي شد، بدن را جمهور تأمين مي كند و روح را اسلام تأمين خواهدكرد... ما اگر خواستیم جامعه را اصلاح كنيم، اولا جامعه را بايد بفهميم، بعد پي ببريم كه اين جمهور كه فاسد شد براي اين بود كه اسلام را بد معرفي كردند.(2)
لزوم تحقق سيره عملي ائمه(ع)
آيت اله صافي:
نكته مهمي كه ما بايد از اين ماه بزرگ برداشت كنيم، شناخت روش و سيره ائمه معصومين(ع) بخصوص مولاي متقيان حضرت اميرالمؤمنين(ع) مي باشد. روش حكومت داري، عبادت، زهد و پارسايي آن بزرگوار براي همه درس است و محاسبه نفس، تواضع، انكار منكر و ابطال باطل از ويژگي هاي مهم و آموزه هاي آن حضرت مي باشد.
... عدالت به معناي واقعي كلمه را آن امام مظلوم در جامعه پياده كردند؛ عدالتي كه فقط با عمل و رفتار قابل تحقق است نه اينكه فقط شعار بدهيم و به آن عمل نكنيم.(3)
رد بي منطق ادله يعني بي ايماني
آيت الله مصباح يزدي:
اين كه انسان هميشه بخواهد در مقابل كسي كه دليلي را مي آورد، بدون منطق آن را رد كند، درست نبوده و اميدي به ايمان چنين افرادي وجود ندارد. شيطان به اين افراد حمله كرده و آنها در زير سم شياطين له مي شوند.(4)
اسلام شناسي براساس منابع اصيل
اين كه فلان مستشرق درباره اسلام چه گفته است، براي ما حجت نيست. همان گونه كه براي شناخت اديان ديگر بايد به منابع اصلي آنها رجوع كرد. در شناخت اسلام نيز بايد به سراغ منابع اصلي اسلام برويم. برخي مي گويند مي خواهيم اسلام را بشناسيم ولي براي اين كار به سراغ فلان سايت و يا روزنامه كه دشمن اسلام هستند مي روند؛ اين افراد دروغ مي گويند كه مي خواهند اسلام را بشناسند.
... افرادي كه درمسير درست شناخت دين وارد نمي شوند، آهسته آهسته منحرف مي شوند، از ايمان بي بهره مي مانند و ناخودآگاه داخل كفر مي شوند. (5)
تضاد عمل فاسد با ايمان
ايمان از طرفي قابل رشد و بالندگي و از طرفي قابل ضعف، خشكيدن و سوختن است و ما دراين صورت بايد احساس خطر كرده و مراقب باشيم... عمل فاسد همانند آب مسمومي است كه در پاي درخت ريخته مي شود و اين درخت روز به روز ميوه آن كمتر و در پايان خشك خواهدشد.(6)
اصول نقد صحيح و سازنده
آيت الله مظاهري:
متأسفانه در زمان حاضر انتقاد صحيح و حقيقي بسيار كم است و از آن بدتر اينكه انتقادپذيري اصلا وجود ندارد. انتقاد كه در روايات اهل بيت(ع) از آن به هديه تعبير شده است، به اين معنا است كه انسان، عيب ديگري را در خلوت و به خود آنان گوشزد كند.
... بازگويي عيوب اشخاص، به گونه اي كه ديگران مطلع شوند، منجر به آبروريزي و هتك حرمت مي گردد و نه تنها انتقاد نيست، بلكه گناه بزرگي است... انتقاد از عيوب آشكار ديگران فضيلت است، ولي عيب جويي و تجسس براي يافتن عيوب اشخاص، در تعاليم قرآن و عترت بسيار نكوهش شده و بايد از آن اجتناب گردد... برخي از روزنامه ها يا سايت هاي اينترنتي و نيز برخي سياسيون، علناً به غيبت، تهمت و شايعه پراكني مي پردازند و نام اين اهانت و آبروريزي خود را انتقاد مي گذارند... هر مسلماني وظيفه دارد، علاوه بر رفع عيب از خود، با انتقاد صحيح و سازنده، عيوب ديگران را نيز رفع نمايد و مهم تر اينكه پذيرش انتقاد ديگران را داشته باشد و از انتقاد سازنده استقبال كند.(7)
برنامه سازي براساس تشريح كتب ولايي
اگر رسانه هاي گروهي و صدا و سيما به جاي پرداختن به مطالب كم ارزش و پخش سريال هاي پي درپي كه معمولا نتيجه ديني ندارد و در برخي موارد نافي مقدسات نيز مي باشد، ساعاتي را براي شرح كتب ولايي و ترويج ولايت اميرالمؤمنين(ع) و ائمه اطهار(ع) اختصاص دهند، شبهات روزافزون به صورت حاضر در جوانان رخته نمي كند و قدرت انحراف آنان را نمي يابد.
...عدم استفاده صحيح و كاربردي از منابع ولايي شيعه و كوتاهي در زمينه شناخت صحيح معصومين(ع) منجر به فراموش شدن ولايت مي شود و فراموشي اهل بيت(ع) و ولايت آنان، از مصاديق ظلم به ايشان است.(8)
ويژگي شيعيان راستين، تمسك عملي به قرآن و عترت
جامعه اي لايق ميزباني از حكومت جهاني اهل بيت(ع) است كه افراد آن با هم متحد باشند و با غيبت، تهمت، شايعه و اهانت، به دشمني با يكديگر نپردازند تا بتوانند با اتحاد و يك پارچگي، حكومت حضرت ولي عصر(عج) را اداره نمايند.
... شيعيان راستين كه به صورت توأمان به قرآن و عترت تمسك مي جويند و به خصوص از نظر عملي، به دستورات انسان ساز قرآن كريم توجه كرده و پيرو اهل بيت(ع) هستند و در حد توان، كردار و گفتار خود را به اعمال اهل بيت(ع) شبيه مي سازند، وارثان و تمكن يافتگان آينده جهاني خواهند بود.
... كسي كه خود را شريك غم و اندوه ديگران نمي داند و با وجود مشكلات فراوان معيشتي و معضلات اجتماعي و ناهنجاري هاي روحي و اخلاقي در وضع كنوني، با خودخواهي به فكر زندگي خود و اطرافيان خود است، افكار و اعمال او به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) شباهتي ندارد و در زمره شيعيان اميرالمؤمنين(ع) محسوب نمي شود.(9)
نهج البلاغه منبع عرفان حقيقي
آيت الله سبحاني:
عرفان كامل در نهج البلاغه وجود دارد و جوانان اگر به دنبال عرفان هستند، به اين كتاب عزيز رجوع كنند؛ زيرا سرانجام عرفان كاذب، بت پرستي است.
...گاهي برخي از جوانان نسخه اي براي رشد معنوي درخواست مي كنند؛ پاسخ بنده به آنان اين است كه نماز را در اول وقت به جاي آورند و در هر روز يك جزء از قرآن كريم را تلاوت كنند تا بتوانند به مقامات عالي دست يابند.(10)
ضربه منافقين به اسلام بيشتر از كافران
دشمنان اسلام بر دو نوعند دشمنان آشكار و ظاهر مانند كافران و دشمنان پنهان و باطن مانند منافقان، دو دسته از دشمنان اسلام محسوب مي شوند... تاريخ نشان داده است كه ضربه اي كه منافق به اسلام زده است، بسيار بيشتر از كافران بوده و اين منافقان دوست نما از باب دوستي وارد شده و به اسلام ضربه مي زنند.(11)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها
1- حوزه، 1/6/90
2- اديان، 29/5/90
3- حوزه، 29/5/90
4- همان، 8/6/90
5- همان، 7/6/90
6- همان، 1/6/90
7- همان، 7/6/90
8- همان، 1/6/90
9- همان، 5/6/90
10- همان، 31/5/90
11- همان، 3/6/90

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:25  توسط عبدالله  | 

نعمتها همه زندگي ما را تشكيل مي دهد؛ اما ما از بسياري از آنها غافل هستيم و تنها برخي از چيزها مانند ثروت انبوه و آسايش و رفاه را نعمت مي دانيم. كمتر ديده شده كسي از نعمت وجود سخن بگويد و خدا را بدان سپاس گويد.
نعمتها همان گونه كه مي آيند مي روند؛ اما گاهي اوقات جلب و زوال نعمت به علل و عواملي بسته است كه ارتباط تنگاتنگي با اعمال و رفتار ما دارد. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل و تبيين قرآن را از اين عوامل ارائه دهد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
اقسام نعمت
واژه عربي نعمت برگرفته از واژه نعم است كه در اصل به معناي رفاه، زندگي پاكيزه و صلاح حال است. (معجم مقاييس اللغه، ج5، ص446) در اصطلاح، نعمت به معناي چيزي است كه خداوند متعال آن را به بنده اش از مال و زندگي عطا مي كند و همچنين به معناي منت نيز آمده است. (لسان العرب، ابن منظور، ج14، ص208)
نعمت تنها اختصاص به نعمتهاي مادي و ظاهري ندارد، بلكه شامل نعمتهاي معنوي و باطني نيز مي شود. اين واژه گاه در مقابل ضرر واقع مي شود. (التحقيق، مصطفوي، ج12، ص178)
خداوند در آيه 20 سوره لقمان از برخورداري انسان ها از نعمت هاي فراوان ظاهري و باطني الهي سخن به ميان مي آورد و آنان را به تدبر و توجه يابي نسبت به آن ها دعوت مي كند؛ چراكه يكي از راه هاي شناخت خداوند و عمل به آموزه هاي وحياني قرآن و ستايش و سپاس از خداوند، توجه و تدبر در آيات الهي از جمله نعمت هاي گوناگون خداوندي است.
خداوند در آيه 20 و 21 سوره لقمان، توجه يابي انسان ها به نعمت هاي ظاهري و باطني خداوندي را مانعي مهم در سر جدال هاي ناآگاهانه افراد درباره خود معرفي مي كند و بر اين توجه و دقت نظر تشويق و ترغيب مي نمايد.
نعمت هاي الهي چنان فراگير و گسترده هستند كه همه نيازهاي نوع انساني بلكه همه آفريده ها را دربر مي گيرد و هيچ كمبود و كاستي وجود ندارد تا انسان نيازمند چيزي باشد. (ابراهيم، 34؛ نحل، آيات53تا 55 و نيز 71 و 72 و 78تا83؛ اسراء، 67و 83 و آيات ديگر)
خداوند انواع و اقسام نعمت هاي زميني و آسماني را مسخر انسان ها كرده تا با استفاده از آنها در مسير شدن هاي كمالي گام بردارند و ضمن خدايي شدن در مقام مظهريت خدايي، همه موجودات را به كمال بايسته و شايسته ايشان برسانند (حج، آيات65و 66 و آيات ديگر)
خداوند در آيات چندي از سوره الرحمن تنها به ذكر برخي از نعمت هاي مادي، معنوي، ظاهري و باطني و نيز دنيوي و اخروي اشاره مي كند و به انسان يادآور مي شود كه با استفاده درست از نعمت هاي الهي در مقام تكذيب برنيايد و كفر و كفران نكند.
ازنظر قرآن، نعمت هايي كه خداوند در اختيار بشر قرار داده، چنان فراوان است كه از آن به نعمت هاي بي حساب و بيشمار و غيرقابل احصاء ياد مي كند. (ابراهيم، آيه34؛ نحل، آيه 18 و لقمان، آيه20) از اين رو خداوند به سبب وسعت و گستردگي نعمت هايي كه به بشر داده از آن به اتمام نعمت ياد مي كند و با واژه سبغ اين معنا را مورد تاكيد قرار مي دهد: اسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه (لقمان، آيه 02 و نيز لسان العرب، ج 6، ص 951)
با نگاهي به آيات قرآني مي توان بخشي از نعمت هاي بزرگ و قابل يادآوري را بيان كرد. از جمله اين نعمت هاي بزرگ مي توان به نعمت نبوت، امامت، ولايت (مائده، آيه 3؛ قصص، آيه 5؛ ابراهيم، آيه 82 و مانند آن)، اسلام (بقره، آيه 051 و مائده، آيه 3)، پيامبران (آل عمران، آيه 461 و مائده، آيه 02)، ايمان و جلوه گري زيباي آن (حجرات، آيات 7 و 8)، امدادهاي الهي (مائده، آيه 11 و انفال، آيه 64)، ادراك و شعور (نحل، آيه 87 و مومنون، آيه 87 و سجده، آيه 9)، ابزارهاي شناخت (همان و نيز ملك، آيه 32 و انسان، آيات2 و 3)، امكانات مادي ويژه دنيوي (مائده، آيه 02 و اعراف، آيه 01)، الفت و برادري ميان افراد جامعه (آل عمران، آيات 201، 301)، اخوت ديني (همان)، استقلال (مائده، آيه 11 و نيز مائده، آيه 02)، آزادي (مومنون، آيه 82 و صافات، آيات 411 و 511) احكام اسلام و قوانين آن (بقره، آيه 132)، آساني در قوانين و احكام (بقره، آيه 581 و مائده، آيه 6)، احسان الهي در قبال نيكي ها (الرحمن، آيات 06 و 16)، نعمت آب و باران (نحل، آيات 01 و 41 و فاطر، آيه 21)، نعمت آهن و فولاد (انبياء، آيه 08 و حديد، آيه 52) و مرگ و حيات (نجم، آيات 44 و 55 و يس، آيات 33 و 53) و دهها نعمت ديگر اشاره كرد.
عوامل جلب و افزايش نعمت
انسان اگر بخواهد افزون بر اين نعمت هاي الهي، از نعمت هاي خاص و بيشتر بهره مند شود يا نعمت ها افزايش يا تداوم پيدا كند، مي بايست افزون بر شكر نعمت كه نعمت را افزون مي كند، به عوامل ديگري نيز توجه يابد و بدان پاي بند باشد.
شكر نعمت
يكي از مهمترين عواملي كه سبب افزايش و فراواني نعمت مي شود، شكر و سپاس انسان به پيشگاه خداوندي است كه در آياتي از جمله آيه 7 سوره ابراهيم به آن توجه داده شده است. بنابراين، اگر كسي خواهان افزايش و فراواني نعمت نسبت به خود يا جامعه است مي بايست شكرگزار نعمت باشد.البته شكر نعمت ابعاد و مراتب متعدد و گوناگوني دارد كه از شكر زباني تا شكر قلبي را شامل مي شود؛ چنان كه شكر واقعي آن است كه انسان از نعمت به درستي در مسير كمالي از آن بهره گيرد و از هرگونه افراط و اسراف و تبذير نعمت خودداري نمايد. (بقره، آيات 271 و 581؛ اعراف، آيه 241؛ نحل، آيه 411؛ عنكبوت، آيه 71؛ لقمان، آيه 21 و سباء آيه 51 و آيات ديگر).
عمل به شريعت اسلام
از ديگر عوامل افزايش و فراواني نعمت مي توان به عمل به كتاب هاي آسماني و شريعت الهي اشاره كرد. خداوند در آيات 56 و 66 سوره مائده، بهره مندي اهل كتاب از نعمت هاي آسماني و زميني را در صورت باور به تورات و انجيل و عمل به احكام آن ها همراه با ديگر تعاليم نازل شده به سوي بشر مي داند. به اين معنا كه اگر كسي بخواهد از نعمت هاي الهي بهره بيشتري برد، مي بايست به همه آموزه هاي وحياني كه در قالب شرايع ارسال شده عمل كند مگر مواردي كه نسخ شامل آن شده باشد. براين اساس، عمل به شريعت اسلام كه جامع ترين و كامل ترين شرايع است، بهترين و آسان ترين شيوه جلب و جذب و افزايش نعمت و فراواني آن است.
تقوا
خداوند يكي ديگر از مهم ترين عوامل افزايش نعمت را تقوا برمي شمارد و در آياتي از جمله 56 سوره مائده و 69 سوره اعراف از كسب تقوا و محافظت بر آن به عنوان عامل زمينه ساز و فراواني نعمت ها ياد مي كند.
در يك كلام ايمان و عمل صالح براساس آموزه هاي عقلاني و عقلايي و شرعي مهم ترين عامل جلب و افزايش نعمت است كه در اين آيات برآن تأكيد شده است.
البته نبايد از نقش امنيت در افزايش نعمت و فراواني آن غافل ماند (نحل، آيه211) و معلوم است كه كسب امنيت نيز مبتني بر تحقق اموري از جمله عوامل پيش گفته است. بنابراين، هرچه انسان به خدا نزديك تر و متاله و خدايي تر شود، خداوند عنايت خاص خود را مشمول او مي كند و او را از بركات و نعمت هاي فراوان بهره مند مي سازد.
عوامل كاهش يا زوال نعمت
از آيات قرآني اين معنا به دست مي آيد كه نعمت ها از هر قسم و گونه اي باشد مي تواند كاهش يا زوال يابد. بنابراين، اين گونه نيست كه خداوند نعمت را به نقمت و بلايي تبديل نكند يا از انسان نگيرد. البته اين مسأله زماني پديد مي آيد كه انسان به جاي شكر نعمت، كفران نعمت كند و به هر شكلي از جمله تبذير و اسراف و بهره نادرست از نعمت آن را تباه نمايد.
خداوند در آيات بسياري از جمله 35 سوره انفال و 9سوره هود و 11 سوره رعد از زوال پذيري نعمت هاي عطاشده از سوي خدا به انسان ها سخن به ميان مي آورد و به آنها هشدار مي دهد تا مواظب اعمال و رفتار خود باشند.
از مهم ترين عوامل زوال نعمت مي توان به كفران نعمت (نساء، آيه741 و ابراهيم، آيات7 و 82)، گناه (انفال، آيات25و 35)، كفرورزي (همان)، ظلم و ستم(همان)، تكذيب آيات الهي(همان) و عمل نادرست و ناپسند(همان) اشاره كرد.
انسان ها در نتيجه چنين رفتارها و كارهايي گرفتار زوال نعمت مي شوند و در نتيجه زوال نيز گرفتار ياس و نوميدي (هود، آيات9 و 11 و اسراء، آيه38) و تضرع و ناله و انابه (نحل، آيه35) مي گردند. آنان وقتي به كفران نعمتي آن را از دست مي دهند، تازه متوجه نعمت مي شوند و به سوي خداوند متوجه مي گردند تا خداوند نعمت را به ايشان بازگرداند. (نحل، آيه35 و فصلت، آيه15 و قلم، آيات62و 72و 23)
اين گونه است كه با دعا و نيايش خواهان بازگشت روزي مي شوند و از خداوند مي خواهند تا نعمت را برگرداند. (فصلت، آيه15) اين درحالي است كه تا زمان وجود نعمت از خدا و نعمت غافل بودند و به كفران نعمت مشغول.
البته مشكلي كه نعمت هاي زياد براي بشريت دارد اين است كه انسان ها را مغرور و متكبر مي سازد (اسراء آيه38 و فصلت، آيه15) و اين سرمستي و غرور و خودپسندي، وضعيت انسان ها را بدتر از بد مي كند (آل عمران، آيه881 و انعام، آيه44 و هود، آيه01 و فجر، آيه51) و از خداوند دور مي سازد. (فصلت، آيه15)
از اين روست كه گفته اند ثروت و نعمت زياد براي بسياري از مردم به جاي اين كه نعمت باشد، نقمت است؛ زيرا عامل سقوط ايشان مي شود. به سخن ديگر، گاه امكانات و نعمت هاي مادي در دنيا خود مقدمه اي براي عذاب افراد و جوامع بشري است و آن چه به ظاهر نعمت و فراواني آن است، خود عذاب و بلايي است كه فرد و جامعه بدان دچار آمده است. اين همان عذاب استدراجي است كه انسان ها بايد از آن دل نگران باشند. (اعراف، آيه 59؛ توبه، آيه 55؛ يونس، آيه 88 و مزمل، آيات 11 تا 31)
لزوم يادآوري نعمت
انسان عاقل و خردمند كسي است كه نسبت به نعمت هاي الهي شاكر و سپاسگزار است و همواره با يادآوري نعمت ها به خود اجازه نمي دهد تا كفران نعمت كرده يا نادرست و باطل از آن استفاده نمايد. از اين رو خداوند به انسان ها هشدار مي دهد تا همواره بيدار باشند و گرفتار غفلت نشوند. يادآوري و ذكر نعمت (بقره، آيات 04 و 74 و 221 و 132 و آيات ديگر) موجب مي شود تا انسان مسير درست شدن هاي كمالي را از طريق نعمت هاي الهي بپيمايد و هرگز فلسفه آفرينش خود و نعمت ها را فراموش نكند.
مبلغان ديني موظف هستند تا مردم را نسبت به نعمت هاي الهي توجه دهند و با يادآوري، آنان را به استفاده درست از نعمت در مسير آفرينش و عدالت رهنمون سازند. (اعراف، آيات 56 تا 96)
خداوند يادآوري نعمتها را از آداب دعا و نيايش مي شمارد و انسان را متوجه مي كند كه با اين روش بايد همواره شاكر خداوند باشد. (يوسف، آيه 101 و قصص، آيه 71)
بازگو كردن نعمت هاي خداوندي و مستور نداشتن آنها از مردم از توصيه ها و سفارش هاي خداوند در آياتي از جمله آيه 11 سوره ضحي است. از نظر قرآن ياد كردن نعمت هاي خداوندي از نمودهاي رشد عقلي وكمالي وجودي انسان است. (احقاف، آيه 51) بنابراين كساني كه يادآور نعمت مي شوند و به درستي از آن بهره مي گيرند، انسان هاي رشيدي هستند كه در مسير كمال رشد وجودي خويش گام برمي دارند و مظهريت در خدا و ربوبيت او را فعليت مي بخشند.
آثار يادآوري نعمت
يادآوري نعمتها آثار بسياري براي فرد و جامعه دارد كه از آن جمله مي توان به پرهيز و اجتناب از فساد و فسادگري (اعراف، آيه 47)، توجه به منشأ نعمت و حركت در مسير اهدافي كه خداوند براي نعمت درنظر گرفته (بقره، آيات 04 و 74 و 221 و آيات ديگر)، تسبيح خداوند و تنزيه او از ناپاكي ها (زخرف، آيه 31)، تقواپيشگي (بقره، آيه 132 و مائده، آيه 7)، رستگاري و خوشبختي (اعراف، آيه 96)، شكر و سپاس (انفال، آيه 62) و مانند آن اشاره كرد.
بسياري از مردم از گفتن نعمت هايي كه خداوند به ايشان داده، خودداري مي كنند و گمان مي كنند كه بيان آنها به معناي تكبر و تفاخر است؛ درحالي كه اگر كسي از نعمت هاي الهي كه به او داده شده، سخن بگويد وحتي به ديگران بگويد كه اين نعمت را خداوند به او داده است، ديگران نيز متوجه يادآوري مي شوند. خداوند مي فرمايد: و اما بنعمه ربك فحدث؛ اما درباره نعمت هاي پروردگارت سخن بگو. (ضحي، آيه 11)
تنها نكته اي كه در اين رابطه قابل توجه است اينكه بيان نعمت بايد بدور از هرگونه تفاخر و فخر فروشي باشد و صاحب نعمت همه آنها را از خداوند و فضل او بداند و خود را دراين باره هيچكاره محسوب كند.
به هرحال، انسان بايد همواره در انديشه باشد كه نعمت هاي الهي چنان بي حدوحصر است كه نمي تواند آنان را به شمارش در آورد چه رسد كه شكرگزار آن ها باشد؛ پس مي بايست به گونه اي عمل كند كه بهترين شكل استفاده از نعمت باشد و شخص و جامعه را به كمال شايسته و بايسته اي برساند و زمينه رشدي همگاني را فراهم آورد.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:20  توسط عبدالله  | 

سنخيت قلب با ملكات فاضله
مادامي كه مملكت وجود شما از حب نفس و حب جاه و جلال و شهرت و رياست به بندگان خدا پر است، نمي توان ملكات شما را ملكات فاضله دانست.، و اخلاق شما را اخلاق الهي شمرد. كار كن د رمملكت شما شيطان است، و ملكوت و باطن شما صورت انسان نيست، و پس از گشودن چشم برزخ ملكوتي خود را به صورت غيرانسان، مثل يكي از شياطين مثلا مي بينيد. و حصول معارف الهيه و توحيد صحيح از براي همچو قلبي كه منزلگاه شيطان است محال است. و تا ملكوت شما ملكوت انساني نباشد و قلب شما از اين اعوجاجها و خودخواهيها پاك نباشد، منزل حق تعالي نباشد. در حديث قدسي است كه مي فرمايد: لا يسعني ارضي و لاسمائي، بل يسعني قلب عبدي المومن. هيچ موجودي آينه جمال محبوب نيست، مگر قلب مومن. (بحارالانوار، ج 55، ص 39) متصرف در قلب مومن، حق است نه نفس. كار كن در وجود او محبوب است، قلب مومن، خود سر نيست، هرزه گر نيست.
«قلب المومن بين اصبعي الرحمن، يقلبه كيف يشاء» دست حق در مملكت قلب او متصرف است، تقليب و تقلب قلب او با خود حق تعالي است. (بحارالانوار، ج 72، ص 48)
اي بيچاره، تو كه عابد نفسي و متصرف در قلب تو شيطان و جهل است و دست تصرف حق را از قلب خود منقطع كردي، چه ايماني داري كه مورد تجلي حق و سلطنت مطلق گردي؟ پس، بدان تا بدين حال هستي و اين رذيله «خودنمايي» در تو است، تو كافر بالله هستي و در سلك منافقين محسوب مي شوي، گرچه به خيال خود مسلمي و مومن به خدايي. (1)
ـــــــــــــ
1-چهل حديث امام خميني(ه)، ص 71

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:14  توسط عبدالله  | 

پرسش:
از منظر آيات و روايات راهكار تقويت اراده براي كنترل هواي نفس و تعديل غريزه جنسي به چه ميزان توصيه و تاكيد شده است؟
پاسخ:
تقويت اراده از منظر آيات و روايات يكي از مهم ترين راهكارهاي مقابله با هواي نفس از جمله غريزه جنسي انسان به شمار مي آيد، به گونه اي كه در برخي روايات از آن به جهاد اكبر تعبير شده است.
از آنجا كه هواي نفس و جاذبه هاي جنسي، بسيار قوي و عوامل تحريك كننده فراوانند، مبارزه با آن عزمي راسخ و اراده اي خلل ناپذير مي طلبد، به ويژه اگر زياده خواهي جنسي به صورت عادت ناپسند خودارضايي درآمده باشد. در اين صورت، همچون خصايص طبيعي و ذاتي، دامنه دار و پرنفوذ و به منزله طبيعت دوم درمي آيد. همان گونه كه علي(ع) مي فرمايد: «العاده طبع ثان» عادت، طبيعت دوم آدمي است. (اخلاق جنسي شهيد مطهري)از اين رو، رهايي از عادات ناپسند بسيار دشوار و مشكل است، تا جايي كه به فرمايش امام حسن عسكري(ع) برگرداندن معتاد از عادت خود چيزي شبيه اعجاز است. (بحارالانوار، ج 75، ص 374). در عين حال انسان قدرت و توانايي غلبه بر عادات ناپسند خود را دارد. اما بايد واقعاً از اعماق وجود خود، براي ترك عادت هاي ناپسند تصميم گيري كرده و هرگونه شك و ترديد را از خود دور كند. بنابراين دليل افراد مبتلا به انحراف هاي جنسي كه ما قادر به تصميم گيري نيستيم و نيروي اراده و تصميم راسخ از ما سلب شده است، قابل قبول نيست. شخصي به امام صادق(ع) عرض كرد: فلاني مبتلا به يك نوع انحراف جنسي شده و از خود هيچ گونه اراده اي ندارد. حضرت با عصبانيت فرمود: چه مي گويي؟ آيا اين شخص حاضر است اين عمل را پيش روي مردم هم انجام دهد؟ عرض كردند! نه حضرت فرمود: پس معلوم مي شود به اراده و اختيار خود اوست. (آيه الله مكارم شيرازي، مشكلات جنسي جوانان، ص 155)
البته انگيزه و اراده انسان در مقابله با رذايل و عادات زشت و ناپسند مهم است زيرا هر چقدر زمان طولاني شود و تكرار عادات ناپسند و خواهش هاي نفساني انجام گيرد، مقاومت در برابر آنها و از بين بردن آثار آن سخت تر و پرفشارتر خواهد بود.
علي(ع) مي فرمايد: پيش از آنكه تمايلات نفساني به تندروي عادت كنند، با آنها بجنگ، زيرا اگر نيرومند شوند، فرمان رواي تو خواهند شد و تو را به هر سو كه بخواهند مي برند و در نتيجه، قدرت مقاومت در برابر آنها را از دست خواهي داد. (غررالحكم و دورالكلم، ج 4، ص 392) البته افراد مبتلا به عادات ناپسند و زشت، بايد مرتب به خود تلقين كنند كه به خوبي قادرند اين عادت را ترك كنند. نكته مهم آن است كه تلقين بايد براساس باور دروني باشد تا نقش خود را به خوبي ايفا كند. ضمن اينكه به دنبال آن، جايگزين كردن عادات پسنديده ضروري است. روان شناسان مي گويند: «براي ترك يك عادت بد، حتماً بايد به سراغ عادت خوب رفت و آن را جانشين عادت بد نمود.
به طور كلي براي تهذيب نفس و مبارزه با اخلاق زشت و از جمله انحراف هاي جنسي بايد دو كار انجام گيرد:
1-به خواسته ها و تقاضاهاي آن پاسخ مثبت داده نشود تا به تدريج ريشه اش خشكانده شود.
2-صفت نيك مخالف آن تقويت گردد.
علي(ع) مي فرمايد: «نفس خود را بر فضايل و كارهاي خوب مجبور كن، زيرا رذايل در باطن ذات تو نهاده شده اند». همچنين آن حضرت در جاي ديگر فرموده اند: «نفس خودت را به انجام دادن كارهاي خوب و تحمل سنگيني بار غرامت عادت ده، تا نفست شريف شود، آخرتت آباد گردد و ستايش كنندگانت زياد شوند».
امام خميني(ره) در اين باره مي نويسد: «بهترين علاج ها كه علماي اخلاق و اهل سلوك براي اين مفاسد اخلاقي فرموده اند، اين است كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود مي بيني، در نظر بگيري و برخلاف آن تا چندي مردانه قيام و اقدام كني، و همت بگماري برخلاف نفس تا مدتي، و برخلاف آن خواهش رذيله رفتار كني، مسلماً بعد از مدت قليلي، آن خلق زشت رفع شده و شيطان و جندش از اين سنگر فرار كرده جنود رحماني به جاي آنها برقرار مي شود. (چهل حديث امام خميني(ره)، ص 52)

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:13  توسط عبدالله  | 

موسي بن عمران يك بار هنگام مناجات با خداوند از پروردگارش خواست كه رفيق و همنشين او را در بهشت به وي بشناساند. خطاب آمد: جواني است در فلان ناحيه، و او همنشين تو در بهشت برين است. موسي(ع) به سراغ او رفت. ديد جواني است قصاب. از دور مراقبت كرد تا ببيند چه عمل فوق العاده و كار پرارزشي از او صادر مي گردد كه نزد خداوند چنين منزلتي دارد تا همنشين پيامبر قرار گيرد. زماني كه جوان محل كار خود را ترك و رهسپار خانه مي شد، موسي بدون آنكه خود را معرفي كند نزد وي آمد و از او خواست تا آن شب را ميهمان جوان باشد. جوان پيشنهاد موسي را پذيرفت و او را با خود به خانه برد. موسي(ع) ديد هنگامي كه جوان وارد خانه شد، قبل از هر چيز، غذايي آماده ساخت. آن گاه به سراغ پيرزني، كه دست و پايش فلج شده و از كار افتاده بود، رفت و با صبر و حوصله غذا در دهان آن زن گذارد تا او را سير كرد، پس لباس او را عوض كرد و زن را در جاي مخصوص قرار داد. هنگام خداحافظي موسي(ع) از جوان پرسيد: اين زن كه بود؛ زماني كه تو به او غذا مي دادي چشم به آسمان مي دوخت و كلماتي بر زبان مي راند؛ آن كلمات چه بود؟ جوان گفت: اين زن مادر من است و آن كلمات چنين بود: خدايا به پاداش اين خدماتي كه فرزندم نسبت به من انجام مي دهد، او را همنشين و رفيق موسي بن عمران در بهشت گردان. هنگامي كه موسي(ع) اين جريان را شنيد، تكان خورد و به جوان مژده داد كه دعاي مادرت درباره تو مستجاب گرديد.( 1)
ـــــــــــــــ
1-رمضان ماه خدا، زين العابدين احمدي، ص 61

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:9  توسط عبدالله  | 

عمل و عكس العمل
قال الصادق(ع): بروا اباءكم يبركم ابناؤكم و عفوا عن نساء الناس تعف نساؤكم.
امام صادق(ع) فرمود: با پدرانتان خوش رفتاري كنيد تا پسرانتان با شما خوش رفتاري كنند و نسبت به زنان مردم عفيف باشيد (با چشم بد به زنان ديگر نگاه نكنيد) تا زنانتان عفيف باشند (در معرض نگاه هاي آلوده افراد قرار نگيرند)(1)
ــــــــــــــــ
1-تحف العقول، حكمت 31

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:5  توسط عبدالله  | 

مرحوم شهيد مدني نمونه برجسته اي از يك روحاني فعال و حايز جهات گوناگون هستند. چون روحانيت را برخلاف مشاغل و هيئت هاي ديگري كه درجامعه وجود دارد، نمي شود دريك بعد خلاصه كرد و مثلا بگوييم كه يك روحاني يعني كسي كه فقط امور مربوط به امر دين را وارد است، يا روحاني يعني كسي كه فقط مشغول تبليغ دين است، يا روحاني يعني آن كسي كه فقط در ارتباط با مردم است و يا روحاني يعني كسي كه به امور ديني و مسائل روحي و خودسازي خيلي توجه مي كند. اينها هركدام به تنهايي معناي روحاني مطلوب نيست. روحانيت داراي همه اين جوانب است و يكي روحاني خوب و روحاني واقعي آن كسي است كه انسان بتواند درهمه اين جوانب يا عمده اين جوانب، دراو يك حركت و فعاليتي مشاهده كند.
ايشان حقيقتا مصداق بارزي از يك روحاني كامل بود. اولا ايشان ملا بود، عالم بود، فقيه بود، درقم و نجف تحصيلات عاليه فقه و اصول و همچنين معقول كرده بود. مرد عالمي بود كه آگاهانه و از روي معرفت عمل مي كرد. خاصيت علم در انسان همين است كه حركات و سكنات او عالمانه است و اين خصوصيت در ايشان بود، در روايات داريم كه «عالم ناطق مستعمل علمه» اهل بيان و تبيين بود. ايشان مي توانست با اقشار مختلف و با مخاطب جوان كاملاً ارتباط برقرار كند.
من در اوايل يا اواسط امامت جمعه ايشان در تبريز، رفتم و ديدم آن چنان با جوان هاي كم سال 20، 21ساله گرم و صميمي است كه واقعا مثل اينكه آنها با پدرشان يا برادر بزرگ تر شان حرف مي زنند. آن هيمنه علمي، در رابطه ايشان با جوان اصلا محسوس بود. با جوانان اين چنين بود، با عامه مردم و قشرهاي خيلي عمومي مردم نيز چنين بود.
در يكي از دفعاتي كه سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداً اشغال شد- بنده در اهواز بودم و مي خواستم به سوسنگرد بروم، لباس نظامي تنم بود. دراين بين ديدم كه آقاي مدني از تهران به دنبال ما به اهواز آمده اند. گفتند: كجا مي رويد؟ گفتم: مي رويم سوسنگرد، گفتند: من هم مي آيم، ايشان را هم برديم، در آنجا ظهر نماز خوانديم و من قدري با مردم صحبت كردم. طبعا من فارسي حرف مي زدم و نمي توانستم از حفظ عربي نطق كنم، به خصوص با لهجه بومي و مردمي. ايشان گفتند:«من با مردم حرف مي زنم.» و منتظر نشدند. بعد از اينكه من صحبت كردم، جمعيت مسجد تقريباً متفرق شد. ايشان رفتند توي مردم و يك وقت ديديم جماعت عظيمي از زن و مرد را دور خودشان جمع كرده اند و با لهجه حرف مي زنند. يك سخنراني حسابي گرم كه مردم را به هيجان آورد. خاطره اي كه من مكرر نقل مي كنم در همان جماعت آنجا بود كه مردم يك زني را نشان دادند و گفتند اين، هفت هشت تا از مهاجمين عراقي را با چوب كشته است.
يعني حرف آقاي مدني و آن شور و هيجاني كه ايجاد كرده بود، همه را به شور و هيجان آورد. اين چنين مي توانست با آن قشر مردم ارتباط برقرار كند.
دراولين سمينار ائمه جمعه كه ما در قم تشكيل داديم همه علماي ائمه جمعه سراسر كشور و علماي بزرگ و همه شهداي معروف همه درآنجا بودند. چند نفر از علماي سني و شيعه سخنراني كردند و بعد آقاي مدني در كنجي ايستاد. من يادم نمي رود آن منظره كه ايشان شروع كردند به صحبت كردن واشك از چشمانشان مي چكيد. در روايات داريم كه حضرت دعا مي خواندند اشك مثل قطراتي كه از لب مشك جاري مي شود، مشكي را كه مي بندند، همين طور مرتب چك چك مي كند. من در چهره آقاي مدني ديدم كه اين جريان اشك از دو چشم ايشان روي محاسن شريفش سرازير بود، همين طور جاري بود و حرف مي زد. آن روز ايشان تمام مجلس را منقلب كرد و ارتباط داد.
ايشان داراي ديد سياسي و نسبت به مسائل كشور آگاه و اهل علم و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نمي شدند. مردي شجاع، صريح و آماده خطر پذيري بودند. ايشان زماني هم كه درنجف بودند، شجاعتشان را ثابت كردند، يعني ايستادند و صريحاً مرجعيت يا اعلميت امام رابيان و تصريح كردند. خيلي ها در آنجا بودند كه قلباً به اين موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند. اعلام كنند؛ ايشان از معدود افرادي بود كه به مرجعيت و اعلميت امام شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بوديم و خبرش از نجف به مشهد رسيد و چقدر در قشرهاي اهل علم و اهل معرفت تاثير گذاشت كه شخصي مثل آقاي مدني چنين ترويجي از امام كرده بود.
ايشان هم درآنجا با اين اعلام صريح شجاعت نشان دادند و هم وقتي كه به ايران آمدند، درمقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبريز، دراوايل رفتن ايشان، در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان كه آميخته نفاق آميزي از احساسات قومي و ضد اسلامي و در واقع مخالف نظام جمهوري اسلامي بود، چنين جرياني را درست كرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را براي ايجاد آشوب و فتنه به تبريز ريختند و اين مرد، مثل كوه ايستاد و حتي جانش در خطر افتاد و در آن جمعيت و درآن ميدان نزديك بود ايشان را به شهادت برسانند. بعد جوان هاي حزب اللهي و مردم مؤمن تبريز خودشان آمدند و غائله را ختم كردند. اگر ايستادگي ايشان نبود،معلوم نبود چه مي شد.
ما آن روزها در شوراي انقلاب بوديم و لحظه به لحظه مسائل تبريز را دنبال مي كرديم و درجريان بوديم.
افراد مي رفتند و مي آمدند و با علما و با مردم تماس مي گرفتند. نقش آقاي مدني درآن قضايا حقيقتاً مؤثر و تعيين كننده بود. اين هم شجاعت و ورود ايشان در ميدان سياسي.
به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه اين ابعاد، خودسازي و كاري بود كه ايشان با خود و با دل خود كرده بود. انسان تا خودش را درمعرض نصح الهي قرار ندهد، به آن بهجت روحي، به آن معنويت نائل نمي شود؛ آن فتوح لازم را پيدا نمي كند تا بتواند درهمه اين ميدان ها چنين با اخلاص وارد شود. اخلاص ايشان پشتوانه اين حرف ها بود و آن اخلاص نتيجه كاري بود كه با خود كرده بود. انسان پيش از آنكه روي ديگران كار كند، اول بايستي روي خودش كاركند و نفسش را مقهور عقل و ايمان خود كند تا نفس نتواند سركشي كند، نتواند هواهاي خود را بر اعمال و رفتار و افكار انسان حاكم و غالب كند.
البته تبريز دربين شهداي محراب اين امتياز را تبريز دارد كه دو شهيد محراب دارد، يعني واقعاً مرحوم آيت الله قاضي «رضوان الله عليه» را هم فراموش نكنيم و از ياد نبريم. او مردي بزرگ، روشن فكر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ايشان هم بايستي هميشه در يادها زنده بماند. او اولين كسي بود كه اين جور در تبريز، در موضوع منبر انقلاب ايستاد و حقيقتا كاري را كه بايد بكند، با آقاي قاضي هم خيلي مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب تبريز رفته بودم و مي دانستم كه اوضاع تبريز چگونه است. آقاي قاضي هم خيلي رنج كشيدند. شهيد اول محراب آقاي قاضي است در تبريز و شهيد دوم هم آقاي مدني است. هر كدام واقعاً برجستگي هايي دارند. البته شهيد مدني به نظر من جزو آن چهره هاي روحاني است كه نظيرش را خيلي كم مي توان ديد، يعني همه اين ابعاد گوناگون دراين مرد بزرگ بود.
ان شاء الله خداوند به همه كمك كند، واقعا شهادت حق ايشان بود و اين جايگاه مهم الهي، پاداش خدا براي اين مرد بود. حيف بود كه او در بستر بميرد. خداي متعال تفضل كند و بلكه با عدم قابليتمان، راه شهادت را براي ما هم ان شاءالله مقدر كند.
حضرت آيت الله العظمي خامنه اي
20/6/1382

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:0  توسط عبدالله  | 

آنچه كه براي همه ما بيش از هر چيزي مهم است ، حفظ ميراث پيامبر أعظم ؛ يعني ثقلين ، قرآن كريم و عترت طاهرين است . امويان به اين دو وزنه وزين اهانت كرده اند ؛ هم قرآن را از صحنه خارج كرده اند ، هم اهل بيت عصمت و طهارت را . ذات أقدس له كه قرآن را نازل كرد ، براي قرآن، مبيّن و مفسّر مشخص كرد . فرمود : اوّلين مبيّن و مفسّر قرآن وجود مبارك پيامبر اكرم (ص) است . اهل بيت عصمت و طهارتند كه با آن حضرت در نورانيّت سهيمند ، همه شان نور واحدند ؛ آنها هم مبيّن قرآن و مفسّر قرآنند.
ذات أقدس له اين قرآن را براي ياد مبدأ و معاد نازل كرده است . فرمود : لقد يسّرنا القرآن ل لذّ كر فهل م ن مدّك ر(1). ما اين كتاب را براي يادآوري نازل كرديم ؛ يعني انسان در يك نشئه اي حقيقت الهي را ، حقيقت معاد را ، حقيقت دين را ديد . آنجا كه به انسان گفتند : الست ب ربّ كم ، انسان گفت : بلي(2)؛ آن مرحله در درون او نهادينه شده است و اشتغال او به كارهاي دنيا باعث فراموشي آن نشئه مي شود.
چيزي كه انسان را به ياد آن صحنه مي اندازد ، همين قرآن است . فرمود : و لقد يسّرنا القرآن ل لذّ كر ، براي اينكه به يادش بيايد . بعد فرمود : فهل م ن مدّك ر . آيا كسي هست كه با قرآن يادش بيايد ، قبلاً چه گفت و چه گذشت . اين فهل م ن مدّك ر به منزله ترجيع بند اين سوره است . نظير فب ايّ آلاء ربّ كما تكذّ بان(3)كه ترجيع بند سوره مباركه الرّحمن است.
قرآن كريم ، يادآور سخن آشناي خداوند
ما براي اينكه ببينيم بهره صحيح را از قرآن برده ايم يا نه ؛ البتّه خواندنش براي ما ثواب دارد ، براي نياكان ما ثواب دارد ، بركت دنيائي و آخرت دارد ، اينها درست است . امّا ما با اين كتاب بايد يادمان بيايد كه در آن صحنه چه گفتيم ، آن صحنه كجا بود ، چه جور از ما ا قرار گرفتند كه الست ب ربّ كم ، ما گفتيم : بلي ؛ اگر ن شآء الله با خواندن قرآن ، با تفسير قرآن ، با تجويد قرآن يادمان بيايد كه كدام صحنه بود ؛ دراين صورت به مقصد قرآن رسيده ايم . فرمود : و لقد يسّرنا القرآن ل لذّ كر ؛ ما اين كتاب را فرستاديم كه يادتان بيايد . فرمود : اين سخت نيست ، براي اينكه ما آسان قرار داديم . شواهد فراواني در اين كتاب هست كه شما يادتان بيايد كجا گفتيد بلي ، چه جور خدا از شما ا قرار گرفته .
وزانت و سهولت قرآن كريم
بعد مي فرمايد : اين كتاب دو تا خاصيّت دارد،يكي اينكه وزين است. سنگين است ، امّا سخت نيست ؛ دوم اينكه آسان است ، ولي سبك نيست .اين 4 مطلب را كه كنار هم قرار بدهيد ؛ معلوم مي شود كه دو تايش بد است ، دو تايش خوب است . سبك بودن بد است ، دشوار بودن هم بد است . امّا آسان بودن خوب است ، وزين و سنگين بودن خوب است . فرمود : نّا سنلق ي عل يك قولاً ثقيلاً (4). ما اين كتاب را كه وزين است ، متقن است، محتوايش سنگين است ، مطالبش بلند است و عرشي است ، اين را براي تو نازل كرديم.
فرمود : ما اين را آسان قرار داديم،امّا سبك مغز نيست ؛ سنگين است ، امّا دشوار نيست . كسي نمي تواند بگويد انس من با قرآن سخت است . براي اينكه قرآن دلپذير است، حرفي مي زند كه دل با آن آشناست . شما اين مثال را در جريان بازي كودكان بيازمائيد . اگر در مهد كودك 50 كودك مشغول بازي باشند ، عدّه زيادي يكي از اين بچه ها را صدا بزند ، آن بچه گوش نمي دهد ؛ چون اين صدا آشنا نيست . امّا وقتي مادرش يك بار صدا بزند ، اين بچه مي بيند صدا آشناست ؛ فوراً صورت بر مي گرداند ، جواب مي دهد.
فرمود : اين قرآن حرف هايش آشناست براي شما ، شما يك جا اين حرف ها را شنيديد ، پيمان بستيد ، مطابق با فطرت شماست ، مطابق با هويت شماست . اگر گوش بدهيد ، صدا آشناست ؛ صداي بيگانه نيست ! فرمود : و لقد يسّرنا القرآن ؛ ما اين را آسان قرار داديم ، براي اينكه يادتان بيايد . اين حرف پدر آدم است ، حرف مادر آدم است ، حرف قيّم آدم است ، حرف آشناست ، حرف هائي مي زند كه اين دل مي پذيرد . حرف هاي تلخ نيست ، حرف هاي سنگين است ؛ امّا دشوار نيست . فرمود : آيا كسي هست كه يادش بيايد ؟!
كلام قرآن ، يادآور سفر معنوي انسان
اگر ما يادمان بيايد كه مسافريم ، هرگز در راه معطّل نيستيم . كساني كه سفر حج مي روند ، عمره مفرده مي روند ؛ آنها اگر يك مقداري پول جيب شان باشد ، آنجا زمين و باغ بخرند ، شما تقبيح نمي كنيد ؟ مي گوئيد : شما كه مسافريد ، فردا مي خواهيد برويد؛ اين زمين ها را مي خواهيد چه كار كنيد ؟! اين يادش مي آيد كه مسافر است . مي گويد : يك چيزي بايد ببرم كه براي شهرم خوب باشد . اين قرآن به ما مي گويد : يك چيزي ببر كه براي شهرت خوب باشد . مگر نمي خواهيد مسافرت كنيد ؟ مگر نمي خواهيد آنجا برويد ؟ مي خواهي با دست خالي بروي يا سوغات ببري ؟ بسياري از اموات اين قبرستان ها منتظرند ما برويم ، چه برايشان ببريم ؟ وقتي يك كسي وارد برزخ شد ، اين برزخي ها از او سوال مي كنند : فلان دوست ما ، فلان رفيق چه شد ؟ هست يا مرد ؟ اين در جواب مي گويد كه او چند ماه قبل مرد . بعد آنها مي گويند كه بيچاره هوي ، هوي(5)؛ يعني سقوط كرده ، اين را نياوردند اينجا . آنها كاملاً باخبرند و كاملاً مي پرسند .
بشارت طلبي شهيدان درباره همرزمان خويش
اين بركت خون شهداست كه قرآن را از مهجوريت به در آورده. شهداء براي آن شهيد نشدند كه مسائل مادي ما تأمين بشود ؛ البتّه بايد مسائل مادي وزندگي را تأمين كرد ، رفاه مردم تأمين بشود . امّا اين شهداء مستقيماً با خداي خود در ارتباطند ، به خدا عرض مي كنند : به ما بشارت بدهيد آنهائي كه راهيان راه ما بودند ، الآن كجايند: و يستبش رون ب الّذ ين لم يلحقوا ب ه م (6). شهداء زنده اند و از خدا ا ستبشار مي كنند . « مستبشر » كسي است كه درخواست بشارت مي كند ، مي گويد : مژده من را بده . شهداء مستبشرند ؛ از كي بشارت مي خواهند ؟ از خداي سبحان .
شهيد از خداي سبحان چه مژده مي خواهد ؟ به خداي سبحان عرض مي كند : بارالها ! مژده بده اينهائي كه به دنبال ما راه افتادند ، الآن كجايند ، در چه مقطعي اند :و يستبش رون ب الّذ ين لم يلحقوا ب ه م . اين الّذ ين لم يلحقوا ب ه م به تعبير اهل علم عدم ملكه است . كساني كه راه افتادند ، هنوز به مقصد نرسيدند ؛ اينها را ما در تعبيرات فارسي مي گوئيم : هنوز در راهند ، به مقصد نرسيدند ؛ عرب مي گويد كه : الّذ ي لم يلحق . امّا آن كسي كه در پاركينگ هست ، متوقف هست ، هنوز حركت نكرد ؛ به او نمي گويند هنوز نرسيد ، به او مي گويند هنوز راه نيفتاد !
شهداء مرتب از خداي سبحان سئوال مي كنند ، مي گويند : پروردگارا ! به ما بشارت بده ؛ ما براي اين شهيد شديم كه يك عدّه اي نيروي انساني درست كنيم ، آنها را اهل دين بكنيم ، آنها را بيدار بكنيم ، آنها را زنده بكنيم ؛ بعضي ها مرده بودند ، ما آنها را زنده كرديم. بعضي ها زنده بودند ، ولي خواب بودند ؛ ما آنها را بيدار كرديم . بعضي بيدار بودند، ولي مريض بودند ؛ ما آنها را سالم كرديم . بعضي سالم بودند ، ولي راه نيفتادند ؛ ما آنها را راه اندازي كرديم ؛ اينها الآن كجايند ؟ اينها حرف هاي شهيد است .حالا از خود شهداء سئوال بكنيم كه شما اين معارف بلند را از كجا ياد گرفتيد ، مي گويند : از قرآن و اهل بيت . قرآن گفت ، اهل بيت عمل كردند ؛ ما عمل اهل بيت را ديديم ، ديديم مطابق با قرآن است ؛ حرف قرآن را ديديم ، ديديم مطابق با عمل اهل بيت است ؛ ما هم راه افتاديم .
آثار همراهي با قرآن كريم در قيامت
اين كتاب براي آن است كه به يادمان بيايد ؛ اگر ن شآء الله يادمان آمد كه كجائي هستيم ، كجا مي خواهيم برويم ؛ آنوقت اهل قرآنيم و اگر كسي اهل قرآن بود ؛ برزخ و قبروبهشتش نوراني است . مي دانيد در صحنه قيامت ، آنجا كه اوّلين و آخرين جمع مي شوند ، فضاي به آن عظمت ؛ نه آفتاب هست ، نه ماه هست ؛ امّا روشني اش به وسيله خود اشخاص است . بالأخره يك فضاي بزرگ ،نور مي خواهد يا نمي خواهد ؟! آنجا نه شب است ، نه روز ؛ چون بساط شمس و قمر برچيده شده .
آن صحنه را كي روشن مي كند ؟ با چه نوري روشن است ؟ آنجا كه برق يا شمس نيست ، آنجا كه ستاره هاي ثابت و سيّار نيست ! آن صحنه را خود مؤمن روشن مي كند . لذا بعضي ها جلوي پايشان را نمي بينند ، بعضي هاهم منطقه وسيعي را نور مي دهند! همانطوري كه در دنيا مسجد هست ، حسينيّه هست ؛ امابعضي ها نمي بينند اين مسجد را ! اهل مسجد نيستند ، اهل حسينيّه نيستند ؛ جاهاي ديگر را مي بينند ! اينها كساني اند كه قرآن مي فرمايد اينها كورند ؛ چرا ؟ براي اينكه مراكز مذهب را نمي بينند ، جاهاي ديگر را مي بينند ! همين ها در قيامت بهشت با آن عظمت ، اولياو انبياومردان الهي را نمي بينند ؛ فقط جهنّم را مي بينند . مي گويند : ربّنا ابصرنا و سم عنا (7). يك عالم عجيبي است !
بهشتي ها و مؤمنان اصلاً جهنّم را نمي بينند ، صداي جهنّم را نمي شنوند ! اين نعره هاي بلند جهنّم كه زفير و شهيق دارد ، اصلاً صدايشان به گوش مؤمن نمي رسد . مگر حرف هاي باطل در اين عالم زياد نيست ؟ مردان الهي ، آنهائي كه اهل قرآنند ، اهل عترت طاهرينند ، آنها اين صداها را نمي شنوند! اينها در دنيا گوششان بدهكار صداي باطل نيست ، در قيامت هم صداي جهنّم را نمي شنوند . اينها اصلاً جهنّم را نمي بينند ! با اينكه شعله اش به اندازه قلّه هاي كوه بلند است . كفّار و منافقان و تبهكاران اصلاً بهشت را نمي بينند ، مردان الهي را نمي بينند ؛ فقط جهنّم را مي بينند.
همين هائي كه برابر آيه سوره اسرا كورند: من كان ف ي هذ ه اعمي فهو ف ي الآخ ره اعمي و اضلّ سبيلاً (8)؛ همينها جهنّم را فقط مي بينند ؛ براي اينكه در دنيا كور بودند! حسينيّه را نديدند ، مسجد را نديدند ، گلزار شهداء را نديدند ، مراكز مذهب را نديدند ؛ بلكه جاهاي فاسد را ديدند . در قيامت هم همين طور است ؛ بهشت را نمي بينند ؛ انبياء، اولياء، صديقيّن، صلحاء، شهداء و اينها را نمي بينند ؛ فقط جهنّم را مي بينند.
پيروان قرآن ، فرزندان معنوي اهل بيت (ع)
اگر ن شآء الله ما اهل قرآن بوديم ، اين نورانيّت براي ما پيش مي آيد . آنوقت جواب شهداء را هم خواهيم داد ، آنها را خوشحال خواهيم كرد . وقتي آنها را خوشحال كرديم ، مشمول ادعيه خير آنها خواهيم بود . گاهي شما مي بينيد خداي سبحان به يك كسي فرزند صالح مي دهد ، اين فرزند آنقدر عزيز است براي شهر خودكه قابل وصف نيست ! آدم تعجب مي كند كه آن پدر ، پدر معمولي بود ؛ اين فرزند چه طور به آن پدر و مادر رفته! علتش اين است كه او اهل قرآن بود ، مادروپدرش اهل قرآن بودند ، صداي آشنا شنيدند . قرآن را وقتي مي خواندند ، اين آيات قرآن برايشان آشنا بود ؛ مثل اينكه پدرشان دارد با اينها حرف مي زند !
اين قرآن در حقيقت پدر ماست ؛ براي اينكه قرآن با عترت يك نورند ، اينها لن يفتر قا(9) است! قرآن و اهل بيت از هم جدا نمي شوند . وجود مبارك پيامبر (ص) فرمود : أنا و عل يّ ابوا هذ ه الامّه (10)، من و علي بن أبيطالب پدر اين مردميم . كساني كه اهل قرآنند، اهل حسينيّه و مسجدند ، اهل ديانت اند ؛ اينها فرزند اميرالمؤمنين اند ، فرزند حسين بن علي اند . ما اينها را به عنوان پدري قبول كرديم . وقتي ذات مقدّس رسول گرامي فرمود : أنا و عل يّ ابوا هذ ه الامّه ، به ما فرمودند : بيائيد ، فرزند ما بشويد ؛ ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم . يقيناً آنها مي شوند پدر روحاني ما ؛ ما به همين اميد زنده ايم. چه بهتر كه اين فرزندي و اين بنوّت را حفظ بكنيم و قابل حفظ هم هست .
(1) قمر / 17
(2) اعراف / 172
(3) الرّحمن / 13
(4) مزّمل / 5
(5) الكافي / 3 / 244
(6) آل عمران / 170
(7) سجده / 12
(8) اسراء / 72
(9) وسائل الشيعه / 27 / 34
(10) علل الشرايع / 1 / 127

+ نوشته شده در  شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۰ساعت 16:52  توسط عبدالله  | 

 اخبار رسیده از شهر كربلای معلا حاكی از آن است كه یك شهروند مسیحی عراقی در شب شهادت أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با حضور در حرم سید و سالار شهیدان، أباعبدالله الحسین (علیه السلام) به دین مبین اسلام و مذهب شیعه گروید.


به گزارش راسخون، به نقل از شیعه آنلاین، در همین راستا "علی عارف الموسوی" از مسئولان بخش فرهنگی آستان مقدس امام حسین (علیه السلام) پس از اعلام این خبر، گفت: نام این شهروند مسیحی "عمر عصام جرجیس" است. او با زبان روزه به حرم أباعبدالله (علیه السلام) آمد و به دین اسلامی و مذهب شیعه اثنی عشری گروید.

"علی عارف الموسوی" در ادامه افزود: این جوان تازه شیعه شده، درگذشته زمینه مناسبی برای تغییر دین و مذهب خود داشت زیرا پیش از این دو تن از خاله های وی به دین اسلام و مذهب شیعه گرویده بودند و به مرور زمان روی او تأثیر گذاشته بودند. او با آغوشی باز دین مبین اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) را پذیرفت.

او همچنین گفت: "عمر عصام جرجیس" اطلاعات خوبی در مورد دین اسلامی و مذهب تشیع داشت زیرا با خاله ها و دوستان خود صحبت های زیادی كرده بود اما با این حال برخی ضروریات مانند چگونگی نماز خواندن و روزه گرفتن و دیگر واجبات دینی را برای او شرح دادیم. پس از آن او به زیارت أباعبدالله الحسین (علیه السلام) رفت.

 

+ نوشته شده در  شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۰ساعت 15:46  توسط عبدالله  | 


به خدا سوگند دنیا را آذین می بندیم اگر لحضه آمدنت را بدانیم ..

ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه برمی گردد
یا امام زمان انتظار هم از نیامدنت بی تاب شد ...


چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی............چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن..............خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم نه؛ ولی................................برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام.......................دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی


بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلو

سئوالی ساده دارم از حضورت من آیا زنده ام وقت ظهورت

اگر که آمدی من رفته بودم اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم بیایم در رکاب تو بمیرم


هنوزم انتظارو انتظار است هنوزم دل به سینه بی قرار است

کاش می شد در میان لحظه ها لحظه ی دیدار را نزدیک کرد
میلاد نور پیشاپیش مبارک

کاش می شد اشک را تهدید کرد مدت لبخند را تمدید کرد
میلاد نور پیشاپیش مبارک



چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی ..... چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی ..... خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن ..... خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی ...... برای ما که خسته ایم نه ؛ ولی ..... برای عده ای چه خوب شد نیامدی ...... تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام ..... دوباره صبح ؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی
در انتظار دیدنت همه دلها بیقرارند ..... ای تک ستاره بهشت حسرت به دلمان نزار


به امید روزی که متن تمام اس ام اس ها یک جمله باشد و آن : مهدی آمد



سر راهت در انتظارم ..... برده هجرت صبر و قرارم ...... جز ظهورت ای گل زهرا ..... به خدا حاجتی ندارم
کجایى اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت

سوسوی ستارگان آسمان در التهاب انتظار فرج توست
پس بیا و آسمان و زمین را گلستان کن که این خانه ، خانه توست



دیرگاهیست در درونم غوغایی برپاست...
به گمانم که کسی می آید!
شاید تو باشی،
ای موعود!
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 0:49  توسط عبدالله  |