سلام خدمت دوستان خوبم

با توجه به اینکه در جلسه دوشنبه عصر مقرر شد که جلسات سیر مطالعاتی شنبه شب ها ساعت ۲۱برگزار شود

باتوجه به اینکه این هفته توفیق پابوسی آقا علی بن موسی الرضا(ع)نصیب اینجانب ومجموعه شده است

لذا ضمن دعا برای تمام دوستان خوبم  با نبود اینجانب جلسه به قوت خود به صورت هم اندیشی باقی است

در ضمن قرار شد دوستان پیرامون بحث عوام وخواص وبازپروری داستانهایی از کتب داستان راستان استاد برای جلسه شنبه شب آماده کنند

به امید خداوند متعال نائب الزیاره دوستان خواهم بود

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 20:23  توسط عبدالله  | 
تا در را باز كردم، اوه... چه شكلی!داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!گفتم: چطور با یك دختر به این زیبایی تو در یك اتاق هستی.

.

ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۱ساعت 11:34  توسط عبدالله  | 
۱- مي گفتند علي(ع) سخت گير است و راست مي گفتند، علي سخت گير بود. اما اين، فقط نيمي از واقعيت بود و اين واقعيت نيمه ديگري هم داشت كه ناگفته مي گذاشتند و مي گذشتند. علي به چه كساني سخت مي گرفت؟! آن كودك يتيم را كه بر پشت خود مي نشاند و به دست و زانو راه مي رفت تا غم بي پدري از دل او بزدايد. وقتي مي شنيد كه حراميان، خلخال از پاي آن دخترك مسيحي ربوده اند، چهره به آتش سوزان تنور نزديك مي كرد و مي فرمود؛ اگر كسي از اين غصه بميرد بر او ملامتي نيست. شب هنگام كيسه نان و خرما به دوش مي كشيد و پنهان از چشم اين و آن در كوچه هاي تاريك مي خزيد تا هيچ تهي دستي سرگرسنه بر بالين نگذارد. در نخستين روزهاي بعد از خلافت ظاهري، تعدادي از خواص آلوده به چرب و شيرين نزد علي(ع) آمده و او را ملامت كردند كه چرا بيت المال را به تساوي تقسيم مي كند؟! و به اشراف و خواص، سهم بيشتري نمي دهد؟! و حضرت خروشيده و گفته بود؛ آيا از من مي خواهيد با ستم كردن در حق مردمي كه بر آنها حكومت دارم، در پي پيروزي باشم؟ به خدا سوگند هرگز دست به اين ظلم نمي آلايم. اگر اين اموال متعلق به خود من هم بود، همه را يكسان در ميان مردم تقسيم مي كردم، چه رسد به آن كه، اين اموال، مال خدا و بيت المال است. و...به قول جرج جرداق نويسنده مسيحي كتاب «صوت العداله الانسانيه»، اين همه كه از فضايل و مردم دوستي علي(ع) آمده است- و همين اندازه نيز بيرون از اندازه و شمار است- فقط اندكي از بسيارها و قطره اي از اقيانوس بي كران علي است. جرداق در توضيح اين نظر خود به واقعيت تلخي اشاره كرده و مي گويد؛ بسياري از فضيلت هاي علي(ع) را دشمنانش به كينه و دوستانش به تقيه، ناگفته گذاشته و گذشته اند.
علي سخت گير بود. راست مي گفتند ولي نمي گفتند كه علي بر چه كساني سخت مي گيرد؟ علي سخت گير بود، اما نه با مردم، بلكه از يكسو با كارگزاران حكومت كه وظيفه آنان را خدمت به خلق خدا مي دانست و مي فرمود؛ آنها، يا برادران شما هستند در دين و يا برابر با شما در خلقت. و از ديگر سو به خواص آلوده، صاحبان ثروت هاي نامشروع، مفت خورها، زورگويان و همه كساني كه از اين قماش بودند، سخت مي گرفت. همين طيف از آلودگان و زياده خواهان بودند كه از سخت گيري مولاي مظلوم ما در هراس بودند و اضطراب خود از عدالت علي را به حساب نگراني مردم! مي نوشتند.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 12:47  توسط عبدالله  | 
تبيان نوشت:
آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی در کتاب گران سنگ مکیال المکارم خلاصه آثار و فواید و ویژگی‌هایی را که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتب است، بیان می‌کند و ما هم به جهت این که کتاب مکیال المکارم به امر مطاع ولی عصر علیه السلام نوشته شده و کتابی مبارک و پر خیر است، مطالب آن را ذیلا نقل می‌کنیم. 
 
دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:
1 - اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرموده‌اند: و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.
2 - این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.
3 - اظهار محبت قلبی است.
4 - نشانه انتظار است.
5- زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است.
6 - مایه ناراحتی شیطان لعین است.
7 - اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است (که اداء حق هر صاحب حقی واجب ترین امور است.)
9 - تعظیم خداوند و دین خداوند است.
10 - حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق دعا کننده دعا می کند.
11 - شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.
12 - شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال او می شود.
13 - این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
14 - مایه استجابت دعا می شود.
15 - اداء اجر رسالت است.
16 - مایه دفع بلاست.
17 - سبب وسعت روزی است ان شاء الله.
18 - باعث آمرزش گناهان می شود.
19 - دعا کننده مشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب می شود.
20 - در زمان ظهور آن حضرت به دنیا رجعت می کند.
21 - از برادران پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود.
22 - فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام زودتر واقع خواهد شد.
23 - سبب پیروزی از پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم اجمعین - می شود.
24 - وفای به عهد و پیمان الهی است.
25 - آثار نیکی به والدین برای دعا کننده فرج حاصل می گردد.
26- فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل می شود.
27 - سبب زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل او می گردد.
28 - دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ان شاء الله.
29 - موفق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود.
30 - به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند توفیق می یابد.
31 - هدایت می شود به نور قرآن مجید.
32 - نزد اصحاب اعراف معروف می گردد.
33 - به ثواب طلب علم نائل می شود ان شاء الله.
34 - از عقوبت های اخروی ان شاء الله در امان می ماند.
35 - در هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.
36 - این دعای برای فرج، اجابت دعوت خدا و رسول صلی الله علیه و آله است.
37 - با امیرالمومنین علیه السلام محشور و در درجه آن حضرت خواهد بود.
38 - محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد.
39 - عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می شود.
40 - ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود.
41 - دعای پیامبر صلی الله علیه و آله شامل حالش می گردد.
42 -کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود.
43 - خداوند در عبادت او را تایید فرماید.
44 - ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.
45 - ثواب کمک به مظلوم را دارد.
46 - ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.
47 - پاداش خونخواهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دارد.
48 - شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار علیهم السلام را می یابد.
49 - نور او برای دیگران نیز [در روز قیامت] درخشان می گردد.
50 - هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند.
51 - دعای امیرالمومنین علیه السلام روز قیامت شاملش می شود.
52 - بی حساب داخل بهشت می شود.
53 - از تشنگی قیامت در امان می ماند.
54 - در بهشت جاودان خواهد بود.
55 - مایه خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست.
56 - روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.
57 - خداوند عز و جل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید.
58 - در سایه گسترده خداوند قرار می گیرد و رحمت بر او نازل می شود مادامی که مشغول آن دعا باشد.
59 - پاداش نصیحت مومن را دارد.
60 - مجلسی که در آن برای حضرت قائم - عجل الله تعالی فرجه - دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد.
61 - دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد.
62- فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.
63 - از نیکان مردم محسوب می گردد.
64 - این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.
65 - مایه خرسندی خدای عز و جل می شود.
66 - مایه خشنودی پیامبر می گردد.
67 - این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.
68 - دعاگوی فرج حضرتش از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ان شاء الله تعالی.
69 - حساب او آسان می گردد.
70 - این دعا برای او در عالم برزخ انیس و مونس مهربانی خواهد بود.
71 - بهترین اعمال است.
72 - باعث دوری غم ها می شود.
73 - دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است.
74 - فرشتگان درباره دعا کننده دعا می کنند.
75 - دعای حضرت سیدالساجدین علیه السلام - که نکات و فواید متعددی دارد - شامل حالش می شود.
76 - این دعا تمسک به ثقلین (کتاب و عترت) است.
77 - چنگ زدن به ریسمان الهی است.
78 - سبب کامل شدن ایمان است.
79 - مانند ثواب همه بندگان به او می رسد.
80 - این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است.
81 - گوینده این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلی الله علیه و آله شهید شده باشد.
82- ثواب کسی دارد که در زیر پرچم حضرت قائم شهید شده باشد.
83 - ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دارد.
84 - دعا ثواب گرامی داشتن عالم را دارد.
85 - پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.
86 - دعا کننده در میان گروه ائمه اطهار علیهم السلام محشور می شود.
87 - درجات او در بهشت بالا می رود.
88 - از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند.
89 - در روز قیامت به بالاترین درجات شهدا نائل می گردد.

90 - به شفاعت حضرت زهرا سلام الله علیها رستگار می گردد. 

+ نوشته شده در  یکشنبه دوم تیر ۱۳۹۲ساعت 20:23  توسط عبدالله  | 
سالروز شهادت یا رحلت حضرت فاطمه معصومه (س) است. این بانوی با کرامت از مقام بالایی برخوردار بوده تا جایی که تنها از ایشان به عنوان کریمه یاد شده است و سه امام بزرگوار درباره شأن و مرتبه کریمه اهل بیت (س) سخن گفته‌اند.
دهم ربیع الثانی
مقام شفاعت یکی از مقام‌های حضرت معصومه (س) است. حضرت معصومه(س)، در بین بانوان با عظمت اسلام بعد از وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا (س)، تنها بانویی است که از امام معصوم برایشان زیارتنامه صادر شده است. حضرت معصومه (س) با آمدن به ایران و شهر قم، برکات و کرامات سرشاری را با خود آوردند که این کرامات هم چنان ادامه دارد.

گزارش‌های بسیاری از برطرف شدن گرفتاری‌ها، مشکلات و برآورده شدن حوائج متوسلین به حضرت معصومه (س) رسیده که نشان از الطاف و کرامات بی‌اندازه این بانوی با عظمت دارد.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه چهارم اسفند ۱۳۹۱ساعت 18:58  توسط عبدالله  | 

معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان‌هاست، اعتقاد به بشارت‌های پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه می‌تواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتی‌هاست و از جنبه اجتماعی باعث هم‌دلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان می‌شود، کارکرد وسیع و عمیق آموزه‌های مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان می‌دهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسش‌های بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آن‌ها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه چهارم اسفند ۱۳۹۱ساعت 18:49  توسط عبدالله  | 

روزی در هوای گرم مدینه ،زنی جوان و زیبا در حالی که طبق معمول روسری خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بنا گوشش پیدا بود، از کوچه عبور می کرد.

 

 .

 

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ساعت 14:17  توسط عبدالله  | 

آدم ها ممكن است به حسب اختيار و آزادي، خاكستري زندگي كنند اما خاكستري نمي مانند؛ خواص و شهرگان و چهرگان و صاحبان نفوذ هم. فراز و نشيب دارند اما در همين بالا و پايين شدنشان، عاقبت سعادتمندانه يا آميخته با شقاوت خويش را رقم مي زنند. آدم ها به دست خويش ساخته مي شوند. در آغاز مجال مانور بسياري دارند اما هرچه ديوار شخصيت خويش را بالاتر مي آورند، امكان رفت و آمد و ترددشان ميان جبهه حق و باطل كمتر مي شود. حربن يزيد رياحي اگر در لحظات آخر از عمق سپاه يزيد به پيشاني سپاه حضرت اباعبدالله الحسين(ع) برگشت، به خاطر پاكي گوهر و ادبي بود كه با آن پرورش يافته بود؛ اگرنه احتمال فراوان هست كه انسان بي پروا تبديل به عمربن سعد ابي وقاص يا شمربن ذي الجوشن و شبث بن ربعي شود. البته گزينه صفر و صد هم هست، معاويه و يزيد و عمروعاص شدن يا در زمره كساني درآمدن كه درباره شان گفته شد عاش سعيداً و مات سعيداً. اما اغلب آدم ها در مرز باريك سعادت و شقاوت، و حق و باطل، نوسان دارند. بي دليل نبود كه از سوي اولياي الهي مامور شديم در ماه مبارك رمضان هر شب «اعوذ بجلال وجهك الكريم...» بگوييم و در دهه آخر اين ماه از پروردگار مسئلت كنيم «... أن تجعل اسمي في هذه الليله في السعداء و روحي مع الشهداء و احساني في علّيين و اسائتي مغفوره و ان تهب لي يقيناً تباشر به قلبي و ايماناً يذهب الشكّ عنّي...».


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ساعت 11:43  توسط عبدالله  | 

گرسنگي كه در عربي جوع گفته مي شود، حالتي در انسان است كه شخص احساس مي كند نيازمند غذا و خوراك است. اين حالت، واكنش طبيعي بدن به فقدان مواد تأمين كننده سوخت و انرژي و كاهش عناصر مغذي در خون است. البته گاهي به خالي بودن معده از غذا نيز گرسنگي گفته مي شود كه يك معناي ساده از گرسنگي است.
وقتي انسان گرسنه مي شود، نوعي واكنش طبيعي در بدن بويژه معده رخ مي دهد و انسان رغبت پيدا مي كند تا غذا بخورد. اين حالت تا زمان سيري كه حالت ديگري از حالات است، ادامه مي يابد. هر چند در ظاهر به نظر مي رسد كه گرسنگي حالت منفي براي بدن است؛ اما نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش آن را در سلامت روح و جسم بر اساس آموزه هاي وحياني اسلام بيان كند.
¤ ¤ ¤


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۱ساعت 14:3  توسط عبدالله  | 

آنچه در پي مي آيد گفتاري است پيرامون شاخصه هاي ورود به ماه رمضان و روش شناخت روزه داري حقيقي و تخلق به اخلاق الهي به عنوان ثمره ماه روزه.
پروردگار عالم باب تقوا را درماه ضيافتش قرار داد. آنها كه مي خواهند متخلق به اخلاق الهي شوند، تزكيه را به عنوان تنها راه رسيدن به خليفه پروردگار عالم شدن مي دانند و اين رسيدن به خلافت الهي بايد حتما علم و رحمت الهي را دربرداشته باشد و تا انسان تزكيه نشود و متخلق به اخلاق الهي نگردد، هيچ گاه به علم و حكمت نخواهد رسيد. آنچه قرآن كريم مي فرمايد اين است كه آغاز اينكه انسان بتواند به آن مقام برسد، تقواست و اين تقوا آغاز و ابتدايش- اگر انسان برسد، چون «لعل» است- در شهرالله است؛ در اين ماه باعظمتي كه به مهماني حضرت حق دعوت شده ايد. آن مهماني زيبايي كه آن قدر عالي است كه اولياء الهي كه هيچ گاه براي طول عمر خودشان دعا نمي كردند، از جمله آنها علامه بحرالعلوم يا مقدس اردبيلي وقتي به رجب المرجب مي رسيدند، به ذوالجلال والاكرام عرضه مي داشتند: خدا! حالا كه لطف كردي ما را زنده نگاه داشتي، عاجزانه از تو درخواست مي كنيم توفيق مرحمت كني، ماه مبارك رمضان را درك كنيم. حالا كه عمر ما را نگرفتي، محبت كن عمر ما را نگير تا ماه مبارك را درك كنيم.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۱ساعت 14:2  توسط عبدالله  | 

داستان كربلائي كاظم را شايد شنيده ايد. پيكر پاك ايشان در قبرستان نو در قم مدفون است. ايشان يك پيرمرد كشاورز با لباس ساده روستايي و كلاه نمدي بود، كربلايي كاظم كاملاً بي سواد بود تا جايي كه اسم خود را نمي توانست بنويسد، با اين حال با لطف و عنايت خدا و به خاطر اخلاصي كه داشت به يكباره حافظ كل قرآن شد. به گونه اي كه اگر هر آيه از قرآن را با خصوصيات آن از ايشان مي پرسيدي پاسخ مي داد. حتي نقطه هاي آيات و خواص آيات را نيز مي دانست. مرحوم آيت الله شيخ مرتضي حائري (رض) كه ما نيز افتخار شاگردي ايشان را داشتيم، مي فرمودند: من خودم كتاب جواهر را در برابر كربلايي كاظم گذاشتم. گفتم اينجا چيزي از قرآن مي بيني؟ چند سطر را دست گذاشت و گفت اينها قرآن است. درست بر روي آيات دست مي گذاشت. گفتم از كجا مي فهمي؟ اين سطرها با ديگر سطرها چه فرقي دارد؟ گفت اينها نور دارد. من از نور آنها مي فهمم كه آيات قرآن است. حضرت آيت الله خزعلي نيز نقل مي كنند شخصي براي كربلايي كاظم بر روي كاغذ، دو تا «واو»؛ نوشت؛ يك «واو» را به نيت عادي و يك «واو» را به نيت قرآن. وقتي هر دو «واو» را به او نشان دادند، به «واو» قرآني اشاره كرد و گفت: اين نور دارد. اگر چشم من و شما اين نورها و اين امور را نمي بيند نبايد بگوييم اين امور واقعيت ندارد و نيست. خيلي امور هست كه ما نمي بينيم. اي كاش مقداري چشمانمان باز مي شد: «فانها لاتعمي الابصار»(حج/46)؛ وقتي كه مي گويند به قرآن بي وضو دست نزنيد، اين فقط براي اين نيست كه به قرآن احترام بگذاريم و به آن اهميت بدهيم بلكه براي آن است كه وقتي كلمات و آيات به قصد قرآن نوشته شد قداست و نورانيت پيدا مي كند. اين نورانيت از كجا مي آيد؟ آيا شعاعي از آن نور اصلي كه عندالله است به آن مي تابد؟ چرا چشم يك انسان اين نور را مي بيند و چشم ديگران نمي بيند؟ پاسخ هيچ كدام از اينها را نمي دانيم.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۱ساعت 13:58  توسط عبدالله  | 

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۱ساعت 12:14  توسط عبدالله  | 
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۱ساعت 12:12  توسط عبدالله  | 
مراقب اطرافيانت باش!
اميرالمومنين علي(ع) خطاب به مالك اشتر فرماندار مصر:
همانا زمامداران را خواص و نزديكاني است كه خودخواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن(1)، و به گونه اي با آنان رفتار كن كه قراردادي به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبياري مزارع، يا زراعت مشترك كه هزينه هاي آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش براي آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براي تو خواهد ماند.

+ نوشته شده در  یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۱ساعت 13:11  توسط عبدالله  | 

بزرگترين مشكل انسان كه او را از خدا دور مي كند و نمي گذارد به خدا نزديك شود و او را از عاليترين مقام قرب الهي محروم مي سازد اين است كه به خدا مي گويد: «من يكي، تو هم يكي!»؛ اينجا انسان براي خود استقلال قائل مي شود. «من دلم مي خواهد! تو با اينكه خدا هستي! اما هر چه مي گويي، بگو. من نيز دلم اينگونه مي گويد.»؛ اين را باور نمي كند كه او خودش، دلش، فكرش و اراده اش همه و همه براي خداست. او چيزي از خودش ندارد. فهمي كه دارد، شعوري كه دارد، زباني كه دارد، اراده اي كه دارد، محبتي كه دارد، بغضي كه دارد، اينها هيچ كدام ارث پدر و مادر انسان نيست. خدا به او عطا كرده است. ما از خودمان چه داشتيم: «هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يكن شيئاً مدكورا» (انسان/1)؛ مگر نبود روزي كه ما هيچ نبوديم. تا آنجايي كه مي دانيم، يك قطره آب گنديده بوديم، پيش از آن حتي همين هويت را نيز نداشتيم. عموماً ما به ابتكارات، خلاقيت ها و اختراعات، كشف معارف عقلي، حسي، تجربي و علمي خود مي باليم و مي نازيم. آيا اين امور از عهده يك قطره آب گنديده برمي آيد؟ همه اينها را خدا به ما عنايت فرموده است. سخني را كه همين الان مي گويم: حرف اول را كه گفتم، اگر خدا قدرت ادامه اش را ندهد، حرف دوم را نمي توانم بگويم. اگر خدا اجازه ندهد عمر تمام مي شود. حتي در نفسي كه مي كشيم اگر اراده او نباشد، بازدمش به دست ما نيست. ما چه از خودمان داريم جز جهل؟ «بناهم بنيه علي الجهل» (بحار/3/15)؛ خيال مي كنيم كه موجود مستقلي هستيم و اراده اي داريم. به تعبير امروزي، بر خدا حقي داريم. انسان مدرن فراتر از اين مي گويد: «ما در برابر خدا حقي داريم. خدا نبايد حقمان را پايمال كند. بايد حقمان را از او بگيريم». همه مشكلات بشر از همينجاست. راه حل آن نيز اين است كه بفهميم بنده ايم. اين مشكل براي جنيان نيز هست.
منيت شيطان
مسئله انحراف شيطان، از كجا پيدا شد؟ اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه خطبه192، مي فرمايد: «قد عبدالله سئه آلاف سنه لايدري أمن سني الدنيا ام من سني الاخره »؛ شيطان شش هزار سال عبادت كرد. منظور از سال، چه سالي است معلوم نيست. سال سيصد و شصت و پنج روز يا هر سالي كه هر روزش هزار سال است؟ فرض كنيد همين سالهاي دنيايي باشد. شش هزار سال؟! علي(ع) گزاف نمي گويد. شيطان عابد، مشكلش چه بود؟ مشكلش همين جمله بود كه گفت: «انا خير منه» (اعراف/21) «من! سجده كنم؟ من بهتر از آدم هستم!»، از ياد برد كه بنده است و بايد هرچه به او مي گويند، اطاعت كند. مشكل در گفتن «انا» و «انانيت» است. اين من گفتن است ك انسان خيال مي كند خودش در مقابل خدا كسي و چيزي است تصور مي كند در مقابل خدا، وجود دارد. هستي دارد. علم دارد. قدرت دارد.
«من» گفتن، عامل اصلي سقوط
سراسر تاريخ، هر آن كس كه سقوط كرده از گفتن كلمه «من» بوده است. ثروت قارون فوق العاده فراوان بود. قرآن مي فرمايد كليد گنج هاي قارون را حتي مردان نيرومند به تنهايي نمي توانستند حمل كنند. به عده اي پهلوان نياز بود تا كليدهاي گنج قارون را حمل كنند: «ان مفاتحه لتنوا بالعصبه اولي القوه » (قصص/67) به قارون گفتند مقداري از اين ثروت عظيم و هنگفت را به فقرا و گرسنگان انفاق كن. گفت: «انما اوتيته علي علم عندي» (همان/87) من اين ثروت و گنج را با زحمت و با علم و تخصص خودم بدست آوردم، براي چه به ديگران بدهم؟ با اين پاسخ مي خواست بگويد، خدا چه كاره است! اگر هر كسي درون خود را جستجو كند و بكاود، خواهد ديد كه تا چه اندازه خداوند را به خدايي و خودش را به بندگي قبول دارد. وقتي مي خواهيم كاري انجام دهيم آيا به اين فكر مي كنيم كه خدا راضي هست يا نيست؟ يا اول مي گوييم دلم مي خواهد يا نمي خواهد؟ دوست دارم يا ندارم؟ همه زحمات انبياء و تلاش اولياء خدا و اين همه تعليم و تربيت طولاني در طول هزاران سال، با اين همه شهيد و كشته وگرفتاري ها و زندان ها، براي اين بود تا به انسان بگويند كه: «اين را بفهم كه تو بنده اي! بايد خدا را اطاعت كني. تو خلق شده اي براي عبادت»: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»؛ از غير اين راه، انسان به آن كمالي كه بايد برسد نمي رسد. اگر انسان اطاعت خدا را كند به جايي مي رسد كه همه عالم در اختيار او خواهد بود: «يا ابن آدم... انا اقول للشيء كن فيكون اطعني فيما امرتك اجعلك تقول للشيء كن فيكون» (بحار/09/673)، اي پسر آدم! تو را براي چنين مقامي خلق كردم اما راه آن اين است كه بندگي كني. اگر كسي با خدا ارتباط داشت مي تواند از فيوضات الهي بهره مند بشود تا جايي كه افعال الهي در وجود او ظهور پيدا مي كند. اما كسي كه با خدا ارتباط نداشت وگفت «تو يكي، من هم يكي»؛ چه چيزي را مي خواهد پيدا كند؟ از كجا؟ مگر خداي ديگري هم هست؟ مگر عالمي هم هست كه خدا مالك آن نباشد؟ انسان آن قدر دچار جهل است كه به اين آساني باور نمي كند همه امور عالم به دست خداست. براي همين است كه انبياء الهي خيلي آهسته آهسته و بازحمت فراوان تلاش كرده اند تا اين مطلب را به بشريت بفهمانند كه در اين عالم همه كارها به دست خداست.
اخلاص در بندگي، راه رسيدن به حقايق
بهترين راهي كه آدم مي تواند به حقايق الهي برسد آن است كه بنا را بر بندگي خدا بگذارد و مخالفت امر خدا را نكند. اگر هم مخالفتي كرد زود باز گردد. اگر اين گونه شد به جاي آن كه صدسال درس بخواند و با تحقيق و براهين بخواهد به نتيجه برسد، خداوند نوري را در دلش قرار مي دهد تا همه حقايق را ببيند و درك كند. به جز اين راه بايد عمري زحمت بكشد تا مقدمات براهين را ياد بگيرد. آن هنگام شايد بتواند مراتب مختلف توحيد را اثبات كند. ديگر معلوم نيست كه آيا از حقايق و معارف چيزي بفهمد يا نه. اگر ذهن نيز قبول كند، دل آن را نمي پذيرد. اما اگر از اول چنين گفت كه: «خدايا ما بنده ايم. قبول داريم كه تو خدايي و ما بنده ايم، به ما كمك كن! پيمان مي بنديم آن اندازه اي كه مي توانيم در بندگي كوتاهي نكنيم. خودت مي داني كه ما ضعيف هستيم و شيطان قوي است. نفس حيله ها دارد. وسائل گمراهي فراهم است. از در و ديوار جاذبه هاي شيطاني مي بارد. خودمان را به تو مي سپاريم. تو كمك كن!» خدا نيز او را آنقدر مورد لطف و رحمت قرار مي دهد تا همه دشمنانش را از او دور كند. آنقدر عنايت و ياري مي كند كه هيچ كس نمي تواند تصورش را بكند. فقط شرط آن اين است كه بنا را بر بندگي بگذارد. به اصطلاح عامي در مقابل خدا بايد چوب را انداخت و گفت: «خدايا تو خدايي، ما بنده ايم. حكم آنچه تو فرمايي»؛ اگر اينگونه شد، خدا نيز به انسان كمك مي كند تا خيلي از حقايق را بفهمد.
از نعمت هاي جزئي غفلت نكنيم
هنگامي كه كمك خدا شامل حال انسان و حقايق به روي او باز شد، در مقام آن برمي آيد كه خدا را شكر بكند. امثال ما كه غرق در نعمت ها هستيم سالي يك بار نيز به نعمت هايي كه داريم توجه نمي كنيم. اما بندگاني هستند كه در هر لحظه، تمام وجودشان متوجه اين است كه خدا به آنها چه نعمتي داده و آنها چقدر در شكر خدا قاصرند. هميشه سر به زير و شرمنده در مقابل خدا مي گويند: «خدايا ما آن اندازه هم كه از دستمان برآمد، شكرت را به جا نياورديم»؛ ببينيد تفاوت ره از كجاست تا به كجا. بهترين و شيرين ترين راهي كه آدم را مي تواند در زندگي خوشبخت كند و هم موجب رضايت الهي و ترقي در مدارج كمال بشود اين است كه انسان به نعمتهاي خدا توجه داشته و شكر آن را به جا بياورد. غصه هايي كه ما داريم هميشه براي اين است كه فقط به كمبودها توجه مي كنيم به اصطلاح معروف نصفه خالي ليوان را مي بينيم. در دنيا در كنار غم ها و غصه ها، شادي هايي هم وجود دارد. اين تدبير خداست: «و نبلوكم بالشر و الخير فتنه» (انبياء/ 53) همه اين امور بايد باشد تا انسان را مورد امتحان قرار دهد. اگر انسان هميشه كمبودها را ببيند هميشه بايد غصه بخورد. برخلاف آن بايد به نعمت ها توجه كرد.اگر اينگونه شد زندگي با شادي همراه مي شود. علاوه بر آن، شكر خدا هم بجا آورده مي شود كه خدا چه نعمت هاي خوبي به ما داده است. اين گونه خدا نيز از بنده راضي مي شود و نعمت هايش را افزون مي كند. پس از آن است كه به نعمت هاي معنوي نيز پي مي بريم، نعمت هايي همچون نعمت شكر و حمد خدا: «لنكون لاحسانه من الشاكرين»؛ تو حمد را به ما آموختي و توفيق دادي تا حمد تو را بجا بياوريم. براي آنكه به مقام شاكرين برسيم و شكر احسان تو را بجا بياوريم: « و ليجزينا علي ذلك جزاء المحسنين»؛ آن هنگام لياقت آن را پيدا مي كنيم تا بالاترين پاداشي كه تو مهيا نموده اي را دريافت كنيم. انسان جز كمال چه مي خواهد؟ اگر به چيزي رسيد كه ديگر بهتر از آن چيزي نيست، ديگر كمبودي احساس نمي كند. اگر انسان آن پاداش عظيمي كه خدا براي مخلوقاتش مهيا كرده دريافت كند ديگر چه كمبودي را احساس مي كند؟ معلوم مي شود كه هدف از اينكه خدا ما را به حمد و ستايش هدايت فرمد اين است كه «لنكون لاحسانه من الشاكرين»؛ تا از شاكرين باشيم. هرگاه شاكر بوديم، آن هنگام لياقت دريافت بهترين پاداشها را پيدا مي كنيم.
سخنراني آيت الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري، قم، 14/6/78، رمضان 9241.

+ نوشته شده در  یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۱ساعت 13:8  توسط عبدالله  | 
والحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

«روی عن علی(علیه‏السلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ»‬‬

مرور مباحث گذشته

بحث ما در گذشته راجع به تربیت بود و اینکه اگر انسان بخواهد مربّی شود و دیگری را تربیت کند، یعنی روش گفتاری و رفتاری به او بدهد، باید خودش مربّا به این تربیت باشد. به این مناسبت گفتیم که بحث تربیت در تمام ابعاد وجودی مطرح است؛ هم در عقل، هم قلب و هم نفس تربیت مخصوص به‏خود را دارند و حتّی این مسأله دربارۀ جوارح و اعضا هم هست. ولی آنچه که در آثار خودمان مصبّ قرار گرفته، نفس است. البتّه چیزهای دیگر هم هست، امّا آنچه که خیلی مورد نظر است، نفس است؛ نفس به معنای شهوت، غضب و وهم. انسان باید این‏ها را مؤدّب به آداب الهی کند. من در باب وهم قبلاً بحث کردم و روش تأدیب وهم را گفتم.

روش تأدیب شهوت و غضب

امّا شهوت و غضب؛ در باب شهوت و غضب عرض کردم که ما هم در آیات و هم روایات به تعبیرات مختلف داریم که باید این قوا کنترل شود. تعابیر مختلف است؛ هم تعبیر هوای نفس هست، هم شهوت. در روایات هم بسیار است که من نمی‏خواهم وارد آن شوم. آخرین جلسه بحث هم رسیدیم به همین مسأله که راجع به روایات بود. من به عنوان نمونه روایتی را می‏خوانم و می‏خواهم بحثم را ادامه دهم. ‬‬‬

در روایتی از علی(علیه‏السلام) است که فرمودند: «مَنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ فِی إِصْلَاحِهَا سَعِدَ»؛ اگر کسی کوشش کند که نفس خودش را اصلاح کند، سعادتمند می‏شود. اصلاح نفس یعنی تربیت، تأدیب و مؤدّب کردن نفس به آداب الهی. حضرت در روایت دیگری می‏فرمایند: «مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ فِی لَذَّاتِهَا شَقِیَ»؛ امّا اگر کسی نفسش را یعنی شهوت و غضبش را در لذّات رها کند، نفسش را به شقاوت می‏کشد.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۱ساعت 12:59  توسط عبدالله  | 

ابوذر غفاري روزي به حضور رسول خدا (ص) آمد. جبرئيل به صورت دحيه كلبي در محضر پيامبر(ص) بود و با آن حضرت خلوت كرده بود. وقتي كه ابوذر آن دو را ديد، بازگشت و گفت وگوي آنان را قطع ننمود، جبرئيل به پيامبر (ص) گفت: اي محمد! اين ابوذر بود، كه از اينجا عبور كرد و برما سلام نكرد. اگر بر ما سلام مي كرد، جواب سلام او را مي داديم، اي محمد! اين اباذر دعايي را مي خواند كه نزد اهل آسمان، معروف مي باشد، آنگاه كه من به آسمان رفتم آن دعا را از او بپرس!
هنگامي كه ابوذر به حضور پيامبر گرامي (ص) آمد. ايشان به او فرمود!... آن دعايي كه مي خواني چيست كه جبرئيل به من خبر داد كه دعاي ابوذر در آسمان ها نزد اهل آسمان، معروف است؟
ابوذر گفت: آري اي رسول خدا، من اين دعا را مي خوانم.
«اللهم اني اسالك الامن والايمان بك، والتصديق بنبيك، و العافيه من جميع البلاء، و الشكر علي العافيه و الغني عن شرار الناس» خدايا! در درگاهت درخواست دارم:
امنيت و ايمان به تو را، و تصديق نمودن به پيامبرت، و عافيت از همه بلاها و شكرگزاري در برابر عافيت و بي نيازي از مخلوقات بدت را. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-الكافي، ج 2،ص 587

+ نوشته شده در  جمعه پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 10:3  توسط عبدالله  | 
آیا فضایل و رذایل ـ كه مسائل مورد نظر در اخلاق اند ـ فطری انسان است یا این كه تابع افكار اجتماعی و فردی و خیر و مصلحت اجتماعی و فردی هست؟
پاسخ به سؤال فوق، نسبت به دیدی كه می توان از انسان داشت، متفاوت است. اگر انسان را از حقیقت ثابت برخوردار ندانیم و تمام تحوّلات حاصل در وجودش را تابع عوامل خارجی بدانیم، نتیجه حاصل از چنین دیدی این خواهد بود كه فضایل و رذایل، تابع شرایط موجود است، و سخن گفتن از فطری یا غیر فطری بودن اخلاق، بی اثر و پوچ خواهد بود. امّا اگر انسان را دارای حقیقت ثابت بدانیم و آنچه در او ظهور فعلی می یابد عبارت از قوا و استعدادها، غرایز و فطرتهای نهفته در او باشد، نتیجه حاصل از این دیدگاه این است كه انسان می تواند برخوردار از ابزار ادراكی ای باشد كه شخص حق و باطل و خوب و بد باشد فضایل و رذایلی كه در پرتو اختیار و اراده، ظهور فعلی پیدا می كنند. بر اساس این بینش، هرگز عوامل خارجی و اجتماعی، چیزی را در انسان ایجاد نمی كنند، بلكه احیاناً زمینه شكوفایی آنها را فراهم می آورند. بینش ما درباره انسان این است كه او از حقیقت مجرّد و ثابتی برخوردار می باشد كه در جای خودش به اثبات رسیده است. آن حقیقت ثابت از دیدگاه قرآن،«روح الهی» است كه در انسان دمیده شده است.
«فإذا سَوَّیْتُهُ و نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی ...»[1](آن گاه كه او را به خلقت كامل آراستم و از روح خود در او دمیدم...) فضایل و رذایل به این حقیقت ثابت الهام شده است.
«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها فألهَمَها فُجُورَها و تَقْویها»[2](سوگند به نفس و به كسی كه او را تعدیل كرد(و نیكو بیافرید) و شرّ و بدی، و تقوا و خوبی را به او الهام فرمود.)
طبق بیان قرآن، همان گونه كه ا نسان دارای فطرت و توحیدی است و از طریق آن، به وجود خدای بزرگ ـ كه دارای جمیع صفات زیباست ـ پی می برد. از راه فطرت نیز به فضایل و رذایل آشنا می گردد؛ و می یابد كه فضیلت، تقوای نفس؛ و رذیلت، فجور نفس است. عقل نیز این بیان قرآن را تأیید و ثابت می كند، و مسأله حُسن و قبح عقلی بیانگر آن است كه عقل به درك حُسن فضایل و قبح رذایل نایل می شود و به تبیین اخلاق نظری می پردازد.
اخلاق نظری بدان معناست كه اراده و اختیار انسان، نقشی در حسن و قبح صفات فضیلت و رذیلت ندارد. این كه چه صفاتی خوب است چه صفاتی بد، از قلمرو اختیار و اراده ما خارج است. اراده ما محور خوب و بد نیست؛ بلكه حسن و قبح دارای ملاك عقلی و فطری است. این كه عدالت و احسان خوب است و ظلم و بخل در انفاق، بد است؛ از جمله این صفات است. آنچه در قلمرو اختیار و اراده قرار می گیرد، مربوط به اخلاق عملی است ـ كه دین و عقل عملی بیانگر آن می باشند ـ عمل مسأله ای مشخّص در مسیر حصول تهذیب نفس از جمله اخلاق عملی است. البتّه مُشخّص نوع اخلاق عملی، اخلاق نظری ـ به عنوان زیر بنای اخلاق عملی ـ است.
معنای فطری بودن فضایل و رذایل این نیست كه مصادیق آنها را بدون تعلیم و تربیت و وجود معلّم درك كنیم و محتاج به ارسال رسل نباشیم؛ اگر چنین بود، هیچ كس و هیچ قوم و اجتماعی در مصادیق و فضایل و رذایل، اختلافی نمی داشت.
هر انسانی، حسن عدالت و قبح ظلم را درك می كند و در آن اختلافی ندارد؛ ولی در مصادیق عدالت و ظلم، آرا و نظرها مختلف است. لذا مسائل بیان شده در دین، مصادیق فضیلت و رذیلت هستند؛ كه ملاك آنها حُسن و قبح عقلی است. زیرا عقل، نخست اعتماد به دین را ثابت می كند آن گاه می گوید. اوامر دینی ـ كه بیان كننده فضیلت اند ـ برگشت به عدالت و كمال انسانی دارد. و نواهی ـ كه بیان كننده رذیلت اند ـ برگشت به ظلم و نقص در انسانیت می كنند.
به عبارت دیگر، می گوییم: فضایل و رذایل از آن جهت فطری اند كه انسان، به لحاظ مرتبه عالی وجودی اش، طالب كمال انسانی بوده و صفات مبعود را جستجو می كند؛ و به لحاظ مرتبه دانی وجودی اش، در طلب مادّیت و مُلك و در پی صفات پست حیوانی می باشند. بنابراین، آنچه از صفات و اعمال، مناسب مرتبه انسانی باشد، فضیلت و آنچه صرفاً در جهت رشد صفات حیوانی باشد ـ به نحوی كه با بُعد والای انسانی منافات داشته باشد ـ رذیلت محسوب می شود. از دیدگاه عقل، صفات انسانی حُسن، و صفات حیوانی صرف، نوعاً برای انسان، قبح و زشت است.

[1] .سوره ص، آیه72.
[2] . سوره شمس، آیه7و8.
+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 1:33  توسط عبدالله  | 

آیت الله مرعشی نجفی - رحمه الله علیه - از سجایای اخلاقی بی‏شماری برخوردار بوده‏اند كه ذكر همه این خصوصیات در این وقت كم، مقدور نیست و ما تنها به ذكر چند مورد بسنده می‏كنیم.
1- ساده زیستن:
یكی از خصوصیات برجسته ایشان ساده زیستی و عدم توجه به مسائل مادی و زخارف دنیوی بود.ایشان پس از اقامت در قم و ازدواج با والده ما از نظر مالی مدتها در وضعیت‏بدی به سر می‏بردند و مدتها اجاره‏نشین بودند تا اینكه كم‏كم با تهیه یك زمین كوچك در آن خانه‏ای ساختند و تا آخر عمرشان نیز در آن زندگی كردند.ایشان هیچوقت از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبودند و هر آنچه به دست می‏آوردند، در راه رفع حوایج مردم مصرف نموده، یا وقف می‏كردند و هیچ‏گاه مالی را به خودشان اختصاص نداده‏اند. می‏فرمودند: «من شب كه می‏خوابم هیچ پولی، هیچ اندوخته‏ای در جیب من نباشد، چون ما عامل هستیم.ما باید از این دست بگیریم و با دست دیگر بدهیم به فقرا، ایتام، نیازمندان و كمك كنیم به مراكز علمی، دینی و فرهنگی، اینها مال ما نیست!» و تا آخر عمر نیز چنین بودند.شب آخری كه ایشان رحلت فرمودند، همان شب به بنده می‏فرمودند: «من خیلی بارم سبك است و هیچ نگرانی ندارم، تنها یك چیز مرا زجر می‏دهد و آن این است كه می‏ترسم در ایام زندگیم نوشته من یا صحبتهای من در هر موردی باعث شده باشد كه حقی ناحق شود، یا در همسایگی ما گرسنه‏ای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم كه و الله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بوده من آگاهی نداشته‏ام و نصیحت می‏فرمودند كه شما هم بارتان را سبك كنید و از تجمل پرستی و خانه بزرگ و...بپرهیزید، كه همه چیز ظرف چند دقیقه نابود می‏شود.» و روزی كه ایشان از دنیا رفتند، یك قبا داشتند كه مشكی بود و در ایام محرم و صفر می‏پوشیدند و مجموع پولی كه در جیب ایشان بود، هشتصد تومان بود و هیچ اندوخته‏ای، زمینی یا ملكی نداشتند و هر آنچه به دستشان می‏رسید، در موارد فوق الذكر مصرف می‏كردند.
2- عشق به كمال و علم:
یكی دیگر از خصوصیات ایشان علاقه و عشق بی‏حد و حصر نسبت به كسب علم و دانش بود. یك وقتی ایشان نقل می‏فرمودند: «زمانی كه ما در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم، گاهی می‏شد كه ما تا 40 روز اصلا گوشت گیرمان نمی‏آمد كه بخوریم، خوب آقازاده هم بودیم و رویمان نمی‏شد برویم پیش اعلام و بزرگان آن وقت و دست دراز كنیم و گاهی آنقدر سرگرم درس بودیم كه تا 24 ساعت گرسنه می‏ماندیم ولی اصلا توجه به این مسائل نداشتیم.» می‏فرمودند: «زمانی كه من در مدرسه قوام در نزدیكیهای صحن مطهر مولی امیر المؤمنین در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیه الله حاج سید ابو القاسم ارسنجانی شیرازی كه از علماء بزرگ شیراز بودند، هم حجره بودم. ما گاهی گرسنه می‏شدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم. بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را می‏فرستادند به نجف اشرف كه درس بخوانند، ولی اینها معمولا می‏آمدند و درس نمی‏خواندند و آش و پلویی راه می‏انداختند و عده‏ای هم از این افرادی كه دنبال دنیا بودند، دور اینها را می‏گرفتند و ارتزاق می‏كردند، گاهی اینها كاهوی زیادی می‏خریدند و می‏آمدند در كنار حوض و برگهای زیادی را می‏ریختند در حاشیه حوض و ساقه‏های وسطش را می‏بردند و می‏خوردند. و من و آن رفیق هم حجره‏ام با هم می‏رفتیم این برگهای اضافی كاهوها را مخفیانه جمع می‏كردیم و با آنها سد جوع می‏كردیم و هیچگاه هم به خودمان اجازه نمی‏دادیم كه برای كسی بازگو كنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم.»
3- استفاده از امكانات داخلی:
حضرت آیه الله خصوصیت دیگری كه داشتند، می‏فرمودند: «من از روز اولی كه خودم را شناختم و روی پای خودم ایستادم، از البسه خارجی استفاده نكرده‏ام». و تا آخر عمرشان هم همینطور بودند و می‏فرمودند: «این یك راه مبارزه با استعمار و استعمارگران است». حتی یك وقتی من هنوز كوچك بودم، خیاط آمد و به ایشان گفت: آقا دكمه از خارج می‏آید و برای قبا ناچاریم از آن استفاده كنیم، ایشان اجازه ندادند و مدتی در این فكر بودند كه چه بكنند، بعد یكی گفت‏بعضی از خانمها در خانه از این قیطانهایی كه به لب عبا می‏دوزند، شبیه دگمه درست می‏كنند و شما می‏توانید این را به خیاط بدهید و لذا لباسهای ایشان هیچ وقت دگمه نداشت و از همین قیطانهایی كه در داخل تولید می‏شد استفاده می‏كردند.
4- مداومت بر نماز جماعت:
خصوصیت دیگر ایشان، پایبندی ایشان به اقامه جماعت در حرم مطهر حضرت معصومه - سلام الله علیها - بود.از همان زمان قدیم، نزدیك به 60 سال پیش ایشان مرتب سه وعده مشرف می‏شدند به حرم مطهر و در آنجا اقامه جماعت می‏فرمودند. صبحها نخستین زائر حضرت معصومه - سلام الله علیها - ایشان بودند، گاهی یك ساعت قبل از اذان تشریف می‏بردند پشت درب صحن و آنجا می‏نشستند تا فراش حرم بیاید درب را باز كند و ایشان نخستین زائر حرم باشند. در زمستانهای خیلی سرد، تا آن زمان می‏گفتند برف زیادی می‏بارید كه گاهی ارتفاع برف به 80، 90 سانتی‏متر می‏رسید، ایشان قبل از اذان صبح، پارویی به دست می‏گرفتند و از منزل تا حرم مطهر مسیر را برای مردم باز می‏كردند و هرگاه هم كسی می‏گفت آقا شما این كار را نكنید، می‏فرمود: من می‏خواهم ثواب كنم.
رفتار ایشان چه با اهل منزل و چه با دیگران بسیار صمیمی بود و ایشان اجازه می‏فرمودند كه هر كس مشكلی دارد بیاید مطرح كند و ارائه طریق می‏فرمودند. سینه ایشان به قول خودشان صندوق اسرار مردم بود.ایشان در غم و شادی مردم شریك بودند و در مراسم مختلف وفیات و مجالس عقد و عروسی آنان شركت می‏كردند و می‏فرمودند: «من به اكثر منازل قمی‏ها قدم گذاشته‏ام».
5- ارادت به اهل بیت - علیهم السلام - :
یكی دیگر از بارزترین خصوصیات اخلاقی ایشان، علاقه و اظهار ارادت و توسل و تضرع شدید نسبت‏به ائمه معصومین - علیهم السلام - بود. ایشان می‏فرمودند از روزی كه خودم روی پای خودم ایستادم، هرگاه لباس نوی می‏دوختم، نخستین بار می‏بردم در حرمهای ائمه - علیهم السلام - و با مالیدن به ضریح، آن را متبرك نموده، بعد از آن استفاده می‏كردم، ساختمان كتابخانه، مدرسه، حسینیه و یا هر ساختمانی كه مستقیم زیر نظر ایشان ساخته می‏شد، وقتی گودبرداری می‏كردند، ایشان مقداری از تربت‏سید الشهداء - علیه السلام - را در پی‏های آن می‏ریختند و می‏فرمودند با این تربت من اینجا را بیمه می‏كنم.و به خصوص هر وقت مشرف می‏شدند به حرم، در آستانه حرم هنگام ورود خودشان را روی زمین می‏انداختند و محاسنشان را روی خاكهای درب ورودی حرم می‏مالیدند و به ما می‏گفتند شماها مثل اینكه خجالت می‏كشید این كار را انجام دهید، این خجالت‏باعث می‏شود شما از در خانه اینها دور شوید و شما باید كاری كنید كه دیگران هم تاسی كنند، علاوه بر این در مجالس روضه خوانی هر كجا نام مبارك ائمه معصومین - علیهم السلام - برده می‏شد، ایشان واقعا بی‏اختیار اشك می‏ریختند و آن زمان كه حالشان مساعد بود، به طور ناشناس شبهای عاشورا كرارا در میان جمعیتهای عزادار می‏رفتند و به سینه زنی می‏پرداختند و می‏فرمودند من با این سینه زنی خودم را در طول سال بیمه می‏كنم.
همچنین می‏فرمودند من در این مدتی كه در قم هستم، هر گاه مشكلی داشتم می‏رفتم حرم مطهر حضرت معصومه - سلام الله علیها - و چند ساعت در آنجا دخیل می‏شدم و معمولا گره‏گشایی می‏شد. ایشان از روی عشق و علاقه خاصی كه به ائمه معصومین - علیهم السلام - داشتند، سعی می‏كردند خودشان را خادم ائمه اطهار - علیه السلام - بدانند و سعی هم داشتند كه از طریق مكتوب باشد، یعنی واقعا خادم آنجا باشند.لذا دارای چندین حكم افتخاری در حرمهای مشاهد مشرفه شامل منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم مطهر فاطمه معصومه - سلام الله علیها - در قم، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت ثامن الحجج - علیه السلام - ، منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم سید الشهداء - علیه السلام - در كربلا، منصب تدریس و نقابت‏سادات و خدمت افتخاری در حرم حضرت ابوالفضل العباس - علیه السلام - منصب خدمت افتخاری در حرم احمد بن الامام موسی بن جعفر - علیه السلام - معروف به شاه چراغ در شیراز، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت عبد العظیم حسنی در شهر ری، منصب خدمت افتخاری در بقعه سید جلال الدین اشرف از احفاد امام موسی بن جعفر - علیه السلام - در آستانه اشرفیه گیلان، و منصب خدمت افتخاری در حرم علی بن الامام محمد باقر - علیه السلام - در مشهد اردهال كاشان بودند. لذا همیشه در پایان دست نوشته‏هایشان مرقوم می‏فرمودند: «خادم علوم آل محمد - صلی الله علیه و آله - »، «خادم اهلبیت عصمت و طهارت».
مرحوم والد با وجود كسالتهایی كه داشتند و با وجود كهولت سن، در سن 96 سالگی هیچ‏گاه از خدمت به مردم غفلت نمی‏نمودند و همین اواخر عمر و حتی در همین سال آخر، روزی یك مرتبه می‏رفتند در حرم مطهر و آنجا درس می‏دادند. هر چه ما خواهش می‏كردیم آقا شما این درس را در منزل برگزار كنید، نمی‏پذیرفتند و حتی ایشان همیشه با تاكسی به حرم مشرف می‏شدند. من این اواخر به ایشان عرض كردم آقا یك اتومبیل پیكان را الآن بسیاری از مردم دارند و اگر شما بخواهید سوار شوید مساله‏ای نیست.
ایشان می‏فرمودند: «می‏دانم، ولی من روزی دو سه ساعت‏بیشتر با ماشین كار ندارم، برای چه یك ماشین و یك راننده را اسیر كنم؟ من زمانی سوار اتومبیل شخصی می‏شوم كه همه بتوانند از آن استفاده كنند».
+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 1:25  توسط عبدالله  | 

یكى از مقدماتى كه در علم احكام باید مورد توجه قرار گیرد «مفاهیم و اصطلاحات احكام‏» است. بدین جهت‏برخى مفاهیم و اصطلاحات مهم و مورد ابتلاى احكام را بر طبق حروف الفبا آورده‏ایم تا ما را در فهم و فراگیرى و آموزش آن یارى دهد.
آ ، ا
آلات لهو: ابزار و وسایل عیاشى و خوشگذرانیهاى نامشروع، مانند آلات قمار.
ابن السبیل: مسافرى كه در سفر خود درمانده و بدون زاد و توشه و مال باشد.
اتقى: با تقواتر، پرهیزگارتر.
اجزا و شرایط: هر امرى كه فقدانش به اصل یك چیز لطمه وارد كند «جزء» آن محسوب مى‏گردد و هر امرى كه فقدان آن، صفت‏یا حالت مطلوب چیزى را تغییر دهد «شرط‏» آن محسوب مى‏شود; مانند، فقدان ركوع و سجود كه به اصل نماز لطمه مى‏زند پس، از اجزاى نماز هستند، ولى فقدان طهارت وحضور قلب دو وصف «صحت‏» و «كمال‏» نماز را از بین مى‏برد; یعنى، نماز هست ولى صحیح یا كامل نیست، بنابراین از شرایط نماز محسوب مى‏شوند.
اجیر: كسى كه طبق قرار مشخص، در برابر كارى كه انجام مى‏دهد، اجرت دریافت مى‏كند.
احتلام: خواب دیدن، به مرحله بلوغ رسیدن، خارج شدن منى از انسان بویژه درخواب.
احتیاط: روشى كه رعایت آن در احكام شرعى موجب اطمینان انسان براى رسیدن به واقع است.
احتیاط لازم: احتیاط واجب.
احتیاط مستحب: احتیاطى غیر از فتواى فقیه است و بدین جهت رعایت آن الزامى نیست، ولى داراى ثواب است.
احتیاط واجب: امرى مطابق با احتیاط است كه فقیه همراه آن فتوا نداده است; در چنین مسائلى مقلد اگر خواست مى‏تواند به جاى عمل به نظریه مرجع تقلید خود به نظریه مجتهد دیگر كه بعد از مرجع تقلیدش، اعلم از دیگران است عمل كند و چنانچه در آن مساله، مرجع دوم نیز قائل به احتیاط واجب باشد، مقلد مى‏تواند به نظریه مرجع سومى كه بعد از مرجع دوم اعلم از دیگران است، مراجعه نماید....
احتیاط را ترك نكند: این اصطلاح در هر موردى كه فتوایى از فقیه نسبت‏به‏آن‏مورد ذكر نشده باشد به معناى احتیاط واجب است والا اگر در همان‏مورد و در كنار آن، فتوایى از فقیه ذكر شده باشد به معناى تاكید برحسن احتیاط است و رعایت آن احتیاط الزامى نیست، ولى داراى ثواب زیاد است.
احكام خمسه: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه.
احوط: مطابق با احتیاط، نزدیكتر به احتیاط، انجام آن داراى ثواب است.
اختلاط با اجانب: رفت و آمد و نشست و برخاست صمیمانه با بیگانگان و نامحرمان.
اخفات: آهسته خواندن.
ارباب خمس: صاحبان خمس، كسانى كه مى‏توانند از خمس استفاده كنند.
ارباح مكاسب: منافع كسب، هر نوع در آمدى كه از طریق حرفه، كار و شرایط مخصوص انسان به دست آید.
ارتفاع قیمت‏سوقى: بالا رفتن قیمت جنس در بازار.
ارتقاى قیمت‏سوقى: ترقى قیمت جنس در بازار.
ارتماس: فرو شدن در آب، به یكباره در آب فرو رفتن.
استرباح: ربح جستن و فایده بردن.
استفتا: مطالبه فتوا، سؤال از نظریه مجتهد درباره حكم مسائل شرعى.
استمنا: انجام دادن عملى با خود كه موجب خروج منى مى‏شود، بیرون كردن منى از خود بدون آمیزش.
استیلا بر بلاد مسلمین: سلطه جویى بر كشورهاى اسلامى.
اشكال دارد: چنین عملى موجب اسقاط تكلیف نیست و آن عمل را نباید انجام داد، ولى در این مورد، مقلد مى‏تواند به فتواى مجتهد دیگرى كه بعد از مرجع تقلیدش اعلم از دیگران است عمل نماید.
اظهر: ظاهرتر، مساعدتر و هماهنگتر با دلایل مربوط، روشنتر از نظر تطبیق با ادله فتوا.
اعراض از وطن: تصمیم انسان بر اینكه براى همیشه وطنش را ترك كند.
اعلم: عالمتر
افضا: باز شدن، یكى شدن مجراى «بول و حیض‏» یا مجراى «حیض و غایط‏» و یا «هر سه‏».
افطار: شكستن روزه.
اقامه معروف: به پاداشتن هر دستور و سنتى كه از نظر شرعى به رسمیت‏شناخته شده است.
اقرب این است: فتوا این است مگر این كه در ضمن كلام قرینه‏اى یافت‏شودكه‏حاكى از عدم فتوا باشد و در این صورت، مقلد باید بدان عمل نماید.
اقوا این است: نظر قوى بر این است، فتوا این است و در این صورت، مقلد باید بدان عمل كند.
اكتفا به رفع ضرورت كند: به همان مقدار كه مجبور است، اكتفا كند و بیشتر از آن را انجام ندهد.
اماله: تنقیه كردن، داخل كردن دارو و مایعات به وسیله ابزار مخصوص در روده‏ها از طریق پشت.
امر به معروف: وادار كردن به عملى كه نزد شارع مقدس خوب و پسندیده است.
امساك: باز داشتن، خوددارى كردن از خوردن غذا.
اموال محترمه: اموالى كه براساس ضوابط اسلامى داراى احترام است، مانند اموال بچه صغیر.
اناث و ذكور: دختران و پسران، زنان و مردان.
اولى: سزاوارتر، بهتر و انجام آن داراى ثواب است.
ایقاع: هر نوع قراردادى كه با تصمیم یك طرف انجام پذیرد و نیاز به قبول دیگرى نداشته باشد.
اهل كتاب: غیر مسلمانانى كه خود را پیرو یكى از پیامبران صاحب كتاب مى‏دانند، مانند یهودیان و مسیحیان.
ب، ت، ث
بدعت: چیزهاى نوظهور، نوآورى، اعمال سلیقه شخصى و نوآورى در احكام الهى، وارد كردن چیزى كه در دین نبوده و یا خارج كردن چیزى كه در دین بوده است.
براءت: پاك شدن، رها شدن، كناره‏گیرى، بیزارى رفع تكلیف شرعى در موارد شك با رعایت ضوابط آن.
بعید است: فتوا بر طبق آن نیست.
بعید نیست: فتوا این است مگر این كه قرینه‏اى بر خلاف آن در كلام باشد.
بیع مثل به مثل: مبادله دو شى‏ء همجنس، مانند گندم با گندم.
تاكد حسن احتیاط: ترغیب شدید به احتیاط، تاكید بر حسن احتیاط، انجام آن داراى ثواب زیاد است.
تجافى: دورى، نیم خیز نشستن، نیم خیز نشستن ماموم در حال تشهد خواندن امام جماعت، در هنگامى كه ماموم به ركعت اول نماز جماعت نرسیده است.
تحت الحنك: زیر چانه، قسمتى از عمامه كه زیر گلو آویخته مى‏شود.
تخلص از نزول ربا: نجات دادن خود از آلودگى به ربا.
تخلى: خالى شدن، به بیت‏الخلا رفتن، بول یا غایط كردن، قضاى حاجت.
تخمیس: پنج قسمت كردن، خمس مال را خارج كردن، خمس مال راپرداختن.
تروى: تامل، تفكر، فكر كردن در موارد مشكوك ركعات یا افعال نماز براى كشف حقیقت.
تذكیه: ذبح كردن، حیوانى را با رعایت موازین شرعى كشتن.
تستر: خود را پوشانیدن.
تسمیه: نام دادن، نامگذارى، جارى كردن نام خدا بر زبان.
تشریح: كالبد شكافى، جدا كردن اجزاى بدن مردگان جهت آگاهیهاى پزشكى و مانند آن.
تطهیر: پاك كردن، اشیاى نجس را پاكیزه ساختن.
تعقیب: دنبال كردن، پس از نماز خود را با ذكر و دعا و قرآن مشغول نمودن.
تقاص: قصاص كردن، مال بدهكار را بابت طلب خود حساب كردن.
تقلید: پیروى از نظریات مجتهد.
تلقیح: مایه كوبى، نطفه مرد را با وسیله‏اى نظیر سرنگ به رحم زن وارد كردن.
تمكن: توانایى.
تملك به ضمان: مالك شدن با ضمانت; نظیر، پولى كه انسان از دیگرى قرض مى‏كند مالك آن مى‏شود، ولى این مالكیت همراه با ضمانت پرداخت آن است.
تنزیل سفته: مبادله كردن سفته با مبلغى كمتر از اعتبار آن.
ثلثان: دو سوم، تبخیر شدن و كم شدن دو سوم از آب انگور جوشیده و باقى ماندن یك سوم آن كه مقدمه حلال شدن آن است.
ثمن: قیمت و بهاى كالا.
ج، ح، خ
جاعل: كسى كه قراردادى را منعقد مى‏كند (جعاله).
جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصر نیست، یعنى در شرایطى است كه امكان دسترسى به حكم خدا براى او وجود ندارد و یا اصلا خود را جاهل‏نمى‏داند.
جاهل مقصر: جاهلى كه در جهلش مقصر است، یعنى امكان آموختن مسائل و احكام الهى را داشته ولى كوتاهى نموده است.
جبیره: دارویى كه روى زخم مى‏گذارند و یا پارچه دیگرى كه با آن، زخم یا شكستگى را مى‏بندند.
جرح، جروح: جراحت، زخم.
جنب: كسى كه منى از او خارج شده یا با دیگرى همبستر شده و غسل بر او واجب گشته است.
جعاله: قرارى است كه طى آن انسان اعلام مى‏كند كه هر كس براى او كار مشخصى را انجام دهد، اجرت معینى را به او بپردازد، مانند اینكه مى‏گوید هر كس گمشده مرا پیدا كند، هزارتومان به او خواهم داد. به كسى كه‏این قرار را مى‏گذارد «جاعل‏» و به كسى كه به آن عمل مى‏كند «عامل‏» مى‏گویند.
جماع: آمیزش جنسى زن و مرد.
جلال: حیوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است.
جهر: با صداى بلند چیزى را خواندن.
حاكم شرع: مجتهدى كه براساس موازین شرعى حكمش نافذ است.
حج نیابتى: زیارت خانه خدا و انجام مناسك آن به نیابت از دیگرى.
حدث اصغر: هر امرى كه موجب وضو براى نماز شود، مانند بول و غایط و خواب.
حدث اكبر: هر امرى كه موجب غسل براى نماز شود، مانند احتلام و جماع و مس میت.
حد ترخص: حدى از مسافت كه در آن صداى اذان و دیوار محل اقامت تشخیص داده نشود.
حرج: مشقت، سختى.
حضر: جایى كه انسان در آنجا حضور دارد (وطن).
حین عروض شك: زمان پدیدآمدن شك.
خالى از قوت نیست: فتوا این است و باید بدان عمل كرد مگر این كه در ضمن كلام قرینه‏اى بر غیر این معنا باشد.
خالى از وجه نیست: فتوا این است و باید بدان عمل كرد مگر این كه در ضمن كلام قرینه‏اى بر غیر این معنا باشد.
خیار: اختیار داشتن، قدرت قانونى و شرعى كه یكى از طرفین عقد پیدا مى‏كنند كه به موجب آن مى‏توانند عقد را به هم بزنند.
د، ذ، ر، ز
دبر: عقب، پشت، نشیمنگاه، مقعد.
دیه: مالى كه به جبران خون مسلمان یا نقص بدنى او پرداخت مى‏شود.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 1:14  توسط عبدالله  |